mysterious

/ˌmɪˈstɪriəs//mɪˈstɪərɪəs/

معنی: مبهم، سری، اسرار امیز، مرموز
معانی دیگر: اسرار آمیز، رازگونه، پرخیده

جمله های نمونه

1. a mysterious murder
قتل اسرارآمیز

2. a mysterious person
آدم مرموز

3. a series of mysterious crimes in our street
یک سلسله جنایات اسرارآمیز در خیابان ما

4. a series of mysterious killings
یک سری آدم کشی اسرارآمیز

5. he died of a mysterious disease
بر اثر بیماری اسرارآمیزی مرد.

6. the enigma of her mysterious death is still unresolved
معمای مرگ اسرارآمیز او هنوز حل نشده است.

7. the space is a mysterious infinity
فضا یک بیکران اسرارآمیز است.

8. The papers ran speculative stories about the mysterious disappearance of Eddie Donagan.
[ترجمه گوگل]روزنامه ها داستان های گمانه زنی درباره ناپدید شدن مرموز ادی دوناگان را منتشر کردند
[ترجمه ترگمان]تمام روزنامه ها راجع به ناپدید شدن اسرار آمیز ادی Donagan داستان ها می گفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The ship sank in mysterious circumstances.
[ترجمه گوگل]کشتی در شرایطی مرموز غرق شد
[ترجمه ترگمان]کشتی در شرایط مرموزی فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The police are investigating the mysterious deaths of children at the hospital.
[ترجمه گوگل]پلیس در حال بررسی مرگ مرموز کودکان در بیمارستان است
[ترجمه ترگمان]پلیس در حال تحقیق درباره مرگ مرموز کودکان در بیمارستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The distant mountains looked hazy and mysterious.
[ترجمه گوگل]کوه های دور مه آلود و مرموز به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]کوه های دوردست مبهم و مرموز به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She wondered who'd sent her the mysterious email.
[ترجمه گوگل]او تعجب کرد که چه کسی این ایمیل مرموز را برای او ارسال کرده است
[ترجمه ترگمان]او از خودش پرسید که چه کسی آن ایمیل مرموز را برایش فرستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was being very mysterious about where he was going.
[ترجمه گوگل]او در مورد اینکه کجا می رود بسیار مرموز بود
[ترجمه ترگمان]اون در مورد اینکه کجا داره میره خیلی مرموز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. One day, a mysterious stranger called at the house.
[ترجمه گوگل]یک روز، یک غریبه مرموز به خانه زنگ زد
[ترجمه ترگمان]یک روز، یک بیگانه مرموز به خانه زنگ زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He died in mysterious circumstances.
[ترجمه محمد] او در شرایط اسرار آمیزی مرد
|
[ترجمه گوگل]او در شرایط مرموزی درگذشت
[ترجمه ترگمان]او در شرایط مرموزی مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Very little is known of events inside this mysterious country.
[ترجمه گوگل]اطلاعات بسیار کمی از وقایع داخل این کشور مرموز وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در این کشور مرموز بسیار اندک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A mysterious young woman is living next door.
[ترجمه گوگل]یک زن جوان مرموز همسایه خانه است
[ترجمه ترگمان]یه زن جوون مرموز در خونه بغلی زندگی میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Sophie's curiosity was aroused by the mysterious phone call.
[ترجمه گوگل]کنجکاوی سوفی با تماس تلفنی مرموز برانگیخته شد
[ترجمه ترگمان]کنجکاوی سوفی با تماس تلفنی اسرارآمیز برانگیخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبهم (صفت)
hazy, involved, involute, obscure, opaque, ambiguous, vague, enigmatic, misty, dim, dusky, esoteric, mysterious, forked, nebular, imprecise

سری (صفت)
back-door, cryptic, arcane, esoteric, classified, secretive, undercover, mysterious, occult, hush-hush

اسرار امیز (صفت)
secret, mysterious, orphic, occult, cloak-and-dagger, gnostic, numinous

مرموز (صفت)
mystic, weird, cryptic, enigmatic, secretive, mysterious, orphic, occult, recondite, inscrutable, hinted, unco, unaccountable

انگلیسی به انگلیسی

• having to do with something that is unknown or not understood, enigmatic, pertaining to a mystery, unexplainable, puzzling, strange
something that is mysterious is strange and is not known about or understood.
if you are mysterious about something, you deliberately do not talk about it, usually because you want people to be curious about it.

پیشنهاد کاربران

اسرار آمیز
تو دار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : mystery / mysteriousness
✅️ صفت ( adjective ) : mysterious
✅️ قید ( adverb ) : mysteriously
مشکوک، مرموز
رازناک
mysterious ( adj ) = اسرارآمیز، سری، مرموز
definition=عجییب، شناخته نشده یا درک نشده
examples:
1 - He had a mysterious effect on everyone who heard him speak.
او تأثیر اسرارآمیز بر هرکسی داشت که صحبت او را می شنید.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - Our world is full of mysterious phenomena.
دنیای ما پر از پدیده های اسرار آمیز است.
3 - She's an actress whose inner life has remained mysterious, despite the many interviews she has given.
او بازیگری است که علی رغم مصاحبه های زیادی که انجام داده ، زندگی درونی اش سری باقی مانده است.
4 - He died in mysterious circumstances, and there is still a possibility that it was murder.
او در شرایط مرموزی درگذشت و هنوز هم احتمال قتل وجود دارد.

معما گونه
مرموز
ناشناس
پنهان
مرموز یا اسرار آمیز
this is a mysterious house and i can hear screaming of ghosts everynight
ناشناخته
مخفی، راز آلود، رمز آلود ، مرموزانه، مرموز، اسرار آمیز، مبهم، پنهان، راز مخفی شده و پنهان، و از این حرفاااااا
مرموز
راز نگه دار
مخفی
راز آلود، رمز آلود
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس