قاز. ( اِ ) پرنده ای باشد سفید و بزرگ از جنس مرغابی. گویند ترکی است چه در مؤید الفضلاء در جنب لغات ترکی نوشته شده بود. ( برهان ).در اصل غاز بوده و الحال به قاف خوانند و محرف غاز است. ( فرهنگ نظام ). بربط. مرغابی. قلولا : قاز ار بازو زند بر یاد عدل پهلوان چرخ عنقاوار متواری شود از بیم قاز.
سوزنی.
- امثال : مرغ همسایه به نظر قاز می آید. رجوع به غاز شود. || پشیز. رجوع به غاز شود. قاز. [ ز ز ] ( ع اِ ) دیو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شیطان. ( ناظم الاطباء ).