diagnosis

/ˌdaɪəgˈnoʊsɪs//ˌdaɪəɡˈnəʊsɪs/

معنی: تشخیص، عیب شناسی، تشخیص ناخوشی
معانی دیگر: (پزشکی) تشخیص بیماری، بازشناسی، واشناخت، روشناخت، (بررسی دقیق به منظور درک یا توجیه چیزی) نیماد، تمیز، معرفت، شناسایی، طب تشخیص

جمله های نمونه

1.
شناخت بیماری،تشخیص مرض

2. a diagnosis of the various aspects of oil economy
شناسایی جنبه های گوناگون اقتصاد نفت

3. differential diagnosis
(پزشکی) تشخیص افتراقی

4. the diagnosis of pneumonia
تشخیص (واشناخت) سینه پهلو

5. the timely diagnosis of a disease
واشناخت (یا تشخیص) به موقع بیماری

6. After the diagnosis, getting to know Mary was his salvation.
[ترجمه Amirreza] پس از تشخیص ، شناختن مری رستگاری او بود .
|
[ترجمه گوگل]پس از تشخیص، شناخت مریم نجات او بود
[ترجمه ترگمان]پس از تشخیص بیماری، دریافت که مری salvation است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The diagnosis was devastating. She had cancer.
[ترجمه گوگل]تشخیص ویرانگر بود او سرطان داشت
[ترجمه ترگمان]تشخیص، ویران کننده بود اون سرطان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To confirm the diagnosis, the hospital laboratory must culture a colony of bacteria.
[ترجمه گوگل]برای تایید تشخیص، آزمایشگاه بیمارستان باید کلنی باکتری را کشت دهد
[ترجمه ترگمان]برای تایید تشخیص، آزمایشگاه بیمارستان باید مجموعه ای از باکتری ها را فرهنگ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. An exact diagnosis can only be made by obtaining a blood sample.
[ترجمه گوگل]تشخیص دقیق فقط با گرفتن نمونه خون امکان پذیر است
[ترجمه ترگمان]یک تشخیص دقیق تنها می تواند با به دست آوردن یک نمونه خون انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These new symptoms tend to confirm my original diagnosis.
[ترجمه گوگل]این علائم جدید تشخیص اصلی من را تایید می کند
[ترجمه ترگمان]این علائم جدید، تشخیص اصلی من را تایید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Diagnosis was deferred pending further assessment.
[ترجمه گوگل]تشخیص در انتظار ارزیابی بیشتر به تعویق افتاد
[ترجمه ترگمان]این تشخیص برای ارزیابی بیشتر معوق ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. An accurate diagnosis was made after a series of tests.
[ترجمه گوگل]تشخیص دقیق پس از یک سری آزمایش انجام شد
[ترجمه ترگمان]تشخیص دقیق بعد از یک سری آزمایش ها انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They are using new methods of diagnosis.
[ترجمه گوگل]آنها از روش های جدید تشخیص استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها از روش های جدیدی برای تشخیص استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Early diagnosis is critical for successful treatment.
[ترجمه گوگل]تشخیص زودهنگام برای درمان موفقیت آمیز حیاتی است
[ترجمه ترگمان]تشخیص زودهنگام برای درمان موفق حیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Early diagnosis and treatment can usually prevent blindness.
[ترجمه گوگل]تشخیص و درمان به موقع معمولاً می تواند از نابینایی جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]تشخیص زودهنگام و درمان معمولا می تواند از کوری جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The doctor was out in his diagnosis.
[ترجمه گوگل]دکتر در تشخیصش غافل بود
[ترجمه ترگمان]دکتر بیماریش را تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تشخیص (اسم)
specification, discernment, assessment, diagnosis, recognition, distinction, contradistinction, denotation

عیب شناسی (اسم)
diagnosis, fault diagnosis, error diagnosis

تشخیص ناخوشی (اسم)
diagnosis

تخصصی

[کامپیوتر] تشخیص عیب - فرایند تفکیک عملکردهای غلط درتجهیزات کامپیوتری و تشخیص خطاها در برنامه ها و سیستمها.
[بهداشت] تشخیص
[ریاضیات] تشخیص، شناخت، عیب یابی

انگلیسی به انگلیسی

• process of identifying a disease from its symptoms, conclusion following a diagnostic exam
diagnosis is identifying what is wrong with someone who is ill.

پیشنهاد کاربران

تشخیص
The doctor made a diagnosis of pneumonia based on the patient's symptoms and X - ray results
( پزشک بر اساس علایم بیمار و نتایج ایکس ری، یک تشخیص پنومونیا قرار داد. )
{پزشکی} تشخیص
مثال:
the timely diagnosis of a disease
تشخیص به موقع یک بیماری
◀️ توضیح و تفسیر انگلیسی: determining the nature of an illness
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : diagnose
✅️ اسم ( noun ) : diagnostics / diagnostic / diagnosis / diagnostician / diagnosticity
✅️ صفت ( adjective ) : diagnostic / diagnosable
✅️ قید ( adverb ) : diagnostically
[پزشکی] تشخیص: روند تعیین علت و ماهیت یک بیماری یا نقص
رفع اشکال
diagnosis ( پزشکی )
واژه مصوب: تشخیص
تعریف: شناسایی بیماری براساس علائم و نشانه ها و تاریخچه و یافته های آزمایشگاهی
a judgement about what a particular illness or problem is made after examining it
قضاوت در مورد بیماری یا مشکل خاص پس از بررسی آن
عیب یابی
نقصان یابی
عیب و ایراد کسی را شناسایی کردن
Understading the problem of sth
عارضه یابی
تشخیص ( پزشکی )
a statement about what illness sb has based on examining them تشخیص بیماری عیب شناسی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس