visionary

/ˈvɪʒəˌneri//ˈvɪʒənri/

معنی: رویا گرای، خیالی، خیال اندیش، رویایی، الهامی، نظری، تصور غیر عملی، وابسته بدلایل نظری، رویابین
معانی دیگر: تصوری، غیر واقعی، ناراستینه، غیر عملی، نشدنی، آدمی که خواب نما می شود، غیبگو، رازبین، خیالباف، آرمان گرای افراطی، اهل خواب و خیال، پندارپرست، وابسته به یا اهل خواب نمایی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: characterized by whimsical notions or impractical plans.
مترادف: impractical, unrealistic, unworkable, whimsical
متضاد: pragmatic
مشابه: fanciful, fantastic, impracticable, quixotic, romantic, starry-eyed, unfeasible

(2) تعریف: given to having visions or dreams.
مشابه: dreamy, imaginative, prophetic

(3) تعریف: imaginary.
مترادف: imaginary, unreal
مشابه: airy, chimerical, delusive, fancied, fanciful, fantastic, illusory, phantom

(4) تعریف: idealistic; utopian.
مترادف: idealistic, quixotic, utopian
مشابه: optimistic, romantic, starry-eyed
اسم ( noun )
حالات: visionaries
(1) تعریف: one who sees visions.
مترادف: prophet, seer
مشابه: augur, mystic, oracle, sibyl, soothsayer

(2) تعریف: a person who is given to whimsical notions or impractical plans.
مترادف: dreamer
متضاد: pragmatist
مشابه: idealist, romantic, wishful thinker

(3) تعریف: a person with a unique capability to predict what will become important in the future.

- A truly great inventor, such as Henry Ford, is not simply an inventor, but a visionary.
[ترجمه مریم مزدایی] مخترع بزرگی چون هنری فورد، یک مخترع ساده نیست ، یک الهام گیرنده است.
|
[ترجمه گوگل] یک مخترع واقعاً بزرگ، مانند هنری فورد، صرفاً یک مخترع نیست، بلکه یک رویاپرداز است
[ترجمه ترگمان] مخترع واقعا بزرگ، مانند هنری فورد، صرفا یک مخترع نیست، بلکه یک رویا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a visionary scheme
یک نقشه ی غیرعملی

2. a visionary world of wealth and prosperity
دنای رویایی ثروت و رونق

3. an old visionary who predicted the famine
غیبگوی کهنسالی که قحطی را پیش بینی کرد.

4. they laughed and called him a visionary
آنان خندیدند و او را خیالباف نامیدند.

5. The ideas of a visionary may seem impractical to us.
[ترجمه مریم مزدایی] ایده های ملهم شدن ( الهام گرفتن ) ممکن است برای ما غیر قابل اجرا باشد.
|
[ترجمه گوگل]ایده های یک رویا ممکن است برای ما غیرعملی به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]ممکن است ایده های یک فرد رویایی برای ما غیرعملی به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Under his visionary leadership, the city prospered.
[ترجمه گوگل]تحت رهبری رویایی او، شهر رونق گرفت
[ترجمه ترگمان]تحت رهبری his، شهر رونق یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. White was both visionary and rationalist.
[ترجمه مریم مزدایی] وایت ( اسم کسی است ) هم الهام گیرنده بود هم واقع گرا.
|
[ترجمه گوگل]وایت هم بصیر و هم عقل گرا بود
[ترجمه ترگمان]سفید هم بلندپرواز و هم rationalist بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She saw him as a visionary, but her father saw him as a man who couldn't make a living.
[ترجمه گوگل]او را به عنوان یک بیننده می دید، اما پدرش او را مردی می دید که نمی توانست زندگی خود را بسازد
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان یک visionary می دید، اما پدرش او را مردی می دید که نمی توانست زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is not a visionary, unlike those coastal intellectuals.
[ترجمه گوگل]او برخلاف آن روشنفکران ساحلی اهل بصیرت نیست
[ترجمه ترگمان]او یک visionary نیست، برخلاف آن روشنفکران ساحلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. None of these visionary schemes for Niagara ever reached fruition, but one Utopian dreamer did achieve his objective.
[ترجمه گوگل]هیچ یک از این طرح های رویایی برای نیاگارا هرگز به نتیجه نرسید، اما یک رویاپرداز آرمان شهر به هدف خود رسید
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از این طرح های خیالی برای Niagara هرگز به ثمر نرسید، اما یکی از رویاهای واهی دیگری به هدف او رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Roy was also visionary in establishing links with depart-ment stores and other retailers to keep Disney merchandise in the public eye.
[ترجمه گوگل]روی همچنین در ایجاد پیوندهایی با فروشگاه‌های بزرگ و سایر خرده‌فروش‌ها برای حفظ کالاهای دیزنی در دید عموم، رویا بود
[ترجمه ترگمان]روی هم چنین روی برقراری ارتباط با فروشگاه های depart و خرده فروشان برای نگه داشتن کالاهای دیزنی در چشم همگان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Third, we assume that visionary style can take on a variety of different forms.
[ترجمه گوگل]سوم، ما فرض می کنیم که سبک رویایی می تواند اشکال مختلفی به خود بگیرد
[ترجمه ترگمان]سوم، ما فرض می کنیم که سبک visionary می تواند انواع مختلفی از اشکال را بپذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Now words become means to mediate a visionary experience of love and enlarge understanding.
[ترجمه گوگل]اکنون کلمات به وسیله ای تبدیل می شوند تا تجربه ای رویایی از عشق را واسطه کنند و درک را بزرگ کنند
[ترجمه ترگمان]اکنون کلمات به معنای میانجی گری در یک تجربه بصری از عشق و بزرگ کردن درک و فهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was a true visionary.
[ترجمه Shiva] او یک رویاپرداز واقعی بود
|
[ترجمه گوگل]او یک رویاپرداز واقعی بود
[ترجمه ترگمان]اون یه رویای واقعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. More than anyone, Hildebrand had been the visionary force behind the new ideal.
[ترجمه گوگل]بیش از هر کسی، هیلدبراند نیروی رویایی پشت ایده آل جدید بود
[ترجمه ترگمان]بیش از هر کس دیگری نیروی تخیلش را در پشت ایده آل نوین قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رویا گرای (اسم)
visionary

خیالی (صفت)
valetudinarian, air-built, imaginary, fanciful, fictitious, fancied, fantastic, unrealistic, chimerical, unreal, dreamy, visionary, thoughtful, pensive, hypochondriac, spleeny, insubstantial, contemplative, meditative, romantic, cloud-built, fantastical, spectral, ideational

خیال اندیش (صفت)
airy-fairy, astral, wistful, dreamy, moony, visionary, starry-eyed

رویایی (صفت)
dreamy, visionary, starry-eyed

الهامی (صفت)
visionary, oracular, mantic, revelatory, sibylline

نظری (صفت)
visionary, theoretical, theoretic

تصور غیر عملی (صفت)
visionary

وابسته به دلایل نظری (صفت)
visionary

رویابین (صفت)
visionary

انگلیسی به انگلیسی

• seer, one who sees visions; dreamer, one who envisions new concepts
a visionary is someone who has visions about how things might be different in the future, especially about how things might be improved. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. ...the visionary imagination.

پیشنهاد کاربران

دست نیافتنی ، به زحمت دست یافتنی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : visualize / envision
✅️ اسم ( noun ) : visibility / vision / visionary / visualization
✅️ صفت ( adjective ) : visible / visionary / visionary
✅️ قید ( adverb ) : visibly / visually
دور اندیش، آینده نگر، با بصیرت
بصری، دیداری
رویا پرداز، الهام بخش
بلندپرواز
مبتکر
رویایی، الهامی
walk/tread a fine/thin line ( between A and B )
[Idiom]
​to be in a difficult or dangerous situation where you could easily make a mistake
His buildings walk the thin line between visionary and completely mad
...
[مشاهده متن کامل]

ساختمان های او چیزی بین رویاپردازانه و الهام بخش که براحتی می توان نابخردانه و احمقانه در نظر گرفت

بلندپروازانه
داهیانه
خیال پرداز
بابصیرت
پیشگو
خیال پردازی ( در تقابل با خیال ورزی )
خیال پرداز ( در تقابل با خیال ورز )
باهوش
خلاق
دوراندیش
بصیر
آگاه
روشن ضمیر
الهام بخش
زیرک
فهمیده
روشن بین

آینده نگر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس