اتو کشیده

/~utukeSide/

لغت نامه دهخدا

اتوکشیده. [ اُ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) جامه ای که اتو کرده باشند :
بغیر من که بتن نقش بوریا دارم
اتوکشیده که دارد قبای عریانی.
اشرف.

فرهنگ فارسی

جامه که اتو کرده باشند

اصطلاحات و ضرب المثل ها

معنی اصطلاحات عامیانه و امروزی -> اتو کشیده
آدم شق و رق

پیشنهاد کاربران

یه خانم اتوکشیده با آرایش ( گریم ) غلیظ از ماشینش SUV با پسرش پیاده شد وپسرش با اشتیاق وذوقبه سمت تلسکوپ دوید وماه را دید وبا هیجان به مادرش گفت: ( با لحن شیرین کودکانه )
اسک ماهو دیدم.
( عکس ماه را دیدم )
...
[مشاهده متن کامل]

مادرش با تمسخر وعصبانیت به من گفت: بچه ها امروز گول عکس واین چیزیها دیگه نمیخورن!
( با اطمئنان قضاوت کرد که تلسکوپ اسباب بازیه و توش عکس ماه را گذاشتم وبچه هارا گول
میزنم
فقط با لبخند نگاهش کردم!
( ایشان منو احمق"بافرض" میدید ومن ایشان رو أحمق "بالفعل"دیدم )
ask =پرسیدن
. . .

اتوکشیده: [عامیانه، کنایه ] با سر و وضعی شسته ورفته و مرتب .
یعنی مرتب
لباسی که اتو کشیده و بدون چروک باشد

بپرس