پیشنهادهای Bryan Fury (٩,٣٩٨)
زنده ( صفت - دارای حیات ) : It's a miracle that he's still alive after the accident. سرزنده ( صفت - پرانرژی، پرشور ) : The music made the party f ...
( اسم ) نور، روشنایی: The room was filled with light. ( صفت ) روشن، پرنور: It's a light and airy room. ( صفت ) سبک ( وزن کم ) : This suitcase i ...
تاریک ( فاقد نور ) : The room was dark and quiet. تیره ( رنگ نزدیک به سیاه ) : She has dark hair and brown eyes. سیاه/برنزه ( پوست ) : He has ...
طبقه بالا ( مکان - اسم ) : The bedrooms are upstairs. به طبقه بالا ( جهت حرکت - قید ) : He ran upstairs to get his phone. در طبقه بالا ( محل وق ...
طبقه پایین ( مکان - اسم ) : The kitchen is downstairs. به طبقه پایین ( جهت حرکت - قید ) : She went downstairs. در طبقه پایین ( محل وقوع - قید ) ...
نو ( تازه، جدید ) : I bought a new car. جدید ( اخیر، تازه ساخته شده ) : They're building a new hospital. ( در مورد تجربه ) تازه کار، نابلد: I ...
راست ( سمت راست ) : Turn right at the traffic lights. درست ( صحیح، برحق ) : You are right, I made a mistake. خوب ( مناسب، به جا ) : Now is the ...
چپ ( سمت چپ ) : Turn left at the corner. چپ ( گرایش سیاسی ) : She has left - wing views. باقی مانده ( آنچه که مانده ) : There's only one piece ...
آخرین ( پایانی، نهایی ) : This is the last piece of cake. گذشته ( اخیر، پیشین ) : I saw him last week. آخر ( در پایان ) : She came last in the ...
اول ( عدد ترتیبی ) : He came first in the race. اولین ( نخستین، مقدم ) : This is my first visit to London. ابتدا ( در شروع ) : First, we need ...
زیاد ( تعداد زیاد ) : Many people attended the concert. خیلی ( تعداد خیلی زیاد ) : There were so many cars on the road. بسیاری ( اغلب افراد ) : ...
کم ( تعداد کم، اندک ) : Few people came to the party. تعدادی ( شمار اندکی، چند ) : I have a few friends in town. خیلی کم ( تاکید بر کم بودن ) : ...
بسته: The store is closed on Sundays. تعطیل ( موقتاً غیرفعال ) : The school is closed for the summer. بسته شده ( مسدود شده ) : The road is clo ...
لاغر، باریک ( دارای ضخامت یا چربی کم ) : She's very thin for her height. رقیق ( مایعی که غلظت کمی دارد ) : This soup is too thin. نحیف، ضعیف ( ...
چاق ( دارای چربی زیاد در بدن ) : He's gotten fat since he stopped exercising. چربی ( ماده چرب موجود در بدن حیوانات و گیاهان ) : This meat has a l ...
خشک ( فاقد آب یا رطوبت ) : The clothes are finally dry. کم آب، بی آب ( منطقه ای که بارش کمی دارد ) : Deserts are very dry places. خشک کردن ( فع ...
خیس، تر ( آغشته به آب یا مایع دیگر ) : My clothes are all wet from the rain. مرطوب ( نمناک، دارای رطوبت ) : The grass is still wet with dew. با ...
بالا، نوک، قله ( بالاترین نقطه یا سطح چیزی ) : The flag is at the top of the pole. رئیس، بالاترین مقام ( شخص دارای بالاترین رتبه در یک سازمان ) : ...
نزدیک ( فاصله کم ) : The station is near my house. تقریباً، نزدیک به ( مربوط به عدد و رقم ) : He earns near fifty thousand dollars a year. نزدی ...
دور ( در فاصله زیاد - قید ) They live far away. خیلی ( به مقدار زیاد، برای تأکید - قید ) This is far better. مسافت دور ( اسم ) He came from ...
بد ( با کیفیت پایین، نامطلوب، ناپسند ) This is a bad movie. شریر ( ظالم، بدجنس، دارای رذایل اخلاقی ) The bad guy in the story is very cruel. ...
خوب ( با کیفیت بالا، مطلوب، پسندیده ) This is a good book. نیکوکار ( مهربان، خیرخواه، دارای فضیلت اخلاقی ) She is a good person. مناسب ( شایس ...
متضاد ( چیزی که کاملاً در تضاد با چیز دیگری باشد ) "Hot" and "cold" are opposite words. روبرو ( در طرف مقابل ) The bank is opposite the superma ...
افتادن ( سقوط کردن از ارتفاع به سمت پایین ) Be careful not to fall. زمین خوردن He slipped on the ice and fell. کاهش یافتن ( پایین آمدن مقدار، ...
راه رفتن ( حرکت با پا، آهسته تر از دویدن ) I like to walk to work every day. پیاده روی کردن ( راه رفتن به عنوان تفریح یا ورزش ) Let's go for a ...
نشستن ( قرار گرفتن در حالتی که وزن بدن روی نشیمنگاه باشد ) Please sit down and make yourself comfortable. قرار داشتن ( مستقر بودن در یک مکان خاص ...
جارو کردن ( تمیز کردن زمین با جارو ) Please sweep the floor before you leave. گشتن ( حرکت سریع و پیوسته در یک ناحیه برای جستجوی چیزی ) The poli ...
انتخاب کردن ( برگزیدن چیزی از بین چند گزینه ) Pick a number between one and ten. چیدن ( برداشتن میوه، گل و غیره ) Let's go pick some apples. ...
کشیدن ( به معنی اعمال نیرو برای حرکت دادن چیزی به سمت خود ) He pulled the rope. بیرون کشیدن ( به معنی خارج کردن چیزی از جایی ) She pulled a book ...
هل دادن She pushed the door open. فشار دادن ( به معنی فشردن یک دکمه یا چیز مشابه ) He pushed the button to call the elevator. سوق دادن، ترغیب کر ...
خریدن They want to buy all this collection. باور کردن/پذیرفتن ( اعتماد کردن یا پذیرفتن حرف کسی ) I am never gonna buy those stories.
پنهان کردن ( قرار دادن چیزی یا کسی در جایی که دیده نشود ) They hide the money somewhere مخفی شدن They want to hide so much in this house مخفی کردن ...
آشپزی کردن ( تهیه غذا با استفاده از حرارت ) I love to cook dinner آشپز ( کسی که کارش تهیه غذاست ) She is the best cook at that hotel. جعل کردن/د ...
دوختن ( اتصال دادن پارچه یا مواد دیگر با سوزن و نخ ) She sews clothes for herself. بستن ( بستن زخم با بخیه ) Doctors will sew up this injury toda ...
منتظر ماندن Please wait here for me. خدمت کردن/صبر کردن Wait my boss for any other instruction. تأخیر/به تعویق انداختن ( به تأخیر انداختن زمان ان ...
پریدن ( به صورت جهشی و سبک حرکت کردن ) The girl skips happily in the street رد شدن ( جا انداختن یا از قلم انداختن چیزی یا مرحله ای ) You should ne ...
گرفتن ( در دست گرفتن یا تصاحب چیزی ) Take this gift I brought بردن/حمل کردن ( جابجا کردن چیزی یا کسی از جایی به جای دیگر ) Can you take this box h ...
خوابیدن The baby needs to sleep now محل خواب/خوابگاه ( محلی برای استراحت یا اقامت شبانه ) We found sleep near a restaurant. بی حسی/کرختی ( وضعیتی ...
جنگیدن ( درگیر شدن در نبرد فیزیکی ) He had to fight for his life. مبارزه کردن ( تلاش برای پیروزی در یک رقابت ) They will fight for the championsh ...
بالا رفتن ( حرکت به سمت بالا با استفاده از دست و پا یا ابزار ) He climbed the mountain easily صعود کردن ( بالا رفتن به صورت ورزشی یا حرفه ای ) She ...
بازی کردن ( فعالیت تفریحی ) The children play in the park. نواختن ( اجرای موسیقی ) He plays the guitar beautifully. نقش بازی کردن ( ایفای شخص ...
بافتن She loves to knit sweaters. در هم بافتن ( محکم کردن یا اتصال دادن چیزی با در هم انداختن ) Knit the rope ends tightly together. پیوند دادن ...
شست وشو ( تمیز کردن با آب یا مواد شوینده ) I need to wash my clothes. فرایند شستن ( عملیات یا اقدام به شستن ) She gave her car a quick wash. مج ...
رقصیدن ( حرکت موزون بدن ) They danced all night. رقص ( نوعی رقص ) She's learning the tango dance. حرکت سبک و سریع The flames danced in the fire ...
چهار دست و پا رفتن ( حرکت روی دست ها و زانوها ) The baby crawled across the floor. خزیدن ( حرکت آهسته و نزدیک به زمین ) The snake crawled through ...
ساختن ( چیزی را به وجود آوردن ) She made a cake for his birthday. وادار کردن ( کسی را مجبور به انجام کاری کردن ) The teacher made him stay after ...
نوشیدن ( مایعات ) He drank a glass of water. نوشیدنی ( هر نوع نوشیدنی ) Can I get you a drink? مشروبات الکلی He's been hitting the drink lately. ...
پریدن ( از روی چیزی یا به جایی ) He jumped over the fence. پرش ( عمل پریدن ) She made a jump of six meters. ناگهان حرکت کردن ( از ترس یا تعجب ) ...