coast

/koʊst//kəʊst/

معنی: ساحل، دریا کنار، سریدن
معانی دیگر: کرانه، کناره، دریابار، لیز خوردن (با سورتمه و غیره)، لیزیدن، لغزیدن، (در سورتمه و غیره) پایین رفتن، دنده خلاص رفتن، (بدون تقلا) پیش رفتن، (بدون زحمت) ادامه دادن، در راستای ساحل کشتیرانی کردن، (مهجور) مرز، سرزمین مرزی، سرازیری (برای سورتمه سواری)، سرشگاه، لغزش، لیز خوری، سرازیر رفتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the land or area next to the ocean; seashore.
مترادف: seacoast, seashore, seaside
متضاد: inland
مشابه: beach, littoral, shore, shoreline, strand

- If you look up the coast in this direction, you can see the lighthouse.
[ترجمه رویا] Oاگر ب این ساحل نگاه کنید میتوانید فانوس دریایی را ببینید
|
[ترجمه Aydin jz] اگر از این سمت به ساحل نگاه کنید میتوانید فانوس دریایی را ببینید
|
[ترجمه گوگل] اگر در این جهت به ساحل نگاه کنید، می توانید فانوس دریایی را ببینید
[ترجمه ترگمان] اگر به ساحل نگاه کنید، می توانید فانوس دریایی را ببینید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We took an early evening drive along the coast.
[ترجمه گوگل] اوایل عصر در امتداد ساحل رانندگی کردیم
[ترجمه ترگمان] یک شب زود در امتداد ساحل پیش رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the region of a country or continent that lies along an ocean.
مترادف: seaboard
متضاد: inland
مشابه: littoral

- He flew to the west coast yesterday.
[ترجمه گوگل] او دیروز به سواحل غربی پرواز کرد
[ترجمه ترگمان] اون دیروز به سمت ساحل غربی پرواز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Mozambique is on the east coast of Africa.
[ترجمه گوگل] موزامبیک در ساحل شرقی آفریقا قرار دارد
[ترجمه ترگمان] موزامبیک در ساحل شرقی آفریقا قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: coasts, coasting, coasted
(1) تعریف: to slide down a hill, as on a sled.
مترادف: slide
مشابه: glide, glissade, sled

(2) تعریف: to move without continuing to expend effort or energy.
مترادف: glide, slide
مشابه: drift, ride

(3) تعریف: to sail along a coast or near the shore.
مشابه: sail, skirt

(4) تعریف: to proceed without straining one's resources or talent, as on the basis of one's reputation.

- The piano player was merely coasting.
[ترجمه گوگل] نوازنده پیانو صرفاً در حال تکان دادن بود
[ترجمه ترگمان] نوازنده پیانو فقط coasting بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to sail along the coast of.
مترادف: skirt
مشابه: sail

جمله های نمونه

1. east coast schools have a good reputation
دانشگاه های کرانه ی خاوری (آمریکا) شهرت خوبی دارند.

2. the coast patrol
پاسداران ساحلی

3. this coast is exposed to severe northerly winds
این ساحل در معرض بادهای شدید شمالی قرار دارد.

4. from coast to coast
کران تا کران،از یک سو به سوی دیگر (کشور)

5. the coast is clear
کار روبراه است،اشکالی موجود نیست،کسی مزاحم نیست

6. a bleak coast
کرانه ی سرد و پر باد

7. a devious coast
ساحل ناراست (پرپیچ و خم)

8. a rockbound coast
کرانه ی سنگ گرفته

9. a rugged coast
ساحل پر صخره

10. an ironbound coast
کرانه ی پر سنگلاخ

11. the caspian coast
کرانه ی دریای خزر

12. the caspian coast is the citrus producing center in iran
کرانه ی خزر مرکز فرآوری مرکبات در ایران است.

13. the east coast
ساحل شرقی

14. off the coast
در نزدیکی کرانه،نزدیک به ساحل

15. a storm zapped the coast
توفان کرانه را داغان کرد.

16. a tanker off the coast of bushehr
کشتی نفت کش در نزدیکی ساحل بوشهر

17. an island off the coast of bushehr
جزیره ای در نزدیکی ساحل بوشهر

18. fishing villages dot the coast
ساحل از دهکده های ماهی گیران پوشیده شده است.

19. german bunkers along the coast
استحکامات آلمانی ها در راستای ساحل

20. our ship hugged the coast all the way to alaska
کشتی ما در تمام مسیر آلاسکا در راستای کرانه حرکت می کرد.

21. we sailed along the coast in a small boat
ما در امتداد کرانه در قایق کوچکی حرکت می کردیم.

22. the emergent vegetation along the coast
گیاهان در حال رستن در امتداد کرانه

23. the straight line of the coast
خط مستقیم ساحل

24. a drowsy village on the greek coast
دهکده ای به خواب رفته در کرانه ی یونان

25. the british fleet patrolled the scottish coast
ناوگان انگلیس کرانه های اسکاتلند را پاسداری می کرد.

26. the long northerly trend of this coast
مسیر طولانی این ساحل به طرف شمال

27. they own a cottage on the coast of the caspian sea
آنها در کرانه ی دریای خزر یک خانه ی ییلاقی دارند.

28. a dangerous and lonely part of the coast
بخش خطرناک و بی سکنه ی کرانه

29. yesterday, two whales were sighted on this coast
دیروز دو نهنگ در این ساحل دیده شد.

30. the building occupies an attractive site along the coast
ساختمان در جای زیبایی در امتداد ساحل قرار دارد.

31. wildlife sanctuaries have been established all along the coast
در سرتاسر کرانه ایمنگاه هایی برای جانوران و گیاهان وحشی به وجود آورده شده است.

مترادف ها

ساحل (اسم)
bank, ripe, shore, beach, coast, strand, brae, shore front

دریا کنار (اسم)
coast, seaside, seacoast, seastrand

سریدن (فعل)
slip, slide, coast, glide, skid, slither

تخصصی

[زمین شناسی] ساحل، دریاکنار استخوان سینه، در یک سطح برجستگی های کوچک وطولی

انگلیسی به انگلیسی

• seashore; slope
move alongside of; sail alongside a coast; slide or run downhill; skate or ski; move under acquired momentum
the coast is an area of land next to the sea.
if you say that the coast is clear, you mean that there is nobody around to see you or catch you.

پیشنهاد کاربران

To relax and let things happen naturally; to not exert too much effort or force. It can also refer to moving effortlessly or smoothly.
آسوده بودن و اجازه دادن به این که اتفاقات بطور طبیعی پیش بروند؛ تلاش یا زور بیش از حد اعمال نکردن.
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین می تواند به حرکت بدون زحمت یا روان اشاره داشته باشد.
I’m just going to coast through the rest of the day.
Why don’t you coast for a while and see where life takes you?
Let’s coast on this part and focus on the next steps.

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-ease/
Beach: به قسمت صاف و شنی ساحل دریا یا دریاچه میگن که مردم برای تفریح میرن اونجا.
Coast: زمین های یک کشور که کنار دریا یا اقیانوس قرار دارن. جایی که یکم با دریا فاصله داره و آب دریا دیده نمیشه. مثل فاصله یک شهر تا لب دریا.
...
[مشاهده متن کامل]

Shore: قسمتی از کنار دریا که مرتب توسط جزر و مد یا امواج پوشانده میشه. یا همون لب دریای خودمون.
یعنی تقریبا اینجوری میشه: فرض کنید از دریا که به سمت خشکی میاین، اول به shore میرسین، بعد به beach و بعد به coast.
Bank: به زمینی که در دو طرف دریاچه وجود داره میگن.
ولی تو فارسی همه اینا رو ساحل ترجمه می کنیم.

( سیستم ها تهویه مطبوع )
اصطلاح پایین آمدن ( coast ) در سیستم های تهویه مطبوع به روشی اشاره دارد که به دمای داخل محیط اجازه می دهد تا در طول دوره های عدم حضور افراد یا کاهش حضور افراد، کمی به ( دمای ) خارج از منطقه راحتی مورد نظر تغییر کند.
ساحل
Coast اونطور که من فهمیدم اشاره به ناحیه بزرگتری از بقیه میکند شاید بتونم بگم منطقه ساحلی
Shore ساحل بطور عام و کلی تر از بقیه ( کنار دریا یا دریاچه یا رودخانه عریض و الزامی هم تو شن یا سنگ نداره )
...
[مشاهده متن کامل]

Beach نواحی دارای شن و/یا سنگ های کوچک کنار دریا یا دریاچه ( لب ساحل - جایی که مردم دارن بازی و استراحت میکنند )
Bank نواحی برآمده کنار رودخانه ها ( یا فوقش دریاچه )
We can’t say that rivers have beaches, but they do have sand and stones at their
banks
Shore is the area of land stretching along any large body of water such as sea,
ocean, lake or a wide river, so it’s a bit broader term than the coast
Coast is the land by the sea or the ocean

تفاوت coast و beach :
Coast: وقتی به زمین یک کشور که در کنار دریا یا اقیانوس قرار دارد اشاره میکنیم :
Genoa is on Italy's Mediterranean coast :
جنوا در ساحل ایتالیا کنار دریای مدیترانه قرار دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

Beach : به قسمت صاف و شنی ساحل دریا یا دریاچه میگویند. که مردم برای تفریح به آنجا می روند .

ساحل
“To coast” ( coast ) as a verb means to relax and become a little lazy, not working very hard.
تفاوت Beach با Coast
A coast is a place where land meets the sea. A beach, on the other hand, is the land area along the shoreline of an ocean or a sea. This is the big difference between coast and beach.
منابع• https://www.differencebetween.com/difference-between-beach-and-coast/
واژگان انگلیسی ( course ) و ( coast ) دارای ریشه پارسی هستند که هر دو آنها از واژه پارسی ( کاس ) ساخته شدند.
واژه کاس پارسی و دگرریخت آن کرش واژه کشور را در پارسی ساختند.
کاس، کرش به معنی: فرورفتگی، کناره، مرز و استان هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

پَسگشت: برگه 33 از نبیگِ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .

محل تلاقی خشکی با آب
Coast ساحل
Cost هزینه - بها
Cast قالب ( به شکل در اوردن )
Verb:
انجام کاری یا رسیدن به موفقیتی بدون زحمت یا تلاش

To do something without effort
To succeed without putting
People with advocate personality type aren't content to coast through life - they want to stand up and make difference
حرکت با دنده خلاص در ماشین
coast ( اقیانوس شناسی )
واژه مصوب: کناره
تعریف: نواری از خشکی در کنار دریا یا اقیانوس از جایی که رسوبات سست ساحل‍ی تمام می شود تا جایی که تحت تأثیر دریا قرار دارد|||متـ . ساحل 3
Coast=sea board = ساحل
مرز جدایی sea و land و یا the area where land meets the sea
COAST : کناره
BEACH : ساحل
Beach همونیه که میرن توش آفتاب میگیرن ولی توی Coast همچین اتفاقی نمی افته
شما سرچ کنی beach عکس همون ساحلایی رو میاره که وقتی میریم شمال دوست داریم قبل از هر جا به اونجا سر بزنیم. ولی Coast رو اگه سرچ کنید محل اتصال آب با خشکی رو میاره که نکته ی قابل ملاحظه اش فقط اتصال خشکی به آبه نه بیشتر
یه Shore هم وجود داره :
the land along the edge of the sea, a lake, or a wide river: [ U ] We rode into the city along the shore of Lake Washington
At the top of the hill, I switched off the engine and we just coasted down the other side.
در بالای تپه موتور را خاموش کردم و همینطوری با دنده خلاص از طرف دیگر رفتیم پایین.

ساحل صخره ای
کرانه دریا . جایی که اقیانوس و دریاهای بزرگ به خاک وصل میشن .
دریاکنار ، ساحل دریا
دریاکنار
کرانه
ساحل سنگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس