تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آورد گویش طالقانی biurde صرف: بیوردمه، بیوردی ، بیورده بیوردمی، بیوردنی، بیوردنه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زَد گویش طالقانی صرف: بزامه، بزای، بزا بزامی، بزانی بزانه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

گرفت گویش طالقانی صرف: بِیتِمِه، بیتی، بیته بیتمی، بیتنی، بیتنه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

دریچه دریچه ای که در قدیم در سقف خانه ها تعبیه مبشد برای تهویه و گذر به بام برای برف روبی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جوی کشی شده، برگرفته از واژه کیله به معنی جویبار کیلا بز بزی که در صورتش خطوط سیاه عمودیوجود داشته باشد گویش طالقانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گِتِرِم گیج، منگ گویش طالقانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستکش گویش طالقانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیدم ( لری )

پیشنهاد
٠

لاله به کشمیر بردن داریم تحفه تو دل پاره پاره ای سودا ببین، که لاله بکشمیر می بریم کلیم کاشانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دیالکتیک به اجمال�هر گونه استدلال، بیان سیستماتیک یا استدلالی که ایده های مخالف یا متناقض را در کنار هم قرار می دهد و معمولاً به دنبال حل تعارض آنها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

رهایی از سلطه شر یا شیطان در اعتقاد مسیحیان

پیشنهاد
٠

شنیدم میگن، از زبان دیگران شنیدم، هنگامی که کسانی به غیبت کردن مشغول بودند شنیدم I Heard it Through the Grapevine

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

[فعل] به تک، سریع، چهارنعل راندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گدازان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذوب، گدازش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میمون شب زمستان بود، کپی سرد یافت کرمکی شبتاب ناگاهی بتافت کپیان آتش همی پنداشتند پشتهٔ هیزم برو بر داشتند رودکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بسامدوار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیس به معنی شکل و تاردیس به معنای شبح و چیزی کا تارگونه دیده شود shadow, silhouette

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرا، فعل امر مخفف از ، سردادن ( رها کردن ) سرا، سر ده، سرادین، سرهادین یعنی رها کن واژه پارسی مهجور و اینک کمابیش کاربردی در گویش طالقانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Heaven, sky noun: tian; plural noun: tians a dish of sliced vegetables cooked in olive oil and then layered in a dish and baked au gratin. a large o ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به کارگیری نیروی پیاده در برابر سلاح های سنگین، بی هیچ امیدی به پیروزی نفرات را به قتلگاه فرستادن Cannon fodder

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پوشاننده، پوش آورنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

rima ( plural rimae ) ( anatomy ) A cleft or gap between two symmetrical parts, particularly between the vocal folds. ( astronomy ) A crack or f ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مَشت در گویش طالقانی، به معنی لبریز بودن حوضکی او مشت ، مشت مرغ زرین گشت، گشت حوضکی او تموم شد مرغ زرین کشته شد معمایی است که " او" ( آب ) اینجا مع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قِلَح نی ( گیاه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شونگ درختچه ای که بخاطر مغز نرم آن در قدیم، توسط میله ای داغ به آسانی سوراخ و به چوب سیگارهای بلند و کوتاه تبدیل میگشت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ماهر، maahr به سکون ه به معنای مار گویش طالقانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چزیک، آنچه از دنبه پس از سرخ کردن ودروغن گیری برجای ماند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لای، گِل، زمین باتلاقی گویش طالقانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زِربه آویشن، گویش طالقانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آویشن، گویش طالقانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کژخیم، کژگون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اُستی، اُستیگ مورد اطمینان، اطمینان بخش، دلگرم کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برآهنج، مدّ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حواس پرتی، آشفتگی، عمل یا کار معلول وغیر عادی، عدم کار، معلولی، روانشناسی: بدکاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

عظما

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کم جا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

انگار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بی تردید، بدون تردید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی مرگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درست دقیقا همان لحظه درست در همان هنگام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پدیدار شدن، پیدا شدن، به وجود آمدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ببین از مصدر یاش، یاشیدن گویش طالقانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یاش: دیدن گویش طالقانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To foil To foil someone's plot to prevent something bad that someone is planning to do: A massive arms - smuggling plan has been foiled by the CIA ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنگی هنگام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیر زمانی ست، مدت زیادی ست دیری ست که از خانه خرابان جهانم در سقف فروریخته ام چلچله ای نیست بهمن رافعی دیری، به شوقِ دیدنِ فردا، گریستم فردا، چو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سقلمه زدن ، مشت زدن نیست حالتیست که انگشتان دست از بند دوم تا شوند و شصت بین آنها قرار گیرد و ضربه ای آرام با پشت دست به پهلو یا پشت کسی زده شود ، ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Another smart ass fancy word for shit. عبارتی فانتزی شده به معنای مدفوع، گُه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

legitimate word for poop or shit گُه، مدفوع در گویش اصفهانی معادل آن را داریم:" کِ کِ" " کِ کِ خوردس هرکی گُفتِس"