affable

/ˈæfəbl̩//ˈæfəbl̩/

معنی: دلجو، خوش برخورد، مهربان، خوش محضر، خوشخو، خوشرفتار، خوشرو
معانی دیگر: پرمهر، پرمحبت، خونگرم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: affably (adv.), affability (n.)
• : تعریف: easygoing and pleasant in manner and conversation; friendly.
مترادف: agreeable, amiable, amicable, congenial, friendly, sociable
متضاد: antisocial, bad-tempered, crabby, crusty, disagreeable, reserved, unfriendly
مشابه: civil, companionable, cordial, easygoing, good-humored, kindly, neighborly, outgoing, pleasant

- The wife was a sullen woman, but the husband was quite affable.
[ترجمه گوگل] زن زنی عبوس بود، اما شوهر بسیار مهربان بود
[ترجمه ترگمان] همسرش زن عبوسی بود، اما شوهر بسیار مهربان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an affable old man
پیرمرد مهربان

2. an affable smile
لبخندی محبت آمیز

3. He struck me as an affable sort of a man.
[ترجمه گوگل]او مرا به عنوان یک مرد دوست داشتنی تلقی کرد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک مرد مهربان به من ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Granny smiled an affable smile.
[ترجمه گوگل]مادربزرگ لبخند مهربانی زد
[ترجمه ترگمان]مادربزرگ لبخند ملیحی زد و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Murray was an affable, free-spirited man.
[ترجمه گوگل]موری مردی مهربان و آزاده بود
[ترجمه ترگمان]موری یک مرد سرزنده و شاد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He found her parents very affable.
[ترجمه گوگل]او پدر و مادرش را بسیار مهربان یافت
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش را بسیار مهربان یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The chairman was quite affable at the meeting.
[ترجمه گوگل]رئیس در جلسه بسیار خوش برخورد بود
[ترجمه ترگمان]رئیس در جلسه بسیار مهربان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Forrest was normally mild-mannered, affable, and untalkative.
[ترجمه گوگل]فارست معمولاً ملایم، مهربان و بی‌حرف بود
[ترجمه ترگمان]Forrest همیشه رفتاری ملایم و مودب و مهربان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mr Brooke is an extremely affable and approachable man.
[ترجمه گوگل]آقای بروک مردی بسیار مهربان و خوش برخورد است
[ترجمه ترگمان]آقای بروک یک مرد بسیار مهربان و approachable است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He is an affable man, always willing to stop and talk.
[ترجمه گوگل]او مردی مهربان است، همیشه مایل به توقف و صحبت است
[ترجمه ترگمان]او مرد مهربانی است که همیشه مایل است بایستد و حرف بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The checkers at the airport were poker-faced but affable.
[ترجمه گوگل]چکرزهای فرودگاه با چهره پوکری اما مهربان بودند
[ترجمه ترگمان]The در فرودگاه پوکر بازی می کردند، اما مهربان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Considered more affable than his father, Reyes Heroles already has had some success putting out political fires.
[ترجمه گوگل]ریس هرولز که نسبت به پدرش مهربان‌تر به حساب می‌آید، قبلاً در خاموش کردن آتش‌های سیاسی موفق بوده است
[ترجمه ترگمان]Reyes Heroles از پدرش مهربان تر از پدرش به نظر می رسد در حال حاضر موفقیت هایی را در زمینه ایجاد آتش سیاسی داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Dury is convivial, affable and engaging.
[ترجمه گوگل]دوری خوشرو، مهربان و جذاب است
[ترجمه ترگمان]Dury، خوش مشرب، مهربان و جذاب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is laid-back, affable and easy-going; she is more outgoing and flamboyant, continuously talking and joking.
[ترجمه گوگل]او آرام، مهربان و راحت است او بیشتر برونگرا و پر زرق و برق است، مدام حرف می زند و شوخی می کند
[ترجمه ترگمان]عقب می نشیند، مهربان و بی تکلف است؛ بیشتر اجتماعی و پر زرق و برق است، مرتب صحبت می کند و شوخی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She married an affable, middle-aged businessman.
[ترجمه گوگل]او با یک تاجر مهربان و میانسال ازدواج کرد
[ترجمه ترگمان]او با یک تاجر میانسال و مهربان ازدواج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دلجو (صفت)
affable

خوش برخورد (صفت)
affable, communicative, companionable

مهربان (صفت)
good, humane, compliant, tender, kind, friendly, affable, merciful, gentle, compassionate, complaisant, affectionate, mellow, meek, amiable, soft, benignant, big-hearted, charitable, benign, mild, gracious, placable, clement, condescending, couth, good-natured, kind-hearted, good-hearted, kindly, well-disposed, warm-hearted, obliging, open-armed, open-hearted, tender-hearted

خوش محضر (صفت)
affable, neighborly, communicable, neighbourly

خوشخو (صفت)
good-tempered, polite, compliant, affable, courteous, suave, complaisant, fair-spoken, good-natured, well-disposed

خوش رفتار (صفت)
polite, affable, courteous, complaisant, debonair

خوشرو (صفت)
affable, smiling, handsome, beautiful, cordial, genial, good-looking

انگلیسی به انگلیسی

• friendly, amiable; easy to talk to
an affable person is pleasant and friendly.

پیشنهاد کاربران

This term describes someone who is friendly, approachable, and easy to talk to. It suggests a person who is pleasant and enjoyable to be around.
این اصطلاح شخصی را توصیف می کند که صمیمی، مهربان و خوش برخورد است.
...
[مشاهده متن کامل]

“He’s such an affable guy, always striking up conversations with strangers. ”
In a discussion about a coworker, one might say, “She’s very amiable, always making everyone feel comfortable. ”
A person might describe their professor as, “He’s an affable person, always willing to listen to his students. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-friendly/
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : affability
✅️ صفت ( adjective ) : affable
✅️ قید ( adverb ) : affably
خوش رو - خوش برخورد
🔴 friendly, good - natured, or easy to talk to.
◀️ "an affable and agreeable companion"
◀️ an affable old man : پیرمرد مهربان
◀️ an affable smile : لبخندی محبت آمیز
◀️ His affability was a pretense : مهربانی او ساختگی بود.
بامحبت

بپرس