comfortable

/ˈkəmfərtəbl̩//ˈkʌmftəbl̩/

معنی: راحت
معانی دیگر: آسوده، آرامبخش، مهنا، کافی، مکفی، رضایتبخش، آسودبخش، در راحتی، در آسایش، مرفه، راضی، بی دردسر
دارالترجمه ر.س.م.ی کاج

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: comfortably (adv.)
(1) تعریف: having a feeling of well-being or bodily ease.
مترادف: content, relaxed, untroubled
متضاد: embarrassed, ill at ease, uncomfortable, uneasy
مشابه: at ease, easy, in clover, peaceful, tranquil, well-off, well-to-do

- He is comfortable only with his friends.
[ترجمه parastoo] او فقط با دوستان خود راحت است
|
[ترجمه سولماز] او فقط با دوستان خودش راحت است
|
[ترجمه fateme.rh] او با دوستان راحت است
|
[ترجمه م.م.م] او راحت هست با دوستانش
|
[ترجمه amirfa] او تنها با دوستان خودش راحت است
|
[ترجمه گوگل] او فقط با دوستانش راحت است
[ترجمه ترگمان] فقط با دوستانش راحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm more comfortable in the new bed.
[ترجمه parastoo] من در تخت جدیدم راحت تر هستم
|
[ترجمه DM] من در تختخواب جدید راحت ترم.
|
[ترجمه n] من در تخت خواب جدید راحت ترم
|
[ترجمه گوگل] من در تخت جدید راحت تر هستم
[ترجمه ترگمان] من در تخت جدید راحت تر هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: quite sufficient to one's needs; somewhat more than adequate.
مترادف: adequate, ample, satisfactory, sufficient
متضاد: bare, spartan
مشابه: acceptable

- a comfortable home
[ترجمه لایک کنید ♥️♥️] خونه ی راحت
|
[ترجمه n] یه خونه راحت
|
[ترجمه گوگل] یک خانه راحت
[ترجمه ترگمان] خانه ای راحت و راحت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a comfortable salary
[ترجمه لایک کنید ♥️♥️] حقوق راحتی
|
[ترجمه صالحی] حقوق کافی ( شایسته )
|
[ترجمه گوگل] حقوق راحت
[ترجمه ترگمان] حقوق راحتی داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: providing bodily ease.
مترادف: cozy, homey, livable, relaxing, snug
متضاد: hard, uncomfortable
مشابه: easy, habitable, pleasant, warm

- a comfortable sofa
[ترجمه لایک کنید ♥️] مبل راحتی
|
[ترجمه گوگل] یک مبل راحتی
[ترجمه ترگمان] یک مبل راحتی،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- comfortable shoes
[ترجمه لایک کنید ♥️] کفش راحتی
|
[ترجمه گوگل] کفش های راحت
[ترجمه ترگمان] کفش های راحتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a comfortable bed
بستر راحت

2. a comfortable salary
حقوق مکفی

3. a comfortable seat
یک صندلی راحت

4. in comfortable circumstances
در وضع مالی خوب،در رفاه مالی

5. i am comfortable yet lonely
من راحتم ولی احساس تنهایی می کنم.

6. i feel comfortable
احساس راحتی می کنم.

7. make oneself comfortable
راحت بودن و استراحت کردن،غنودن

8. he had a comfortable lead over his opponent
او خیلی از حریفش (در مسابقه یا انتخابات) جلو بود.

9. the room was comfortable but the food dissatisfied all of us
اتاق راحت بود ولی خوراک همه ی ما را ناراضی کرد.

10. nothing is spared to make you comfortable
برای راحتی شما از هیچ کاری فرو گذار نشده است.

11. It was so comfortable resting in his arms.
[ترجمه علی اکبر علیزاده] آسودن در آغوش او بسیار آرامش بخش بود.
|
[ترجمه دکتر حجت الاسلام والمسلمین مجتبی سادات لمه] راحت ترین استراحت من در آغوش او بود
|
[ترجمه گوگل]استراحت در آغوشش خیلی راحت بود
[ترجمه ترگمان]خیلی راحت بود که در بازوهایش استراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The auditorium has comfortable seating and modern acoustics.
[ترجمه محمد] سالن اجتماعات نشیمنگاه نرم ونول و آکوستیک مدرن داره
|
[ترجمه گوگل]سالن دارای صندلی راحت و آکوستیک مدرن است
[ترجمه ترگمان]این تالار دارای جایگاه مناسب و آکوستیک مدرن می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These new shoes are not very comfortable.
[ترجمه محمد] این کفش های جدید زیاد راحت نیستند.
|
[ترجمه گوگل]این کفش های جدید خیلی راحت نیستند
[ترجمه ترگمان]این کفش های جدید خیلی راحت نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Chairs should be visually attractive as well as comfortable.
[ترجمه علی اکبر علیزاده] صندلی باید علاوه بر راحتی، ظاهر جذابی هم داشته باشد.
|
[ترجمه محمد] صندلی بایستی همان قدر که ظاهر جذاب داره همان قدر هم راحت باشه.
|
[ترجمه گوگل]صندلی ها باید از نظر بصری جذاب و همچنین راحت باشند
[ترجمه ترگمان]صندلی ها باید به صورت بصری جذاب و همچنین راحت باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He settled into comfortable middle age.
[ترجمه گوگل]او وارد میانسالی راحت شد
[ترجمه ترگمان]او در این سن و سال راحت زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Italy had a comfortable three-goal lead over France by half-time.
[ترجمه محمد] ایتالیا تونیمه سه گل از فرانسه راحت جلو بود
|
[ترجمه 8] ایتالیا تونیمه ی اول سه گل بیشتر از فرانسه زده بود
|
[ترجمه گوگل]ایتالیا در نیمه دوم با سه گل برتری نسبت به فرانسه داشت
[ترجمه ترگمان]ایتالیا تا به حال سه هدف راحت از سوی فرانسه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I think you'll find these more comfortable than those.
[ترجمه محمد] من فکر می کنم شما اینو راحت تر از اونا پیدا می کنید
|
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم اینها را راحت‌تر از آن‌ها خواهید یافت
[ترجمه ترگمان]فکر کنم بهتر از اینا رو پیدا کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A really good friend will make you feel comfortable being who you are.
[ترجمه Smart] یک دوست خوب، باعث میشود شما راحت باشید، و خودتان باشید.
|
[ترجمه گوگل]یک دوست واقعا خوب باعث می شود که از بودن همان چیزی که هستید احساس راحتی کنید
[ترجمه ترگمان]دوستی واقعا خوب باعث می شود که شما احساس راحتی بکنید که چه کسی هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

راحت (صفت)
straight, convenient, well, light-handed, beforehand, placid, comfortable, comfy, snug, cozy, cuddly, homelike

تخصصی

[نساجی] لحاف - راحت

به انگلیسی

• easy; relaxing; bringing comfort; financially well to do
something that is comfortable makes you feel physically relaxed.
if you are comfortable, you are physically relaxed and at ease, and not worried, afraid, or embarrassed.
when an ill or injured person is said to be comfortable, they are in a stable physical condition and are not getting worse.
a comfortable job or task is one which you can do without difficulty.

پیشنهاد کاربران

راحت
ریلکس
در آزادی
راحت تر
راحت تر ، بهتر ، بهتر بودن
اسوده و راحت
راحت. ارامش بخش
Comfortable things make you feel relaxed.
آرامش بخشRelaxing
A relaxation that multiplies the pleasure of life with you
آرامش بخشی که در کنار تو لذت زندگی رو چندین برابر میکند
comfortable means not having or causing worry
راحت، آسوده
being comfortable and relax is not the only thing in life
لباس راحت , راحت, relaxing
لباس راحتی و غیر رسمی و. . . 👕👖
Comfortable means not having or causing worry

my bed in that hotel was very comfortable
راحت - آسوده
relaxing
لباس راحتی
راحت.
having a feeling of well - being or bodily ease
راحت بودن چیزی ( مثل صندلی یا مبل ) 🛋️💺
آسایش
کنار آمدن
راحتی
Means not having or causing worry
لباس راحت
Sit down and make yourself comfortable.
رآحــــت**
ملایم
آسوده خاطر
راحت طلب
1 ) . I have a comfortable bed for rest
2 ) I feel comfortable.
معنی جمله اول : من تخت خواب راحتی دارم.
معنی جمله دوم: من احساس راحتی میکنم.


لایک کنیییییید😊
راحت: things make you feel relaxed - - کانون زبان ایران . . . . ترم Reach3
جمله : All the sofas in our house are comfortable
راحت 🚳
This chair is the most comfortable chair in the whole house
این صندلی راحت ترین صندلی در کل خانه است

راحت/برای پوشیدن لباس/i am wear clothes comfortable/من لباس راحتی میپوشم
( Adj )
Not having or causing worry
This is a very comfortable bed 🤫
Means not having or causing worry
🤍🖤
ease
راحت تر
Comfortable means not having or causing worry
کانون زبان ایران
ریچ 4
درس7
Comfortable sofa. مبل راحت
یعنی راحت مخالف uncomfortable
لباسی که وقتی کسی نیست تازه می شه پوشید. لباسی که در خلوت قابل پوشش باشه - - - - - - - - - - comfortable clothes
اسوده آرام بخش آرام راحت

بهتر بشه
comfortable things make you feel relaxed
به معنی راحتی . آسودگی
Some people are comfortable with their friends but I just want to be alone
راحت طلبی
راحت و اسان
comfortable means relax
راحت . adj
For example
Comfortable bed /sofa / chair /etc
مناسب
رضایت بخش
Comfortable به معنی �راحت� یا �احساس راحتی � است
برای مثال:In the party I'm comfortable
یعنی من در مهمانی راحت هستم.
اسوده، راحت، راحتر
فراغ بال
I have a comfortable coat and that great's
برای درآمد می توان از معنی هنگفت�� و��� کلان و یا سرشار هم استفاده کرد
صمیمی
comfortable means not having or causing worry
راحت، ریلکس
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : comfort
✅️ اسم ( noun ) : comfort / comforter
✅️ صفت ( adjective ) : comfortable / comforting
✅️ قید ( adverb ) : comfortably / comfortingly
مشاهده پیشنهاد های امروز

معنی یا پیشنهاد شما