التفات

/~eltefAt/

مترادف التفات: اعتنا، پروا، تفقد، توجه، عنایت، لطف، مرحمت، مهربانی، میل، وقع

برابر پارسی: مهرورزی

معنی انگلیسی:
favour, attention, apostrophe, turning the face toward another, indulgence, favor, (o.s.] turning the face toward another

فرهنگ اسم ها

اسم: التفات (پسر) (عربی) (تلفظ: eltefāt) (فارسی: اِلتفات) (انگلیسی: eltefat)
معنی: توجه، نگرش، مهربانی، لطف
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

التفات. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) وانگریستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). بازپس نگریستن. ( ترجمان علامه جرجانی ). برگشته نگریستن. ( منتهی الارب ). بگوشه چشم نگریستن. ( غیاث اللغات ). پروای کسی کردن : سلطان را التفات نظری افتاد نوشتکین را دید دست بشمشیر یازیده... ( ترجمه تاریخ یمینی ).
گر التفات خداوندیش بیاراید
نگارخانه چینی و نقش ارژنگی است.
سعدی ( گلستان ).
ز قدر و دولت سلطان نگشت چیزی کم
ز التفات بمهمانسرای دهقانی.
سعدی.
کنون سر همه التفات ها آنست
که یکدوسال دهی رخصت صفاهانم.
صائب.
|| ( اصطلاع علم معانی ) این صنعت بنزدیک بعضی از اهل علم چنانست که از مخاطبه بمغایبه رفته آید یا از مغایبه بمخاطبه و هر دو گونه در قرآن هست ، اما از مخاطبه بمغایبه رفتن :
حتی اذا کنتم فی الفلک و جرین بهم. ( قرآن 22/10 ). و اما از مغایبه بمخاطبه رفتن : مالک یوم الدین ایاک نعبد و ایاک نستعین.( قرآن 4/1 و 5 ). و اگر از مغایبه بمتکلم رفته شود همین است قال عز من قایل و جل : واﷲ الذی ارسل الریاح فتثیر سحاباً فسقناه. ( قرآن 9/35 ). || و بعضی گفته اند التفات آن باشد که دبیر یا شاعر معنی تمام بگوید پس بر عقب بوجه دعا یا وجهی دیگر بدان معنی تمام کرده التفات نماید. اما بصریح لفظ، اما بکنایت. مثال از قرآن : و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً. ( قرآن 17 / 81 ). از سخن فصحا: قصم الفقر ظهری و الفقر من قاصمات الظهر. پارسی :
نیکی بایدکرد و در جهان به از نیکی چیست.
و از شعر تازی جریر راست :
اذا بدت الخیام بذی طلوح
سقیت الغیث ایتهاالخیام
اتنسی یوم تفصل عارضیها
بفرع بشامة سقی البشام.
در این هر دو بیت التفات است. دیگر بوتمام راست :
و انجدتم من بعداتهام دارکم
فیاد مع انجدنی علی ساکنی نجد.
جریر گوید:
طرب الحمام بذی الاراک فشاقنی
لازلت فی علل و ایک ناضر.
منجیک گوید:
ما را جگر بتیر فراق تو خسته شد
ای صبر بر فراق بتان نیک جوشنی.
دیگر میگوید:
کاش من از تو برستمی بسلامت
( ای فسوسا کجا توانم رستن ).
( حدائق السحر فی دقائق الشعر صص 38 - 39 ).
و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ، المعجم فی معاییر اشعار العجم شود.

فرهنگ فارسی

بسوی کسی نگریستن، روکردن، توجه کردن، توجه داشتن به کسی
۱ - ( مصدر ) باز نگریستن روی آوردن . ۲ - ( اسم ) نگرش . ۳ - اکرام . ۴ - مهربانی لطف . ۵ - پروا توجه . ۶ - آنست که از مطلبی بمطلب دیگر یا از مخاطب بغایت و از غایب بمخاطب یا از مخاطبی بمخاطب دیگر توجه کنند : ( آه درد آلود سعدی گر ز گردون بگذرد در تو کافر دل نگیرد ای مسلمانان نفیر. ) (سعدی ) که یک بار از خطاب بمحبوب متوجه مسلمانان شده بر سبیل استرحام فریاد کرده است .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) بازنگریستن ، روی کردن . ۲ - (اِمص . ) مهربانی ، لطف . ۳ - توجه .

فرهنگ عمید

۱. به سوی کسی نگریستن.
۲. توجه کردن.
۳. توجه و لطف داشتن به کسی.
۴. (ادبی ) در بدیع، آن است که متکلم یا شاعر در کلام یا شعر خود از تکلم به خطاب، از خطاب به غیبت، از غیبت به خطاب، یا از مخاطب به مخاطب دیگر بپردازد، مانندِ این شعر: ناسزایی را چو بینی بخت یار / عاقلان تسلیم کردند اختیار (سعدی: ۷۵ ) و یا در این شعر: آه دردآلود سعدی گر ز گردون بگذرد / در تو کافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر (سعدی۲: ۴۵۷ ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] توجّه و تمایل به چیزی را التفات می گویند و از آن در باب صلات سخن رفته است.
التفات بر دو قسم است:۱.التفات عمدی. ۲.التفات سهوی.

حکم نماز در التفات عمدی
التفات عمدی به تمام بدن ـ که از آن به انحراف از قبله تعبیر می‏شود ـ به سمت پشت، راست یا چپ، بلکه بین راست و چپ و نیز به قول مشهور، التفات صورت به طرف پشت، موجب بطلان نماز واجب است.
قول مشهور در التفات صورت به سمت راست یا چپ در صورتی که به حدّ فاحش نرسد عدم بطلان نماز است.

حکم نماز در التفات سهوی
اگر التفاتِ مبطل به طور سهوی انجام گیرد، چنانچه بین سمت راست و چپ باشد، نماز باطل نمی‏شود، و اگر به طرف راست یا چپ یا پشت باشد، در بطلان نماز اختلاف است.

کراهت التفات
...

[ویکی فقه] التفات (ابهام زدایی). واژه التفات ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • التفات (علوم قرآنی)، یکی از اسلوب های بدیعی قرآن به معنای انتقال کلام از اسلوبی به اسلوب دیگر• التفات (فقه)، از اصطلاحات به کار رفته در فقه به معنای توجّه و تمایل به چیزی
...

[ویکی فقه] التفات (ادبیات فارسی). التفات یکی از شگردها و آرایه های ادبی است که با درهم شکستن روال معمول کلام، نقش بسیار مؤثری در بیداری و جذب مخاطب دارد.
تمامی شاهکارهای بزرگ انسانی از جمله التفات، حاوی و حامل عمیق ترین دریافت ها و تجربه های آدمی از خویش و جامعه و جهانند. هنرمند تا وقتی که مجموعه ای ستودنی از میراث فرهنگی و ادبی گذشته را، چه شفاهی و چه کتبی، در سینه نداشته باشد و یا از طریق تامل، تعقل و اشراق بدین میراث نرسیده باشد، نمی تواند قدم در خلق آثار برتر ادبی بگذارد. اوج شگفت این خلاقیت آنگاه رخ می نماید که هنرمند این میراث فرهنگی و ادبی درهم آمیزد و با کسب و درک میراث گذشته، استعدادها و نیروهای پنهان خویش را برانگیزد و با تلفیق آن دو طرحی نو دراندازد.
محبتی، مهدی، بدیع نو، تهران، سخن، ۱۳۸۰، اول، ص۹۰.
در هر شعر و نوشته ای، شاعر و نویسنده با زبان خود یا از فرد غایبی و یا از فردی که حضور دارد، سخن می گوید. روال عادی اینست که تا پایان سخن یکی از این سه شیوه را ادامه دهد اما گاه بر خلاف انتظار و بنا به دلایلی، از متکلم به غایب یا مخاطب و یا برعکس، انتقال صورت می گیرد. این انتقال، در اصطلاح بدیعی، التفات نام دارد.
معنای لغوی و اصطلاحی
التفات درلغت به سویی نگریستن، و روی برگرداندن به سوی کسی یا چیزی است. جایگاه اصلی این بحث نیز در علم معانی است.
محبتی، مهدی، بدیع نو، تهران، سخن، ۱۳۸۰، اول، ص۲۵۲.
...

[ویکی فقه] التفات (علوم قرآنی). التفات، انتقال کلام از اسلوبی به اسلوب دیگر را می گویند.
صنعت «التفات» یکی از اسلوب های بدیعی قرآن است. انتقال کلام از اسلوبی به اسلوب دیگر، مثلا از غیبت به خطاب یا از خطاب به غیبت یا از غیبت به تکلم «التفات» نام دارد.ایجاد شادابی در مخاطب و جلوگیری از خستگی شنونده، فایده و حکمت این اسلوب بدیعی است.
انواع التفات
التفات انواع زیادی دارد که به برخی از آن ها اشاره می شود:۱. التفات از تکلم به خطاب : (وما لی لا اعبد الذی فطرنی والیه ترجعون) که در اصل «الیه ارجع» بود؛ و مثل: (انا اعطیناک الکوثر فصل لربک وانحر) ؛۲. التفات از تکلم به غیبت : (لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر) ؛۳. التفات از خطاب به تکلم : (فاقض ما انت قاض انما تقضی هذه الحیاة الدنیا انا آمنا بربنا لیغفر لنا) ؛۴. التفات از خطاب به غیبت : (حتی اذا کنتم فی الفلک وجرین بهم) ؛۵. التفات از غیبت به تکلم : (دعوا الله مخلصین له الدین لئن انجیتنا من هذه لنکونن من الشاکرین) (سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا) ؛۶. التفات از غیبت به خطاب : (فلما انجاهم اذا هم یبغون فی الارض بغیر الحق یا ایها الناس انما بغیکم علی انفسکم متاع الحیاة الدنیا ثم الینا مرجعکم فننبئکم بما کنتم تعملون) ، و: (وقالوا اتخذ الرحمن ولدا لقد جئتم شیئا ادا). نوع دیگری از التفات، تغییر روال سخن است؛ به این ترتیب که گوینده، مطلبی را آغاز کند، سپس در میان سخنش، به گمان وجود مخالف یا سؤال کننده، به رفع شک یا پاسخ به سؤال مقدر بپردازد و این گونه گفته خود را تایید کند؛ مانند:۱. (فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس...) . ۲. (یا بنی آدم قد انزلنا علیکم لباسا یواری سوءاتکم وریشا ولباس التقوی ذلک خیر ذلک من آیات الله لعلهم یذکرون). ابن قدامه « اعتراض » -از اسالیب بدیع - را التفات نامیده است؛ ولی در ماهیت با این التفات فرق دارد.

[ویکی فقه] التفات (فقه). توجّه و تمایل به چیزی را التفات می گویند و از آن در باب صلات سخن رفته است.
التفات بر دو قسم است:۱.التفات عمدی. ۲.التفات سهوی.

حکم نماز در التفات عمدی
التفات عمدی به تمام بدن ـ که از آن به انحراف از قبله تعبیر می‏شود ـ به سمت پشت، راست یا چپ،
مهذب ‏الاحکام ج۷، ص۱۷۰.
اگر التفاتِ مبطل به طور سهوی انجام گیرد، چنانچه بین سمت راست و چپ باشد، نماز باطل نمی‏شود، و اگر به طرف راست یا چپ یا پشت باشد، در بطلان نماز اختلاف است.
مستمسک العروة ج۶، ص۵۴۱-۵۴۲.
...

دانشنامه آزاد فارسی

التفات (apostrophe)
(در لغت به معنی وانگریستن) اصطلاحی در بدیع. به موجب آن گوینده ضمن بیان مطلب روی سخن را به شخص یا امری غایب می گرداند، مانند این بیت از حافظ «صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را/ که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را» یا «آفتابا مددکن که امروز/باز بالنده تر قد برآرم/یاریم ده که رنگین تر از پیش/تن به لبخند گرمت سپارم» (سیاوش کسرایی). چنانچه خطاب متوجه مقام و یا نیرویی باشد که شاعر از او در سرودن شعر خود مدد جوید، این قسم التفات را استمداد می گویند.

جدول کلمات

توجه

مترادف ها

gratuity (اسم)
سپاسگزاری، انعام، پاداش، التفات، رایگانی

favor (اسم)
توجه، مساعدت، خدمت، خیر خواهی، التفات، مرحمت

favour (اسم)
مساعدت، خیر خواهی، التفات، مرحمت

فارسی به عربی

احسان , منحة

پیشنهاد کاربران

محل کردن ؛ محل نهادن. محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن.
- محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن.
- محل نکردن به کسی ؛ توجه نکردن و اهمیت ندادن به او. به او بی اعتنائی کردن : مر او را دو برادرزاده بودند سخت فقیر و این عم مالدار و سفله بود و این برادرزادگان را هیچ محل نکردی و هیچ چیز ندادی. ( طبری ترجمه بلعمی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- محل نگذاشتن به کسی یا کسی را ؛ او را به چیزی نشمردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
- || در تداول عوام ، اعتنا نکردن. بی اعتنایی کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . بی اعتنایی به کسی ی - ا در کاری تغافل کردن. خود را به نفهمی زدن. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ) . توقیر و احترام نکردن.
- محل ننهادن ؛ وقع ننهادن. بی اعتنایی کردن. مقامی درخور ندادن کسی را :
بود یک هفته را محل منهید.
خاقانی.
منه آبروی ریا رامحل
که این آب در زیر دارد وحل.
سعدی.
سعدی و عمرو و زید را هیچ محل نمی نهی
وین همه لاف میزنم چون دهل میان تهی.
سعدی.
حکیمان او را محلی ننهادندی که چیزی از نهان وی گویند. ( مجمل التواریخ ) .

روی برگرداندن
در زبان فارسی به معنای 《توجه》 است.
در زبان عربی به معنای 《روی برگرداندن》 است.
آرایه ی التفات : آرایه ی وانگری
دکتر کزازی" آرایه وانگری" را در نوشته های خود به جای " آرایه ی التفات" بکار برده است.
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۲۰.

یعنی زن زندگی

بپرس