پیشنهادهای Bryan Fury (٩,٣٩٨)
حمل کردن ( چیزی یا کسی را از جایی به جای دیگر بردن ) He carried the box upstairs. همراه داشتن ( چیزی را با خود نگه داشتن ) She always carries a p ...
کندن/حفر کردن ( زمین یا هر چیز دیگر ) They dug a hole in the garden. کاوش/جستجو ( برای اطلاعات یا چیزی پنهان ) The journalist dug into the politi ...
صحبت کردن ( گفتگو کردن ) They talked for hours. صحبت/سخنرانی ( ارائه رسمی در مورد یک موضوع ) He gave a talk on climate change. حرف/شایعه ( چیزی ...
خوردن ( غذا را جویدن و بلعیدن ) He ate a sandwich for lunch. خوردن ( وعده غذایی داشتن ) We eat dinner at 7 pm. خورده شدن/فرسوده شدن ( توسط اسید ...
بریدن ( جدا کردن چیزی با چاقو، قیچی و غیره ) She cut the cake into slices. زخم/بریدگی ( آسیب ناشی از بریدن ) He had a cut on his finger. قطع کر ...
خرد کردن/تکه تکه کردن ( با ضربات تبر یا چاقو ) He chopped the wood for the fire. ضربه ناگهانی و سریع ( معمولا در کاراته و ورزش های رزمی ) She gav ...
پرتاب کردن ( چیزی را با دست در هوا رها کردن ) He threw the ball to her. انداختن ( به سرعت و با بی دقتی ) She threw her clothes into a suitcase. ...
خندیدن ( صدای خنده در آوردن ) She laughed at his jokes. خنده ( صدای خنده ) He has a loud laugh. مایه خنده/مسخره ( چیزی که باعث خنده بقیه می شود ...
فکر کردن ( فعالیت ذهنی برای پردازش اطلاعات، حل مسئله یا تصمیم گیری ) I need some time to think about it. فکر کردن/معتقد بودن ( داشتن باور یا عقیده ...
گریه ( اشک ریختن ) The baby started to cry. گریه/فریاد ( صدای بلند ) I heard a cry for help. فریاد زدن/داد زدن ( بلند صحبت کردن ) "Look out!" ...
لبخند ( حالت چهره برای نشان دادن شادی یا محبت ) She greeted me with a warm smile. لبخند زدن ( حالت لبخند به چهره گرفتن ) He smiled when he saw he ...
پسر ( فرزند مذکر ) They have a son and a daughter. پسر/فرزند ( خطاب به پسر جوان با لحنی صمیمی ) Come here, son, let me give you some advice.
دختر ( فرزند مونث ) They have two daughters and a son.
زن ( همسر مونث ) He loves his wife very much.
شوهر ( مرد متأهل ) She is happily married to her husband. با صرفه جویی مصرف کردن ( معمولا برای منابع و پول، از فعل استفاده شدن ) We need to husba ...
مادربزرگ ( مادرِ پدر یا مادر ) My grandmother bakes the best cookies. جده ( برای تاکید به قدمت یک شخص یا شی ) This old oak is the grandmother of ...
پدر ( والد مذکر ) He is a good father to his children. پدر روحانی/کشیش ( عنوان کشیش در کلیسای کاتولیک ) They confessed their sins to Father Micha ...
نانوا ( کسی که نان و شیرینی می پزد ) The baker made fresh bread every morning.
غواص ( کسی که در زیر آب غواصی می کند ) The diver explored the coral reef. شیرجه رو ( کسی که به داخل آب شیرجه می زند ) The diver jumped off the di ...
نقاش ( هنرمندی که نقاشی می کند ) He's a famous painter known for his landscapes. نقاش ساختمان ( کسی که سطوح داخلی یا خارجی ساختمان ها را رنگ می کن ...
دندانپزشک ( متخصص بهداشت دهان و دندان ) The dentist checked my teeth.
پستچی ( مردی که نامه ها و بسته ها را تحویل می دهد - بیشتر در انگلیسی بریتانیایی ) The postman delivered a letter this morning.
پیشخدمت زن ( زنی که در رستوران یا کافه به مشتریان سرویس می دهد ) The waitress brought us our drinks.
پیشخدمت ( مردی که در رستوران یا کافه به مشتریان سرویس می دهد ) The waiter took our order.
راننده اتوبوس ( کسی که اتوبوس می راند ) The bus driver stopped at the bus stop to let passengers on and off.
راننده کامیون ( کسی که کامیون می راند - در انگلیسی بریتانیایی ) The lorry driver delivered the goods to the warehouse.
آرایشگر ( کسی که موی افراد را کوتاه، مرتب یا رنگ می کند ) She went to the hairdresser to get a haircut. توضیح درباره hairdresser: تخصص: آرایشگرها ...
مکانیک ( کسی که ماشین ها را تعمیر می کند ) The mechanic fixed the car's engine. وابسته به ماشین یا ابزار ( مکانیکی ) He had a good knowledge of m ...
قاضی ( کسی که در دادگاه حکم صادر می کند ) The judge sentenced the criminal to prison. داور ( کسی که در مسابقه یا رقابت قضاوت می کند ) The judges ...
نجار ( کسی که با چوب کار می کند و اشیاء چوبی می سازد ) The carpenter built a new table.
هنرمند ( کسی که به خلق آثار هنری می پردازد ) He's a painter and sculptor, a true artist. هنرمند/استاد ( کسی که در یک کار مهارت زیادی دارد - معمولا ...
فضانورد ( کسی که برای سفر به فضا آموزش دیده است ) The astronaut walked on the moon.
خواننده ( کسی که آواز می خواند، به ویژه به عنوان یک حرفه ) She's a famous pop singer.
پلیس/افسر پلیس زن ( زنی که عضو نیروی پلیس است ) The policewoman arrested the suspect.
قصاب ( کسی که گوشت را می فروشد یا حیوانات را برای گوشت می کُشد ) He bought some sausages from the butcher. کشتار/ سلاخی کردن ( قتل عام کردن ) The ...
رقصنده/دنسر ( کسی که می رقصد، به ویژه به عنوان یک حرفه ) She's a professional ballet dancer.
بازیگر زن ( زنی که در فیلم، تئاتر یا تلویزیون نقش بازی می کند ) She's a famous Hollywood actress.
بازیگر ( کسی که در فیلم، تئاتر یا تلویزیون نقش بازی می کند ) He's a famous Hollywood actor. کنشگر/عامل ( کسی یا چیزی که در یک موقعیت خاص نقش فعالی ...
مردم ( انسان ها به طور کلی ) There were a lot of people at the concert. ملیت/قوم ( افراد متعلق به یک کشور یا قومیت خاص ) The native peoples of Am ...
لباس/پوشاک ( هر آنچه که برای پوشاندن بدن استفاده می شود ) She bought some new clothes for the trip.
کلاه ( پوششی برای سر، معمولا با لبه و قسمت بالایی ) She wore a wide - brimmed hat to protect her from the sun. شغل/نقش/مسئولیت ( در عبارت wear man ...
کلاه لبه دار He wore a baseball cap. درپوش/سرپوش ( پوششی برای بطری، خودکار و غیره ) She put the cap back on the bottle. سرحد/سقف ( محدودیت یا بی ...
ژاکت ( نوعی کت کوتاه ) He wore a leather jacket. کاپشن ( نوعی کت برای گرم نگه داشتن ) She put on her winter jacket. روکش/جلد ( پوشش محافظ برای ...
کت/پالتو ( نوعی لباس بلند که روی لباس های دیگر پوشیده می شود ) He wore a heavy coat in the winter. روکش/لایه ( پوششی نازک بر روی یک سطح ) The tab ...
جیب He put his keys in his pocket. توپ را در پاکت بیلیارد انداختن She pocketed the red ball neatly. به جیب زدن/دزدیدن ( معمولا پول ) The cashier ...
جادکمه ( شکافی در لباس برای رد شدن دکمه ) The buttonhole on his shirt was too small. گل یقه کت ( برای زینت یا در مراسم خاص ) He wore a red rose i ...
دکمه ( دکمه لباس، دکمه دستگاه ) She fastened the buttons on her shirt. He pressed the button to start the machine. قارچ دکمه ای ( نوعی قارچ خوراک ...
بند کفش ( بندی برای بستن کفش ) He tied his shoelaces in a double knot.