پیشنهادهای Bryan Fury (٩,٣٩٨)
آموزنده ( ارائه دهنده اطلاعات مفید ) The lecture was very informative.
پولدار/ثروتمند ( داشتن منابع مالی زیاد - غیر رسمی ) The company needs an investor with deep pockets. جیب های گشاد/جیب عمیق ( برای توصیف افراد متمو ...
لعنتی/چه جهنمی ( معادل خفیف شده hell، برای بیان تعجب، عصبانیت یا تاکید - عامیانه ) What the heck is going on here? کوفتی ( معادل What the heck برای ...
دست و پا چلفتی ( ناتوان در انجام درست یا دقیق کاری با دست ) He was fumbling with the keys, trying to open the door. ناشیانه ( بی دقت، بی ظرافت ) ...
برجسته/چشمگیر ( بسیار خوب و قابل توجه - برای افراد ) She gave an outstanding performance. معوق/پرداخت نشده ( بدهی ای که هنوز پرداخت نشده ) There ...
توانا ( قادر به انجام کاری ) He is a very capable worker. مستعد ( دارای پتانسیل و ظرفیت ) She is capable of great things. لایق ( دارای ویژگی ها ...
حرفه ای ( در یک زمینه خاص مهارت و تجربه داشتن ) She's a professional photographer. شغلی ( مربوط به شغل و حرفه ) He made a bad professional decisi ...
زمین بازی ( محلی برای ورزش و بازی ) The children were running around on the playing field. عرصه رقابت ( به طور استعاری، زمینه ای برای رقابت ) We ...
معامله گر خُرد ( فردی که در بازارهای مالی برای حساب شخصی خود معامله می کند ) Retail traders often use online trading platforms.
در حالی که ( همزمانی دو اتفاق ) She listened to music while she was studying. اگرچه ( برای بیان تضاد ) While I understand your point, I don't agr ...
سازمانی/مؤسسه ای ( مربوط به سازمان ها و مؤسسات بزرگ ) The company has a strong institutional structure. کلیشه ای/یکنواخت ( بیش از حد رسمی و فاقد و ...
دفتر سفارش ها ( دفتری که سفارش های خرید و فروش در آن ثبت می شود ) The broker checked the order book to see the current bids and offers. لیست سفارش ...
موسسه ( سازمانی بزرگ و مهم مانند دانشگاه، بیمارستان، بانک ) She works at a research institution. نهاد ( رسم، سنت، قانون یا سازمان تثبیت شده در جام ...
ابزار ( وسیله ای برای کار دقیق، معمولاً در علم یا پزشکی ) The surgeon used a variety of instruments during the operation. وسیله/آلت موسیقی ( برای ...
وابسته بودن ( به چیزی یا کسی نیاز داشتن ) Children depend on their parents for food and shelter. بستگی داشتن ( مربوط بودن به چیزی ) The success o ...
مقدار ( اندازه یا تعداد چیزی ) The quantity of food was not enough for everyone. کمیت ( در مقابل کیفیت ) They are more interested in quantity tha ...
توانا ( قادر به انجام کاری ) She is able to speak three languages. ماهر ( دارای مهارت و استعداد ) He is an able student.
علاوه بر ( به اضافه ) Besides working as a doctor, she also writes novels. جدا از ( صرف نظر از ) Besides the cost, the car is also very unreliabl ...
کنجکاو ( علاقه مند به دانستن ) The cat was curious about the new toy. عجیب/غیرعادی ( چیزی که کنجکاوی را برمی انگیزد ) There was a curious smell c ...
در واقع ( برای بیان حقیقت، تصحیح یا تاکید ) Actually, I'm not going to the party tonight. حقیقتا ( برای معرفی یک حقیقت شگفت انگیز یا غیرمنتظره ) ...
حدس زدن ( پیش بینی کردن بدون اطلاعات کافی ) I guess it will rain tomorrow. حدس ( نظر یا تخمین ) My guess is that he's not coming. فکر کنم ( برا ...
بدشانس ( کسی که بخت با او یار نیست ) He was unlucky to lose his job. شوم/نحس ( چیزی که بدشانسی می آورد ) Some people believe that the number 13 i ...
تا کنون/تا حالا/تا اینجا ( از گذشته تا به حال ) We haven't had any problems so far. تا این حد/تا این اندازه ( برای بیان محدودیت ) I can only agre ...
گذشته فعل buy به معنای خرید ( کاری که در گذشته انجام شده ) I bought a new car yesterday. خریداری شده ( اسم مفعول فعل buy ) This is a newly bought ...
حدود بیست و چهار تا ( دو دوجین، حدود 24 عدد ) I need a couple of dozen eggs for the cake. چند ده تا/تعدادی ( تعداد زیاد ولی نامشخص، بیش از بیست تا ...
دوجین ( عدد دوازده، دوازده تا ) I bought a dozen eggs. دوجین ( تعداد زیاد - غیر دقیق - چندتا ) I've told you a dozen times already.
البته ( تایید و تاکید ) Of course, I'll help you. معلومه ( بدیهی بودن ) "Do you like ice cream?" "Of course!" حتما ( نشان دهنده موافقت ) "Can I ...
ربات معامله گر خودکار ( برنامه ای کامپیوتری که به طور خودکار در بازارهای مالی معامله می کند ) Many investors use automated trading robots to execute ...
آدم گُنده/کله گنده ( فرد قوی هیکل یا دارای مقام مهم ) He's a big guy, you don't want to mess with him. رفیق/مَشتی ( خطاب به مرد، صمیمی و غیررسمی ) ...
یک ( عدد 1 ) I have one brother. یک/یک نفر ( فرد نامشخص ) One never knows what the future holds. کسی/شخص ( ضمیر نامعین ) One should always be ...
ضرر/عیب ( نقطه ضعف ) One of the main disadvantages of this plan is the cost. محرومیت ( قرار گرفتن در شرایطی که بقیه در آن شرایط نیستند ) Children ...
غلبه کردن ( پیروز شدن بر مشکلات یا موانع ) She overcame her fear of flying. مغلوب شدن ( شدیدا تحت تاثیر احساسات قرار گرفتن ) He was overcome with ...
موافقت کردن ( هم نظر بودن ) I agree with you on this issue. پذیرفتن ( قبول کردن ) She agreed to help us with the project. موافق بودن ( برای آب ...
لعنت ( برای ابراز خشم یا ناامیدی ) Damn! I missed the bus. لعنتی ( چیزی که باعث خشم یا ناامیدی شده - صفت ) This damn computer keeps crashing! لع ...
غیر منتظره/غیر قابل پیش بینی/دور از انتظار ( چیزی که انتظارش نمی رفت ) The news came as a completely unexpected shock.
قیچی ( ابزاری بُرنده با دو تیغه ) She cut the paper with a pair of scissors. قیچی کردن ( بریدن با قیچی ) He scissored the article out of the news ...
ژامبون/هام ( گوشت ران خوک ) She made a ham sandwich for lunch. بازیگر بد/اغراق گر ( کسی که در بازیگری زیاده روی می کند ) He's such a ham on stage ...
شام سبک ( غذای سبکی که در اواخر شب خورده می شود ) They had a light supper of soup and bread. شام ( بیشتر در انگلیسی بریتانیایی یا در گذشته ) We h ...
سوپ She made chicken soup for dinner. دردسر/مخمصه ( غیررسمی - معمولاً با in the soup ) He's in the soup now that he's lost his job. مه غلیظ ( بر ...
املت He made an omelette with cheese and onions for breakfast.
چوب غذا ( دو میله ی نازک چوبی برای برداشتن غذا، رایج در شرق آسیا ) She ate her noodles with chopsticks.
سالاد ( مخلوطی از سبزیجات خام ) She ate a green salad with her meal. سالاد ( مخلوطی از مواد غذایی سرد، معمولاً با سس ) She made a potato salad fo ...
همبرگر ( نوعی ساندویچ با گوشت چرخ کرده ) He ate a hamburger and fries for lunch. گوشت چرخ کرده ( معمولاً گوشت گاو - بیشتر در آمریکا ) She bought ...
مرغ ( پرنده ای اهلی که برای گوشت و تخم مرغ پرورش داده می شود ) They had roast chicken for Sunday dinner. جوجه ( بچه مرغ ) The chicks were followi ...
برنج ( دانه های خوراکی گیاه برنج ) She cooked rice for dinner. برنجک ( برنج پف داده شده یا سرخ شده ) She made rice cakes using puffed rice.
سُس ( مایعی غلیظ برای طعم دار کردن غذا ) She poured tomato sauce over the pasta. گستاخی/پررویی ( غیررسمی - معمولاً با insolence هم معنیه ) Don't ...
اسپاگتی ( نوعی پاستا رشته ای و نازک ) She cooked spaghetti with tomato sauce for dinner. وضعیت درهم و پیچیده ( مجازا شبیه اسپاگتی در هم پیچیده ) ...
پوره سیب زمینی ( سیب زمینی پخته شده و له شده ) She served the roast chicken with mashed potatoes and gravy. رقصی از دهه 1960 ( با حرکات کوبشی پا ) ...