پیشنهادهای Iliass Rass (٣١٥)
نگو، فعل نهی گفتن متضاد: بو ( بر همان وزن ) گویش طالقانی
نگو، فعل نهی گفتن متضاد: بو گویش طالقانی
نگفت note متضاد: بوته گویش طالقانی
گفت bote متضاد: نوتِه گویش طالقانی
مبشه، می شود bene گویش طالقانی
نمیشود، نمیشه nabene متضاد: بِنِه گویش طالقانی
می شه، می شود متضاد؛ نِشانه گویش طالقانی
نمی شود، نمیشه متضاد: شانه گویش طالقانی
دمرو، دیم به معنی صورت، قرار گرفتن رو و صورت انسان یا هر چیز دیگری رو به زمین گویش طالقانی
خروس با پرهای طلایی طلاونگ یا تلاونگ : صدا و یا بانگ خروس گویش طالقانی
گِسِند گوسفند گویش طالقانی
کِرِه؟ چه کسی را؟ کیو؟ گویش طالقانی
گنجشک chuchek گویش طالقانی
نرفت nash متضاد بَش گویش طالقانی
آمد، بیامد bim� گویش طالقانی
رفت، بِشُد، bash بَش گویش طالقانی
سر رفت، sarsh گوبش طالقانی
A word borrowed from Yiddish language. ( an exclamation of sorrow or despair ) .
به خقیقت پیوستن، موجود شدن یکون Come true, to become Truth
بودِش
Onager
نوعی کدوی غیر خوراکی سبو شکل که در قدیم برای نگهداری می کاربرد داشته راست بگو به جان تو ای دل و جانم آن تو ای دل همچو شیشه ام خورده میت کدو کدو مو ...
تخم اُو منی: اسپرم، نطفه، آب نشاط
به طاق کسری اگر بسته بود زنجیری ز روی عدل، پی مدعای هر مسکین، زمانه بر در هر خانه ای که بود آویخت به روزگار تو زنجیر عدل از زلفین سلیم تهرانی
عنوان پادشاه ایران، دهه ۱۵۶۰، shaw، از فارسی shah به معنای �پادشاه، حاکم یک سرزمین�، کوتاه شده از فارسی باستان xšayathiya به معنای �پادشاه�، از هندوا ...
بوناک یا بویناک در ادبیات پارسی به هر دو معنی معطر و بد بو آمده چنانکه حکیم ناصر خسرو در خوان الاخوان می فرماید وزان طعام و شراب که من بدان از خطر ...
معطر وزان طعام و شراب که من بدان از خطر مرگ رسته شدم سوی شما فرستاد بر دست من و اکنون من از آن طعام و شراب این خوان را بیاراستم بگونگونه خورشهای پاک ...
a small bird that finds its food in streams
Zeperto a retro gaming community a digital park for , gamers https://www. ziperto. com
غریب گز
کُچه: چانه گویش یزدی
همان کوه قاف یا دماوند است
ناحیه ای در جنوب فرانسه در زبان اسپانیولی جمع spina به معنی خار درخت یا گل و یا تیغِ ماهی ست
اسبی، یا اسپی سپید گویش طالقانی
حفره دردگویش طالقانی به لانه مرغ گویند
کن یا کند پایین ترین نقطه کوه که در کف دره به هم میرسند، کوه کناره های دره، که با گذر آب کنده و گود شده باشد
گاه منظور و معنای عکس دارد در خطاب بالادست به زیر دست در ارتش بکار میرود نمونه! نمونه نفرت انگیز!
کنایه از سپرن کار به آدم بی تجربه یا کودک است که در نهایت خود سپارنده مجبور به انجام آن کار خواهد شد
old fart informal a stupid and uninteresting older person
fart about/around phrasal verb informal to waste time not doing very much:
گویش کُردی تِرِّن Terrence کسی که از پس کارهای سپرده شده برنیاید به اصطلاح عامیانه: تر می زند
گویش لری خون جگر چنی از دستت خینآوه بَخورِم؟ چقدر باید از دستت حرض یا خون جگر بخورم؟
بنجل، سرهم بندی شده
زرتی
( گفتاری تهرانی عامیانه ) : چطوری؟، چگونه؟، با چه فنی؟، با چه تدبیری؟
شکمو، حریصِ سیری ناپذیر گویش طالقانی
رازی که از دهان برون آید به راز بودن نپاید
خواهر زاده گویش طالقانی
شیش تایی آمدن: موذیانه رفتار کردن، موش دواندن
سوسه آمدن، چوب لای چرخ گذاشتن، شیشتایی آمدن، پدرسوخته بازی درآوررن، آتش از گور کسی بلند شدن، موذی بازی درآوردن
فراپندار، باورناپذیر incredible, astonishing, far - fetched, implausible, impossible, improbable, inconceivable, preposterous, unconvincing
بی تردید، معلومه! ( محاوره ) : هستی؟ یعنی پایه ای
چَه چرخ
کوبیدن، کوبش rosh
فعل نهی از مصدر رفتن nashoo و فعل امر آن: بشوbashoo
نَیا، فعل نهی آمدن nio و فعل امر آن : بیو گویش طالقانی
بیا گویش طالقانی
تن به آب زدن تن اُو
آب به گل آلوده gelo گِل اُو
Kergo کِرگ: مرغ اُو: آب آب مرغ، پس از پخته شدن
سیاه سرفه
وراز از ورز و ورزیدن به معنای قوی و درشت پیکر است ورزا در گویش مازنی نیز از همین بن است و ورزش نیز
کمی بیشتر از واحد: زمان، یا بلندا دوسال و اندی دومتر و اندی
کوتاه شده ی اندازه
همدردی، تنها نگذاشتن کسی در هنگام غم و درد ایران اگر دل تو را شکستند تو را به بند کینه بستند چه عاشقان بی نشانی که پای درد تو نشستند
آب برنج پس از آبکش کردن
پَر: دورادور، پراکندن تو : تاب، تابش؛ شبیه او : آب پرتو : نور فشاندن یا بازتاب دادن Perto: ادرار
غیاث به معنای فریاد خواهی است
ایستاد لری بختیاری
نام سه دره در استان های مازندران، کرمانشاه و همدان
خرسِ بن: نام گردنه ای در مازندران
فعل امر خوردن، بخور خِرنی باخِر، ناخِرنی کِفتِ باخر چیزی به همان معنای " اودی که وار " آذری هست ( میخوری بخور نمیخوری کوفت بخور ) گویش طالقانی
دیدم
تیش: تاختن، به سرعت رفتن، به تندی جهیدن یا فرود آمدن
تاش: تراش دادن، تراشیدن، بریدن بَتاش، فعل امر : بتراش، کوتاه کن نتاش: فعل نهی گویش طالقانی
چر ( cher ) کِش، لِلوو ( Leloo ) پِرت او ( perto ) گویش طالقانی
گور سنگ، سنگ قبر When one dies, the soul remains imprisoned in the grave, until the day that a tear of love rolls onto the slab.
پاشیده از پراکندن: پاشیدن
وجدان
ازخود بیخود، حیران مانده، منگ می گردد این روی جهان رنگ به رنگ وز پرده همی بیند معشوقهٔ شنگ این لرزهٔ دلها همه از معشوقیست کز عشق ویست نه فلک چون ماد ...
Gigil: The new word in the dictionary for overwhelming cuteness GETTY IMAGES Gigil, a Philippine word added to the Oxford English Dictionary, decr ...
wrongdoer, blackguard, criminal, rascal, reprobate, rogue, scoundrel, sinner, vagabond, villain بی وجدان، ( ادم ) پست، ( ادم ) خدا نشناس، ( شخص ) بی ...
( grand potoo ( Nyctibius grandis شاهین فریادزن بزرگ گونه ای از نایت - جارها یا شاهین های فریادزن شب زی، ناحیه زیستی جنگل های آمازون، میانگین وزن۶۰۰ ...
نایت - جارها یا شاهین های فریادزن، گونه ای از پرندگان شب زی و جنگل زی هستند، از حشرات بزرگ، و جانوران و پرندگان کوچک تغذیه میکنند، بر خلاف جغد ها که ...
روسپی زنی که اسکندر را پس میگساری و عیاشی برآن داشت که تخت جمشید را به آتش بکشد
اَل به معنای آتش جهنده بشدت نورانی اَل برق، رعد و برق
بانگآذرخش
جلجتا، کوهی نزدیک اورشلیم که عیسی مسیح بر فراز آن مصلوب گشت
عابد بی معرفت و خشکه مقدسی که به سنگفرش ادعیه و ورد و فوت بسیار کوشش دارد راهی به راحت بهشت بگشاید، نقطه مقابل عارف
For the crime of writing poetry, I slept blindfolded in the prison corridor next to the public toilet for 84 days, with plastic slippers as my pillow ...
جنگ افزار ستانی
یکی از ۱۰۱ نام اهورا مزدا بیدارکننده بهار جاوید شاداب کننده روح با پیشرفت شاید واژه fresh ریشه در این واژه پارسی داشته باشد
راز آلا
Ibis لک لک گرمسیری نیست ایبیس ها یا به پارسی اِکراس ها گروهی از پرندگان از زیرتیرهٔ Threskiornithinae هستند که از نظر شکل ظاهری به حواصیل های کوچک و ...
COG Child of God
درآمیز، مخلوط کن!، بیالای در آردش بیز و به داغ تابه ای تاب ده
تمام شدگی، دگرگونی، به سرآمدگی
بسایش
در اصطلاح عامیانه به فردی شلخته، و تنبل گفته میشود
کِلی گویش طالقانی
ستیغ، قله، نوک کوه، اوج، چکاد
پیمایش، سپرش
اختر اپاختر، ستاره شمالگان، ستاره قطبی
ستاره ی شمالگان، ستاره ی قطبی
ستاره ی شمالگان
داهول، Dāhool
دبه به معنای پاره شدن پرده فتق است که گاه منجر به راه یافتن هوای رانده شده از آن ناحیه به کیسه بیضه ها میگردد و دبه کردن پیشترها به تمارض به این مسئل ...
لمس نشده، دست نخورده، بکر، فابریک،
بسوده، لمس شده
سودنی، لمس شدنی
ناخوشایند نیست، تلخ نیست، دشوار نیست، سخت نیست
نشان کردن، نامزد کردن شاید به معنای دورکسی پرچین و حفاظت نهادن ودیا پرهایش را چیدن تا نپرد باشد
هَلویلِه ( halvileh ) نه به این زودی گویش طالقانی
سوای اینکه، در درستی ماجرای خوراندن و نه، کشیدن حشیش ( بخوری ) هیچ گونه شاهدی وجود ندارد و دلیلی و این تنها از ناحیه ی در شگفتی بودن و در ترس زیستن ح ...
به گمانم مهتری درست باشدو نه کهتری که واژه ی متضاد این معناست
صلوات فرستادن
this idiom has its origins from the war in Europe, when planes that were gunned down would end up crashing into farms, causing the demise of the men ...
to talk to someone in an informal and friendly way
to talk boastfully without any intention of acting on one’s words
از نو زجا شدن
مانِش
باقیمانده، پی مانده
باقیمانده، برجای مانده
remained, to be left There remained a few jobs still to be finished.
دستور به نشستن پس از برپا به احترام ورود آموزگار
آگاهش پیامش
در جواب کسی گفته میشود که مشغول بدگویی از شخصی است که فوت شده، یعنی که از مرده شیطان هم دست برداشته
داگرئوتایپ دستگاهی از نخستین نیکان دوربین های عکس برداری که توسط لویی داگر Louis Jacques Mand� Daguerre اختراع شد و توانست اولین تصاویر دائمی را بر ...
مکافات عمل ( نیک یا بد ) the appropriate but chance reward or punishment by someone who deserves it
در معرض دید بودن ، قابل حدس و شک بودن
جای سفت شاشیدن کنایهاز گرفتار نتیجه عمل خود شدن اشاره به ترشح ادرار در نتیجه برخورد به جای سفت بر روی خود ادرار کننده
[ عامیانه] جیباش کارتونک بسته کنایهاز اینکه آه در بساط ندارد ، در جیبش یک ریال نیست
تجمع و هیاهوی آدم های نابجا که خود را صاحب نظر می بینند عره: کنیز عوره: مسکین و پاپتی، یک لا قبا به نادرست البته اره و اوره در نت ثبت شده
" خواهیم دید" به کسی که ادعایی دارد گفته میشود که یعنی زمان نشان خواهد داد که حق با تو نبوده
ترکه ای که در قدیم کودکان بین دو پای خود قرار میدادند و یک سر آن در دستشان بود و سر دیگر بر زمین کشیده میشد، و میدویدند انگار که سوار اسبی باشند، [ ...
[عامیانه ] طلب مرگ کسی را کردن کنایه از شستشوی مرده بر تخته ی غسالخانه
The medical suffix - algia means pain. This can be combined with many root words to determine the body part in pain. Cephalgia refers to a headache ...
خربات یا خرابات از جمع دو واژه ی خر به معنی بزرگ و بات به معنای کاروانسرا یا مهمانخانه و اشاره به جهان دارد که محل گذر باشد و میهمانی و شاید در گذشته ...
رو به معنی فرزند: جانِ رو رو به معنی رودخانه : شاه رو رو به معنی رو داشتن: پر رو، سگِ رو ، که سگ رو از پرو پرو روتر بودن معنی میدهد گویش طالقانی
Come rain or shine
میشی پشو پلنگ اژدهای شاخدار در باور سرخپوستان این موجود نوعی روح جمعی سرخپوستی است که برای انتقام از قاتلینی که بیگناهان را کشته و هرگز دستگیر نشده ...
Olivier Pescheux - اولیویه پشو صاحب برند عطرسازی به همین نام که در ۵۷ سالگی بر اثر یک بیماری ناشناخته که بیماری اولیویه پشو نام گذاری شد درگذشت
ضرب المثل گویش طالقانی کلاغه بعد از اینکه بچه دار شد آرزوی خوردن ان خشکه رو به گور برد به طنز توسط والدینی بکار میرود که فرزندشان علاوه بر غذای خود ...
دقیقن انسان مثل سیگار می ماند، از لحظه ای که روشن می شود، درست از همان لحظه رو به نابودی می رود ژان پل سارتر
لعنتی، ملعون
ممتاز، متفاوت، برتر یا برتری داده شده
تلاشی
لاس زنان
دگرگون شده، از شکل افتاده، معوج
, Brim can also mean , brow , peak the brim/ brow of a hill the top part of a slope or hill بر بلندای، بر قله ی
صِرف
نامحسوس
بدشگون
Oh some Scholar! Oh some Sailor! Oh some Wise Men from the skies! Please to tell a little Pilgrim Where the place called "Morning" lies! فلان، فلان ...
ناتوان ذهنی
مُرد زندگی را بدرود گفت، درگذشت
دست برداشتن، دست کشیدن
" "Frolic Came from Dutch; Origin: "vroolijk" to play in an active happy way: Lambs frolicked in the next field. وروجک بودن، ورجه وورجه کردن
adrift
یواشکی، بی سروصدا Fate departs calmly, a smile is on his mouth: No poet wants to escape pain, even if he writes his soul to the bone.
پاییدن ، مقاومت و ایستاده گی کردن، دوام آوردن
زیستن، زندگی کردن
چخردمه غذای محلی گرجستان که درون کوزه ای گلی را با شیر و راویولی و پنیر با چاشنی فلفل سیاه و نمک پر میکنند و دهانه آن را با خمیر نان میپوشانند و در ...
لولو بچه ترسان خیالی خوخو میاد میخوردت
کماه، علفی و چندساله است که ریشهٔ آن کمی کلفت و گوشتی، برگ های آن بسیار بریده و غباری، ساقه آن گوشتی و بلندی آن تا ۲ متر است. [۲] گل های آن به رنگ ز ...
دانه، بذر گویش طالقانی
اسلنگ هست به معنای سیگار راخیدن، براخیم
سِس، سه هست ، بَده، ضایع ست
صرف: هادامه، هادای، هادا هادامی، هادانی، هادانه
کِلاس، پنجه کش نوعی نان نیمه حجیم شبیه بربری گویش طالقانی
گِرِت، نان گرد کوچک که روی آن شیو زرده تخم مرغ مالیده باشند گویش طالقانی
قسمت نرینه ی گیاه در گیاهانی شبیه سیر و سیرک و والک و ریواس و گلپر
ترد ، تر و تازه
بلّه لقمه بزرگ
جوم جام ، کاسه جومِک جام یا کاسه کوچک، پیاله گویش طالقانی
ورم ، آماس، برآمدگی گویش طالقانی
ritan، , baritan ریختن گویش طالقانی
بکوب، بزن گویش طالقانی
ایستاده است گویش طالقانیeisa، اِیسا صرف: ایسامه، ایسای، ایسا ایسانی، ایسانی، ایسانه
نشسته گویش طالقانی از مصدر ، نیشتن
یکی از موارد باستانی استفاده از قانون ظروف مرتطه در روستای نظامی گندیاب در طالقان بچشم میخورد روستایی نابوددشده مربوط به دوره پیشا اسلامی در حوالی رو ...
چاک، ناحیه ای در دره که بخاطر ایجاد شدن گسل آب در طول بسیار از زمین خارج میشودو ناحیه ای تر و سرسبز ایجاد میکند
روستایی در طالقان در دامنه کوه کاهار و بالاتر از گته ده که البته اکنون هیچ اثری از آن باقی نیست از آثار باستانی آن غار سنگتراش که در آن درون سنگ حوض ...
چپاندن گویش طالقانی deskooten
آورد گویش طالقانی biurde صرف: بیوردمه، بیوردی ، بیورده بیوردمی، بیوردنی، بیوردنه
زَد گویش طالقانی صرف: بزامه، بزای، بزا بزامی، بزانی بزانه
گرفت گویش طالقانی صرف: بِیتِمِه، بیتی، بیته بیتمی، بیتنی، بیتنه
دریچه دریچه ای که در قدیم در سقف خانه ها تعبیه مبشد برای تهویه و گذر به بام برای برف روبی
جوی کشی شده، برگرفته از واژه کیله به معنی جویبار کیلا بز بزی که در صورتش خطوط سیاه عمودیوجود داشته باشد گویش طالقانی
گِتِرِم گیج، منگ گویش طالقانی
دستکش گویش طالقانی
دیدم ( لری )
لاله به کشمیر بردن داریم تحفه تو دل پاره پاره ای سودا ببین، که لاله بکشمیر می بریم کلیم کاشانی
دیالکتیک به اجمال�هر گونه استدلال، بیان سیستماتیک یا استدلالی که ایده های مخالف یا متناقض را در کنار هم قرار می دهد و معمولاً به دنبال حل تعارض آنها ...
رهایی از سلطه شر یا شیطان در اعتقاد مسیحیان
شنیدم میگن، از زبان دیگران شنیدم، هنگامی که کسانی به غیبت کردن مشغول بودند شنیدم I Heard it Through the Grapevine
[فعل] به تک، سریع، چهارنعل راندن
گدازان
ذوب، گدازش
شب زمستان بود، کپی سرد یافت کرمکی شبتاب ناگاهی بتافت کپیان آتش همی پنداشتند پشتهٔ هیزم برو بر داشتند رودکی
بسامدوار
دیس به معنی شکل و تاردیس به معنای شبح و چیزی کا تارگونه دیده شود shadow, silhouette
سرا، فعل امر مخفف از ، سردادن ( رها کردن ) سرا، سر ده، سرادین، سرهادین یعنی رها کن واژه پارسی مهجور و اینک کمابیش کاربردی در گویش طالقانی
Heaven, sky noun: tian; plural noun: tians a dish of sliced vegetables cooked in olive oil and then layered in a dish and baked au gratin. a large o ...
به کارگیری نیروی پیاده در برابر سلاح های سنگین، بی هیچ امیدی به پیروزی نفرات را به قتلگاه فرستادن Cannon fodder
پوشاننده، پوش آورنده
rima ( plural rimae ) ( anatomy ) A cleft or gap between two symmetrical parts, particularly between the vocal folds. ( astronomy ) A crack or f ...
مَشت در گویش طالقانی، به معنی لبریز بودن حوضکی او مشت ، مشت مرغ زرین گشت، گشت حوضکی او تموم شد مرغ زرین کشته شد معمایی است که " او" ( آب ) اینجا مع ...
قِلَح نی ( گیاه )
شونگ درختچه ای که بخاطر مغز نرم آن در قدیم، توسط میله ای داغ به آسانی سوراخ و به چوب سیگارهای بلند و کوتاه تبدیل میگشت
ماهر، maahr به سکون ه به معنای مار گویش طالقانی
چزیک، آنچه از دنبه پس از سرخ کردن ودروغن گیری برجای ماند
لای، گِل، زمین باتلاقی گویش طالقانی
زِربه آویشن، گویش طالقانی
آویشن، گویش طالقانی
کژخیم، کژگون
اُستی، اُستیگ مورد اطمینان، اطمینان بخش، دلگرم کننده
برآهنج، مدّ
حواس پرتی، آشفتگی، عمل یا کار معلول وغیر عادی، عدم کار، معلولی، روانشناسی: بدکاری
عظما
کم جا
انگار
بی تردید، بدون تردید
بی مرگی
درست دقیقا همان لحظه درست در همان هنگام
پدیدار شدن، پیدا شدن، به وجود آمدن
ببین از مصدر یاش، یاشیدن گویش طالقانی
یاش: دیدن گویش طالقانی
To foil To foil someone's plot to prevent something bad that someone is planning to do: A massive arms - smuggling plan has been foiled by the CIA ...
تنگی هنگام
دیر زمانی ست، مدت زیادی ست دیری ست که از خانه خرابان جهانم در سقف فروریخته ام چلچله ای نیست بهمن رافعی دیری، به شوقِ دیدنِ فردا، گریستم فردا، چو ...
سقلمه زدن ، مشت زدن نیست حالتیست که انگشتان دست از بند دوم تا شوند و شصت بین آنها قرار گیرد و ضربه ای آرام با پشت دست به پهلو یا پشت کسی زده شود ، ب ...
Another smart ass fancy word for shit. عبارتی فانتزی شده به معنای مدفوع، گُه
legitimate word for poop or shit گُه، مدفوع در گویش اصفهانی معادل آن را داریم:" کِ کِ" " کِ کِ خوردس هرکی گُفتِس"
کنایه از سَبُک دستی و مهارت در امر دزدی و فریبکاری و حیله سازی است و این اصطلاح از داستانی قدیمی سرچشمه می گیرد که دزدی ، گاوی را به دهقانی فروخت و ب ...
Stepping - stone Stepping stone stepping stone; plural noun: stepping stones; noun: steppingstone; plural noun: steppingstones a raised stone used s ...
وسیع المشرب؛ بی بندوبار و لاابالی در اصول و فروع دین. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . liberal - minded enlightened open - minded
گاهی برای تاکید بکار می رود حاشا که دلم ز شب نشینی سیر است
حاشا که دلم ز شب نشینی سیر است یا ساقی ما بی مدد و ادبیر است از خواب چو سایه عقل ها سر زیر است فردا ز پگه بیا که امشب دیر است مولانا
Sheesh" is an exclamation or interjection that is often used to express a range of emotions, such as surprise, disbelief, frustration, or admiration. ...
شیش sheesh برای ابراز تعجب بکار میرود ، امروزه در زبان انگلیسی و بخصوص در ویدئو های تیک تاک به وفور استفاده میشود، شاید برخاسته از شیشکی بعنوان استه ...
گر بُدی پی و پیاز و دیگبَر همسایه گان پی پیازی میزدیم، گر لقمه نانی داشتیم
Seize the moment Seize the day to use an opportunity to do something that you want and not to worry about the future دم را غنیمت دان
بزغاله گ یش طالقانی. Kooli
واژه درست کشکریت است، به معنای کشک ریخته، هم به معنای بخش های سفید و کشیده روی بدن زاغ، هم اشاره به سرقت کشکهایی که دردقدیم بر بام ها خشک میکردند توس ...
گشنیز
شیشه مار، کندفیل، لوس مار نوعی مارمولک بدون دست و پا و بدون زهر سابقا باور بر این بود که دو چین خوردگی دوطرف بدنش شکاف هایی هستند که برای شکار حشرات ...
مرکب از خر به معنای بهتر و خوش و مزه احتمالآ واژه خربزه دگرگون شده این واژه است
بالایش چون شاخسار انجیر انبوه و پایینش چون تنه توسکا باریک کنایه از ناموزون بودن گویش طالقانی
تنگ یا نواری چرمی که زین و پالان را با بستن به زیر سینه چهارپایان محکم میکند
اخته
پنیر تازه را در ماهیتابه روی آتش ورز میدهند تا روغن پس دهد بعد با کمی آرد دوباره ادامه میدهند تا به برشته گی و غلظت دلخواه برسد
غذایی حلوا مانند که طبق قول کتاب مقدس توسط خداوند برای بنی اسرائیل در صحرا پس از فرار از مصر فراهم شد. Manna from heaven چیزی بسیار خوب که زمانی ب ...
دم جنبانک، نوعی پرنده کوچک گویش طالقانی
پونه کوهی گویش طالقانی
لارو Laro مرکب از لار به معنی لای و اُ به معنی آب آبی معدنی حاوی املاح سنگین ته نشین شونده چون آهک و گوگرد
لای، ناخالصی ته نشین شونده ی آب.
مرکب از بام و شی که هم خانواده شدن رفتن است، بر بام شونده
نا ی پسوند هم داریم به معنای شبیه و مانند و از جنس چیزی بودن در واژه گانی چون سِره نا و سارینا و اَنِنا در گویش طالقانی به معنای کریه بودن و چون مد ...
ترکیب دو واژه تندور به معنای تنور و آوشن به معنای آمیزنده چوبی که برای جابجا کردن هیزم در تنور استفاده میشود تلفظ آوشن دقیقا مانند ocean انگلیسی است ...
ترکیب دو واژه کِلِه به معنای اجاق و آوشن به معنای آمیزنده، چوبی که برای جابجا کردن هیزم ها در آتش اجاق استفاده میشود گویش طالقانی
ضرب المثلی است به معنای اینکه به جمع یاوه گویان یکی دیگر اضافه شد مترادف آن در گویش طالقانی " دیو دَره رِ کم دیو دره؟" به پارسی "در دیو درّه کم دیو ...
به پس رانده شدن بواسطه وحود مانعی، تلنباری به پشت رانده شده چون پس خوردن خودرو ها بر اثر طولانی بودن زمان چراغ قرمز راهنمایی یا تصادف پیش رو یا پس خ ...
خیالِ آشنا
Habitation
جَک و جَرش گویش طالقانی
معمای مازنی: دلنگ وودلونگ تا هلی دره کهر مادیون اِسبی کِرِه سرو صدایش تا هلی دره میرسد مادیان قهوه ای و کره اسب سفید پاسخ: آسیاب
یا بزقو نشستن به معنای کمین کردن و به کمین نشستن گویش طالقانی
درختی با چوب سخت و تیغهای چوبی به بلندای ۵ تا ۸ سانتیمتر و برگی سبز نقره ای کهبرای ایجاد پرچین سبز غیر قابل نفوذ در اطراف مزارع و باغها بکار میرود
کوه
اِس از واژه های کهن پارسی به معنای رخنه و شکاف است که گاهی در ایجاد واژه های فراموش شده یافت میشود مانند واژه ی اسکول ( غار ) که از ترکیب اس به معنای ...
دارکِتِن گویش طالقانی
باخِتِن صرف: باخِتِمه، باختی، باخِتِه، باختمی ، باختنی، باخِتتنه گویش طالقانی
سیب گویش طالقانی
سیل بر وزن بیل: لای، لجن نَسِل سیل: از تبار لجن گویش طالقانی
کِلِه یا کِلِک: اجاق، آتش کِلِه چهارشنبه: چهارشنبه اجاق یا آتش گویش طالقانی
کِل: کُند، چیزی مانند چاقو یا داس که تیز نباشد گویش طالقانی
بَپِتَن صرف: بپتِمِه، بپتی، بپته، بپتمی، بَپِتِنی، بپتنه گویش طالقانی
بَزا گویش طالقانی
بِیتَن صرف:بیتمِه، بیتی، بیته، بیتمی، بیتنی، بیتِنِه گویش طالقانی
دِتَر گویش طالقانی
رو، رِخونه گویش طالقانی
پوک ، کم وزن و توخالی در قدیم به شش گوسفند، پوت جیگر یا جیگر سفید گفته میشد و همچنین خوراک جگر سفید سرخ شده در روغن را پوت جیگر میگفتند
واتِرِه یا واسره نادرست و ناپاک، ناسره، مهمل گویش طالقانی
رونی یا رانَکی نواری از جنس پارچه یا چرم متصل به دوطرف پایین ِ پشت پالان که پشت رانهای استر و الاغ قرار گرفته ، مانع حرکت پالان رو به جلو میشود
رسم کردن ، نقش کردن
نقاشی، تصویر شده
بکار
پِرت به معنای دوریز، ضایعات، پسماند واژه ی پِرتو متشکل پرت او ( آب ) به معنای ادرار گویش طالقانی ( قدیمی )
از ارتفاع فرود آوردن، کشیده زدن بالا بردن و فرود آوردن واژه تبر یا تپر و تپانچه زدن هم از همین واژه برآمده از واژگان هندو اروپایی است و tap انگلیسی ه ...
در تیله بازی به نشانه گیری و زدنِ تیلۀ رقیب، �چولیدن� گویند و از همین ریشه فعل امر "بچول" به معنای بزن https://wikijoo. ir/index. php?title=تیله_بازی
چِر به معنای ادرار چِرِّنبه معنای شاشو گویش طالقانی
حوضچه کم ارتفاعی در حمام های خزینه ای که آب سرد در آن جریان داشت و قرار دادن پا پس از حمام گرم به جهت انقباض رگها و جلوگیری از سرماخوردگی صورت می گر ...
این اطلاعات نادرست است قله زرین کوه یا ماسه چالبا ارتفاع ۴۱۹۸ متر در شمال غربی منطقه البرز مرکزی واقع شده و از شرق به جاده چالوس از غرب به منطقه علم ...
دوچّالdoochal نوعی گیاه که گل آن مانند گل کنگر توپ مانند است و همه اطرافش زائده های قلابدار دارد. گیاه Arctium برچسب های قلابدار پارچه ای پرکاربرد ا ...
به معنای تیغ یا خار گویش طالقانی
تَل به معنای تلخ به معنای تریاک هم بکار میرود که بواسطه تلخ بودن آن هست
دیگ سفالی شبیه دیزی ولی بزرگتر گویش طالقانی
دیگ، قابلمه ظرفی که در آن غذا بپزند گویش طالقانی
کَهو گویش طالقانی
خورزا یا خِرزا یا خواخِر زا گویش طالقانی
اِسکول به معنای غار گویش طالقانی
چِر، پِرتو، لِلو گویش طالقانی
مدفوع حیوانات گویش طالقانی
کِلِک در گویش طالقانی به معنی اجاق
چوبی که برای تکاندن بکار می رود مثلا گردو از درخت یا خاک از قالی در گویش طالقانی
گومز یا گمیز به معنای ادرار پارسی پهلوی در برخی گویش های کردی به معنای مدفوع بکار میرود
محاوره ایِ تالان به معنای غارت و چپاول می باشد در ضرب المثل " حالا که تالان تالان است، صد تومن هم زیر پالان است " " حالا که تاون تالونه، صد تومنم ز ...
گه به معنی مکان، جایگه، محل قرارگرفتن، پایگه محل پایداری، آرامگه، دامگه به معنی زمان، ناگه، بیدرنگ، بی گذشت هیچ زمان بیگه، بسیار دیر شده، هیچ زمانی ...
کلمه را گه نوشته اید با آوانگاری gah و معنای گُه لطفا تصحیح بفرمایید
شنباد
اسپروز یا اسپیروز واژه ایست بهم شده از اسپه یا اسپی، یا اسپیدیا سپید و روز نام کوهی افسانه ای مابین ری و طبرستان نیست اسپروز نام دیگر دماوند است ک ...
گررن شکسته و در تداول کنایه از تُرش رو، بداخلاق، سگ اخلاق بُختُ النصر
پابِجار گویش طالقانی
گویش طالقانی: کوتی kooti یا کِتی keti