vicinity

/vəˈsɪnəti//vɪˈsɪnɪti/

معنی: مجاورت، نزدیکی، بستگی، حومه، همسایگی
معانی دیگر: گردگیر، هم محلگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: vicinities
(1) تعریف: an area or district near or around a particular spot; somewhere nearby.
مترادف: neighborhood, precincts, purlieu, vicinage
مشابه: area, district, environs, outskirts, parts, periphery, region, surroundings

- The court house is located in the vicinity of the town hall.
[ترجمه گوگل] دادگاه در مجاورت تالار شهر واقع شده است
[ترجمه ترگمان] ساختمان دادگاه در نزدیکی تالار شهر واقع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Is there a police station in this vicinity?
[ترجمه گوگل] آیا ایستگاه پلیس در این مجاورت وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان] یه ایستگاه پلیس تو این حوالی هست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- No one else was in the vicinity when the crime occurred.
[ترجمه باران] وقتی جرم اتفاق افتاد کسی در آن اطراف نبود.
|
[ترجمه زیام] وقتی جنایت ( یا جرم ) اتفاق افتاد کس دیگری در آن حوالی نبود
|
[ترجمه گوگل] هنگام وقوع جنایت، هیچ کس دیگری در اطراف نبود
[ترجمه ترگمان] وقتی جنایت رخ داد هیچ کس در آن حوالی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the state of nearness; proximity.
مترادف: proximity
مشابه: closeness, nearness, propinquity

- Vicinity to her office was an important factor in deciding to take the apartment.
[ترجمه فواد بهمنی] نزدیکی به دفترش عامل مهمی برای تصمیم گیری برای گرفتن این خانه بود.
|
[ترجمه گوگل] نزدیکی به دفتر او عامل مهمی در تصمیم گیری برای گرفتن آپارتمان بود
[ترجمه ترگمان] رفتن به دفتر او عامل مهمی در تصمیم گیری برای اجاره این آپارتمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a limited but undefined range around a specified point, degree, quantity, or the like.
مشابه: area, neighborhood, range

- The entire trip takes in the vicinity of three hours.
[ترجمه گوگل] کل سفر در مجاورت سه ساعت طول می کشد
[ترجمه ترگمان] کل سفر در حدود سه ساعت طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. in the vicinity of
در نزدیکی،نزدیک به،مجاور،در مجاورت

2. two schools in close vicinity
دو مدرسه ی بسیار نزدیک هم

3. our school is in the vicinity of a hospital
مدرسه ی ما در مجاورت یک بیمارستان قرار دارد.

4. The torrent of rain fell only in our vicinity.
[ترجمه م] سیل باران فقط در نزدیک ما بارید
|
[ترجمه گوگل]سیل باران فقط در نزدیکی ما بارید
[ترجمه ترگمان]سیل باران فقط در مجاورت ما می افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We approached the Baltimore vicinity by car.
[ترجمه گوگل]با ماشین به حومه بالتیمور نزدیک شدیم
[ترجمه ترگمان]نزدیک ماشین \"بالتیمور\" نزدیک شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The stolen car was found in the vicinity of the station.
[ترجمه گوگل]خودروی سرقتی در حوالی ایستگاه کشف شد
[ترجمه ترگمان]ماشین دزدی در نزدیکی ایستگاه پیدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There used to be a mill in the vicinity.
[ترجمه گوگل]قبلا آسیاب در اطراف بود
[ترجمه ترگمان]قبلا یه آسیاب بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There are several hotels in the immediate vicinity of the station.
[ترجمه گوگل]چندین هتل در نزدیکی ایستگاه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در نزدیکی این ایستگاه چندین هتل وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Crowds gathered in the vicinity of Trafalgar Square.
[ترجمه گوگل]جمعیت در مجاورت میدان ترافالگار تجمع کردند
[ترجمه ترگمان]جمعیت در حوالی میدان ترافالگار جمع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There isn't a good school in the vicinity.
[ترجمه گوگل]مدرسه خوبی در اطراف وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]یه مدرسه خوب در مجاورت وجود نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Troops in the vicinity were put on alert .
[ترجمه گوگل]نیروهای حاضر در مجاورت به حالت آماده باش درآمدند
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی در حومه شهر به حالت آماده باش درآمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The helicopter found her in the vicinity of Kammies.
[ترجمه گوگل]هلیکوپتر او را در مجاورت Kammies پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]هلیکوپتر او را در نزدیکی Kammies پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Prehistoric graves have recently been discovered in the vicinity.
[ترجمه گوگل]اخیراً گورهای ماقبل تاریخ در این حوالی کشف شده است
[ترجمه ترگمان]قبرهای پیش از تاریخ به تازگی در آن نزدیکی کشف شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Even a charge of conventional explosive in the vicinity of a small atom bomb would suffice.
[ترجمه گوگل]حتی شارژ مواد منفجره معمولی در مجاورت یک بمب اتمی کوچک کافی است
[ترجمه ترگمان]حتی یک انفجار مواد منفجره معمولی در مجاورت یک بمب اتم کوچک کافی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The total is expected to be in the vicinity of 30, like the last couple of years.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که مجموع آن مانند دو سال گذشته در مجاورت 30 باشد
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که در حدود ۳۰ سال مانند دو سال گذشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The traders in the vicinity eavesdropped.
[ترجمه گوگل]تاجران اطراف استراق سمع می کردند
[ترجمه ترگمان]بازرگانان آن نزدیکی استراق سمع می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Wreckage in the vicinity of the break point fell first and was recovered in the westernmost of three major debris fields.
[ترجمه گوگل]لاشه در مجاورت نقطه شکست ابتدا سقوط کرد و در غربی ترین سه میدان اصلی زباله پیدا شد
[ترجمه ترگمان]Wreckage در نزدیکی نقطه شکست ابتدا سقوط کرد و در غربی ترین بخش عمده آوار حاصل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The team is believed to have paid in the vicinity of £3 million for Domingo.
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این است که این تیم حدود 3 میلیون پوند برای دومینگو پرداخت کرده است
[ترجمه ترگمان]اعتقاد بر این است که این تیم در حدود ۳ میلیون پوند برای دومینگو پرداخت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. All meteorites are of the same age, somewhere in the vicinity of 5 billion years old.
[ترجمه Saeid.T] همه شهاب سنگ ها از یک سن برخوردارند ( are of the same age ) . همه شهاب سنگ ها هم سن هستند ( are the same age ) .
|
[ترجمه گوگل]همه شهاب‌سنگ‌ها هم سن هستند، جایی در مجاورت 5 میلیارد سال قدمت
[ترجمه ترگمان]همه meteorites در همان سنی هستند که در حدود ۵ میلیارد سال قدمت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجاورت (اسم)
abutment, proximity, vicinity, presence, neighborhood, adjacency, surroundings, contiguity, propinquity, juxtaposition, vicinage

نزدیکی (اسم)
abutment, proximity, vicinity, adjacency, affinity, rapprochement, approximation, accession, adduction, imminence, verge, contiguity, going-on, imminency, propinquity, vicinage

بستگی (اسم)
vicinity, connection, dependence, dependency, bind, concern, congelation, gelation, kinship, liaison

حومه (اسم)
vicinity, environs, outskirt

همسایگی (اسم)
vicinity, neighborhood, soda water, vicinage, neighbourhood

تخصصی

[فوتبال] مجاورت-همسایگی
[ریاضیات] همسایگی، مجاورت، نزدیکی، حومه

انگلیسی به انگلیسی

• proximity, nearby area, environs, neighborhood
if something is in the vicinity of a place, it is in the nearby area.

پیشنهاد کاربران

همسایگی، نزدیکی، مجاورت
vicinity ( n ) ( vəˈsɪnət̮i ) =the area around a particular place, e. g. Crowds gathered in the vicinity of Times Square.
vicinity
vicinity = around = neighborhood = about
مجاورت - نزدیکی - همسایگی - حومه
به معنای local area هم هست
noun
[singular] :
🔴the area around or near a particular place
◀️She lives in Los Angeles, or somewhere in that/the vicinity. [=somewhere near there]
...
[مشاهده متن کامل]

🔵in the vicinity of
1 : ( in the area that is close to ( a place
◀️He lives in the general/immediate vicinity of the school.
2 : close to or around ( an amount )
◀️His yearly salary is in the vicinity of [=in the neighborhood of] one million dollars
◀️
Order Korean people or Japanese people in your vicinity ?

حول و حوش
اطراف
in the vincinity= در حضور، در کنار
در حدود، از مرتبه ، مقدار تقریبی یک کمیت.

حوالی
پیرامون

بپرس