پیشنهادهای سیدصدرا حسینی (١٦٢)
امنیت، ایمنی
رشحه، رقیقه، شمّه
اتفاقاً ( این نزدیک ترین معنایی است که در بسیاری از متنها برای این عبارت یافتم )
اتفاقاً
اموراتِ کلیسا وظایف کشیشی
فیلم واقعی ( در مقابل انیمیشن و کارتون، فیلمی که بازیگران آن واقعی هستند
باورپذیر
تئوریسین، نظریه پرداز کسی که خودش وارد گود نمی شود و فقط به دیگران الهام می بخشد یا نظریه می دهد.
زیر سؤال بردن
خوش مشرب نیک محضر خونگرم
انتظامات نیروی انتظامات
پیش به سوی
چوب حراج زدن به ثمن بخس فروختن ( هنر و . . . )
به سویی دیگر معطوف کردن
منفعل ظلم پذیر تسلیم ترسو
همرنگ جماعت نشدن خلاف جهت آب شنا کردن راه خود را رفتن
دیگِ درهم جوش
برترین ( در جمع: برترین ها ) بزرگ ( در جمع: بزرگان ) کبیر ( در جمع: اکابر )
جملات تلقینی تلقین به نفس خودالقایی عباراتِ مثبت
گُتره ای بی حساب وکتاب
درسته، یکجا، بی کم وکاست
کودک الف بچه
جلف، پرتصنع، پرافاده
( در صورتی که صفت باشد ) محصور در آب، در میانِ آب
به طور پیش فرض ابتدا به ساکن خودسرانه بدون تجویز متخصص
نامتعیّن بی شکل تشخص نیافته تعیّن نیافته فردیت نیافته
گوگولی، بانمک
وهم انگیز وهم آمیز وهم آلود
آب باریکه
با نظم و ترتیب با ملایمت و بی زحمت
همین الآن هم در خیلی از گویشهای جنوب غربی به گریه می گوییم �گریوَه� یا �گریو� مثلاً می گوییم گریوِست. یعنی گریه کرد.
جفت وجور شدن دقیق جا خوردن خوش نشستن
تجددخواه تجددطلب متجدّد
بی تکلف بی تصنع
سینمای کثیف ( سینماهای پَست که دائم پخشِ فیلم دارند، آن هم از نوعِ فیلمهای مستهجن یا زننده )
غرابت
در یکی از متنهایی که ترجمه می کردم، مجازاً به معنای �تجربه� بود. گفتم شاید به درد بعضی از دوستان بخوره.
جیغ جیغو
نقل محافل و مجالس
زبانزد خاص و عام
تحول بخش تحول آفرین
بی ملاحظه
کارهای جزئی خرده کاری
تودل برو
تحمیل کردن وارد کردن
نمود عینی بخشیدن تجسم چیزی بودن
هم نظر، همسو، هم عقیده، زبانِ گویا
کشمکش های درونی افکار منفی منفی بافی ها
این کلمه با تعریف رابرت کیوساکی چیزی غیر از �بدهکاری� است. به معنای هرگونه دارایی ئی است که بیشتر از آنکه برایمان کسبِ سود کند، خرج و هزینه بتراشد. ...
آسیب شناسی
شاملِ حالِ کسی شدن، به کسی تعلق داشتن
گریزناپذیر مثلا در عبارتِ impossible situation
قرارداد بستن قرارداد کاری را تمدید کردن
خاص پسند مثلاً فیلم خاص پسند نویسنده ی خاص پسند
طراوت
نمایشی خودنمایانه
خوراک شناس بخور شکمو خوراک دوست شکم دوست
( فعل ) مثل برق و باد رفتن
شاهکار
عینِ در عینِ
شدید اللحن
ناشی از تجربه ی زیاد پخته استادانه
نسخه ی غیررسمیِ آهنگ
کنایه آمیز، نیش دار، پرنیش وکنایه
( استعاراً به معنای ) پیازی شکل، تو در تو
روشنگرانه، روشنگر
ناشی از مرهونِ معلولِ
ساده بی زرق وبرق ابتدائی بی حشو و زواید
طمأنینه
اشتباه رایج در ترجمه ی این کلمه این است که آن را �در حد مرگ� یا �تا حدِ مرگ� معنا می کنند. جز مواردی که این عبارت معنای استعاری دارد، در سایر موارد ...
احمق گاگول خنگ تهی مغز
وهم آلود
تودار
نوریافتگی
جایگزین کردن
برق
با یک حسابِ سرانگشتی به طورِ تقریبی
سرایت کردن، نفوذ کردن
تصنع، تکلف
شوخ و شنگ
آسایشگاه
بلبشو
وجنات
( در معنای مجازی ) نخ تسبیح یعنی آنچه که پیوند دهنده ی تمامِ عناصر و جاری در همه ی آنهاست
شوراب
امحاء
جوالدوز زدن، سوزن زدن ( یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به دیگران )
گاهی می توان به �متفاوت� معنایش نمود.
سینما رفتن، سینما - روی
استثنائاً این بار
برچسب زدن
جشنواره ی کن
دست بر قضا
هم زیست شناس
متناسب با ساختارِ زیستی و بدنی بابِ طبع موافق با طبیعت
پر افت وخیز در نوسان پرفراز و نشیب
گنجینه ی دانش
مذموم، ناپسند، نامطلوب، ناشایست
از دور خارج کردن
( گاهی اوقات به معنای ) جسمانی، جسمی، بدنی، فیزیکی
مادرزادی، جبری
دوستان، دقت کنید که هنگامِ ترجمه ی این عبارت، حتماً معنای �از دست دادن� را هم در ادامه لحاظ کنید وگرنه ممکن است معنای معکوسی بدهد. بنابراین، این عبار ...
پسرفت
یخ زدایی یخچال زدایی
عبرت آموز درس آموز
( در جایگاهِ صفت ) سودگرایانه ( در جایگاهِ اسم ) دخل و خرج
سنجیدن
بدونِ صرفه
حمایت مالی کردن پول دادن
مختصر، ناچیز
سرریز شدن، فیضان
خودخواهانه
تصوراتِ کلی احکام و گزاره های کلی تعمیم
یکی از معانیِ آن �ناتمام� است که می تواند توصیفِ انسان نیز باشد: خواجه احمد او را گفت: �در همه کارها ناتمامی. � ( تاریخ بیهقی )
سندرومِ ایمپاستر ( بیماری افراد موفق )
نارضایتی
راضی، رضایت مند، رضایت بخش
رضایت، رضایت مندی
( مجازاً ) مجالِ بروز و ظهور دادن به
( در بعضی متون ) پاسخ دهنده، اظهارکننده، تخمین گر
هنگ کردن ( مخ )
گند زدن به
هم مدرسه ای شاگرد دانش آموز
( زمانی که صفت برای انسان باشد ) مأنوس
مجازاً می تواند به معنای چیزِ مسخره یا شوخی یا جوک باشد.
فلج کردن
There's no getting around sth هیچ شکی درش نیست
مهرطلبانه، مهرطلب
پفیوز
معاینه
خود را نباختن
قبراق
مُنجی
( فعل به همراه مفعول ) حرف و عمل را یکی کردن البته می توان از جملاتِ مصطلحِ زیر نیز برای ترجمه ی آزادِ جملاتی که این عبارتِ انگلیسی در آنها به کار ر ...
ویرانی به بار آوردن
جور استاد ( سعدی: جورِ استاد به ز مهرِ پدر ) چوبِ مربی یا معلم تلنگرِ سخت تنبیهِ مشفقانه سیلیِ بیدارگر
تعارض
مجرب کارداده
بی پشت وپناه بی یار و یاور
( در حالتِ گذرا ) چیزی را توضیح دادن یا توجیه کردن، توضیح یا توجیهِ چیزی بودن
( زیست شناسی ) جذب ( روان شناسی ) درون سازی
بر خلاف ترجمه ی آقای امیرجانی، معتقدم In the intervening years به معنای �در تمامِ این سالها� یا �در این فاصله� است.
عزمِ راسخ پایداری
چون بهرحال. . .
سین جیم مؤاخذه
بی امان
باکلاس
بیمه ی خویش فرما
برخلافِ انتظار ( قید ) شاید تعجب کنید اما. . .
خبرگزار
برگ برنده دست برتر
هرچه بی پیرایه تر، پرمایه تر
( هزینه ها ) متقبل شدن
حدسیات
( در کسب وکار ) ترجیح، عاملِ رجحان که باعث می شود مشتری یک محصول را بر محصولاتِ مشابه ترجیح دهد و آن را خریداری نماید.
در فلسفه اصطلاحی داریم به اسمِ �مرجِّح�. یعنی علتِ اینکه فاعل یک چیز را بر چیزهای دیگر ترجیح می دهد. فلاسفه می گویند: �ترجیحِ بلامرجح محال است�، یعنی ...
از همان اول، ابتدا به ساکن، از قبل، از ابتدا، پیشاپیش
حرص و جوش خوردن
نوسان
( مجازاً ) طبیعی، بی تکلف
خوشنام
در حال حاضر همون معادلی که آقای حاجتمند گفتند، یعنی �سرمایه گذاری جسورانه�، رایج ترین و کاربردی ترین معادل هست و در تمام سایتهای معاملاتیِ کشور هم از ...