impetuous

/ˌɪmˈpet͡ʃwəs//ɪmˈpet͡ʃʊəs/

معنی: بی پروا، تند و شدید
معانی دیگر: (آنچه که با نیرو و شدت زیاد حرکت کند) پرخشونت، پرشدت، دیوسان، (کسی که با شتاب و نسنجیده عمل کند) شتابزده، عجول، بی صبر، ناگه کار، بی قرار و دمدمی، تابع امیال آنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: impetuously (adv.), impetuousness (n.)
(1) تعریف: sudden and impulsive.
مترادف: brash, ill-considered, impulsive, precipitate, rash, spontaneous
متضاد: cautious, considered
مشابه: abrupt, capricious, headlong, imprudent, nasty, offhand, snap, sudden

- Eloping was an impetuous decision that she later regretted.
[ترجمه گوگل] فرار تصمیمی تند بود که بعداً از آن پشیمان شد
[ترجمه ترگمان] eloping یک تصمیم جسورانه بود که بعدها پشیمان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having or accompanied by great force or energy; violent.
مترادف: vehement, violent
مشابه: forceful, rampant

- He amplified his threat with an impetuous shake of his fist.
[ترجمه گوگل] او تهدید خود را با تکان شدید مشتش تقویت کرد
[ترجمه ترگمان] او با تکان شدید مشتش، تهدید خود را تقویت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. impetuous winds
بادهای شدید و متغیر

2. an impetuous young man
جوان هردمبیل

3. his warm and impetuous nature
مزاج آتشی و متغیر او

4. He's so impetuous - why can't he think things over before he rushes into them?
[ترجمه گوگل]او خیلی تندخو است - چرا نمی تواند قبل از اینکه با عجله به سراغ چیزها برود به آنها فکر کند؟
[ترجمه ترگمان]او خیلی قوی است - چرا قبل از انکه به آن ها برسد همه چیز فکر می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It would be foolish and impetuous to resign over such a small matter.
[ترجمه گوگل]استعفا دادن برای چنین موضوع کوچکی احمقانه و تند خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این کار بسیار احمقانه و impetuous است که در چنین موردی از عهده آن برآید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was high-spirited and impetuous.
[ترجمه گوگل]او با روحیه بالا و تندخو بود
[ترجمه ترگمان]اون قوی و بی پروا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She revealed her feelings in impetuous displays of spending.
[ترجمه گوگل]او احساسات خود را در نمایش های تند و تیز هزینه نشان داد
[ترجمه ترگمان]احساسات خود را با حالت impetuous از خرج آشکار ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is too impetuous and owing to a desire to lead everything, he fails of his goal.
[ترجمه گوگل]او بیش از حد تندخو است و به دلیل تمایل به رهبری همه چیز، از هدف خود ناکام می ماند
[ترجمه ترگمان]او خیلی impetuous و به خاطر میل به رهبری همه چیز، شکست می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Just don't be too impetuous and put too much pressure on the object of your desires.
[ترجمه گوگل]فقط خیلی تند نباشید و بیش از حد به هدف مورد نظر خود فشار وارد نکنید
[ترجمه ترگمان]بیش از حد عجول نباش و فشار زیادی را روی موضوع تمایلات خود تحمیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. For Fowlkes, leaving would be impetuous and misguided.
[ترجمه گوگل]برای فاولکس، ترک این کشور تند و نادرست خواهد بود
[ترجمه ترگمان]برای fowlkes، ترک کردن، impetuous و گمراه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The impetuous Wallace quickly agreed and decided to wire a memo of recommendation to Roosevelt.
[ترجمه گوگل]والاس تندخو به سرعت موافقت کرد و تصمیم گرفت یادداشتی از توصیه به روزولت بنویسد
[ترجمه ترگمان]والاس سریعا موافقت کرد و تصمیم گرفت یک یادداشت برای روزولت بنویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He says she's impetuous and emotional.
[ترجمه گوگل]او می گوید که او تندخو و احساساتی است
[ترجمه ترگمان]می گوید: تند و احساساتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was young and impetuous.
[ترجمه گوگل]او جوان و پرشور بود
[ترجمه ترگمان]جوان و قوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Powell felt both clubs were impetuous buys which Virgin could ill-afford at a time when it was struggling out of recession.
[ترجمه گوگل]پاول احساس می‌کرد که هر دو باشگاه خریدهای تند و سریعی هستند که ویرجین نمی‌توانست در زمانی که از رکود خارج می‌شد از پس آن بربیاید
[ترجمه ترگمان]پاول احساس می کرد هر دو باشگاه با impetuous خرید می کنند که عذرا می تواند در زمانی که از بحران اقتصادی دست می کشد، توان مالی آن را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی پروا (صفت)
adventurous, reckless, unscrupulous, heady, headlong, audacious, brave, bold, confident, foolhardy, fearless, dashing, rash, heedless, daredevilish, insouciant, hare-brained, inconsiderate, impetuous, incautious, irregardless, unadvised, slapdash, temerarious

تند و شدید (صفت)
impetuous

انگلیسی به انگلیسی

• hasty, reckless, lacking caution, impulsive
someone who is impetuous acts quickly and suddenly without thinking.

پیشنهاد کاربران

impetuous = likely to do something suddenly, without considering the results of your actions
جوگیر - جوگیرانه ( SYN: impulsive )
Stacy tends to make decisions with little thought and thus suffers constantly from her impetuous nature.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : impetuosity
صفت ( adjective ) : impetuous
قید ( adverb ) : impetuously
impetuous = likely to do something suddenly, without considering the results of your actions.
impetus => something that encourages a particular activity or makes that activity more energetic or effective
بی فکر و عجول
شتابزده - باشتابزدگی
باشدت forceful

بپرس