تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استخر شنا ( محل شنا کردن ) - اسم "They have a swimming pool in their backyard. " آدم عوضی/ هرزه ( کسی که به راحتی دل میبندد و بی وفا است ) - اسم عام ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شنا ( ورزش و حرکت در آب ) - اسم "Swimming is great exercise. " شنا کردن ( حرکت در آب ) - فعل "They are swimming in the lake. " چرخیدن و گیج زدن ( ا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسابقه ( رقابت برای برنده شدن ) - اسم/فعل "They ran a race in the park. " نژاد ( گروه انسانی با ویژگی های مشترک ) - اسم "People of all races live in ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیسبال ( ورزش تیمی با چوب و توپ ) - اسم "They play baseball in the summer. " توپ بیسبال ( توپ مورد استفاده در این ورزش ) - اسم "He hit the baseball ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

راگبی ( ورزش تیمی با توپ بیضی شکل ) - اسم "Rugby is a contact sport. " بی نظم و شلخته/ بهم ریخته ( به هم ریختگی در ظاهر یا محل ) - اسم عامیانه "Her ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طعمه ( غذایی برای جلب ماهی یا حیوان دیگر ) - اسم "They used worms as bait to catch fish. " اغوا کردن/وسوسه کردن ( چیزی برای جذب یا فریب کسی ) - فعل/ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماهیگیری ( ورزش یا سرگرمی گرفتن ماهی ) - اسم/فعل "They went fishing at the lake. " گشتن دنبال چیزی ( جستجو و بررسی در چیزی یا مکانی ) - اسم/فعل عامی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چوب ماهیگیری/قلاب ماهیگیری ( وسیله ای برای ماهیگیری ) - اسم "He cast his fishing rod into the water. " عضو مردانه ( به صورت عامیانه برای اشاره به آل ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاراته ( هنر رزمی ژاپنی ) - اسم "She has a black belt in karate. " فریبکار/حیله گر ( فردی که با زرنگی کاری را انجام میدهد ) - اسم/صفت عامیانه "That ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کریکت ( ورزش تیمی با توپ و چوب ) - اسم "They're playing cricket at the park. " بازی کریکت ( مسابقه یا بازی کریکت ) - اسم "He loves to watch a good c ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باشگاه ورزشی ( محل تمرین و ورزش ) - اسم "I go to the gym three times a week. " ورزشگاه ( سالن سرپوشیده برای ورزش ) - اسم "The school gym was used fo ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

فوتبال آمریکایی ( نوعی ورزش تیمی با توپ تخم مرغی ) - اسم "American football is a very popular sport in the USA. " توپ فوتبال آمریکایی ( توپ مورد است ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تنیس ( ورزش با راکت و توپ ) - اسم "They play tennis every Sunday. " بازی تنیس ( مسابقه یا بازی تنیس ) - اسم "We watched a great tennis match. " سرک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راکت ( ابزار ورزشی برای ضربه زدن به توپ ) - اسم "He swung the tennis racket. " سر و صدا/هیاهو ( صدای بلند و نامطلوب ) - اسم "Stop making such a rack ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دریانوردی ( سفر با کشتی یا قایق ) - اسم "Sailing is her passion. " دریانوردی کردن ( حرکت با قایق بادبانی ) - فعل "They are sailing around the coast. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موج سواری با بادبان ( ورزش آبی با تخته و بادبان ) - اسم "Windsurfing is popular in coastal areas. " موج سواری کردن با قایق بادی ( عمل انجام این ورزش ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جین دو ( اسم فرضی برای زنی ناشناس ) - اسم "The police called the unidentified woman Jane Doe. " فرد ناشناس/گمنام ( اشاره به شخص نامعلوم زن ) - اسم ع ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جان دو ( اسم فرضی برای مردی ناشناس ) - اسم "The police called the unidentified body John Doe. " فرد ناشناس/گمنام ( اشاره به شخص نامعلوم ) - اسم عامی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسنوبرد ( ورزش سر خوردن روی برف با تخته ) - اسم "Snowboarding is an exciting winter sport. " اسنوبرد سواری کردن ( عمل انجام اسنوبرد ) - فعل "We went ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بادبان ( پارچه برای حرکت قایق با باد ) - اسم "The sailboat raised its sail. " دریانوردی کردن ( با قایق حرکت کردن ) - فعل "We will sail around the is ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قایق رانی ( ورزش پاروزنی ) - اسم "Rowing is a challenging sport. " پاروزنی کردن ( عمل حرکت دادن قایق با پارو ) - فعل "They were rowing the boat on t ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بسکتبال ( ورزش تیمی با توپ و حلقه ) - اسم "They played basketball after school. " توپ بسکتبال ( توپ مورد استفاده در بازی بسکتبال ) - اسم "He bounced ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ورزش/تمرین ( فعالیت بدنی برای سلامتی یا تقویت ) - اسم/فعل "Daily exercise is good for you. " "You should exercise more. " تمرین/مشق ( تکرار یا تمرین ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورزش ( فعالیت بدنی سازمان یافته ) - اسم "He plays sport every day. " تفریح/سرگرمی ( هر نوع فعالیت تفریحی ) - اسم "Watching movies is a popular sport ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

ماهی قرمز ( ماهی زینتی ) - اسم "The goldfish swam in the bowl. " حافظه ضعیف/فراموش کار ( اشاره به حافظه کوتاه مدت ) - اسم عامیانه "He's got a goldfi ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بچه گربه ( گربه کوچک ) - اسم "The kitten is playing. " آدم تازه کار ( آدم جوان و کم تجربه ) - اسم "He's still a kitten in business. " آدم جذاب/گیرا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرغ عشق ( نوعی طوطی کوچک ) - اسم "We have a pet budgerigar. " پرچانه/وراج ( کسی که زیاد حرف میزند و به قول عامیانه یه ریز میخونه ) - اسم عامیانه "He ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قناری ( پرنده کوچک آوازخوان ) - اسم "The canary sings beautifully. " خبرچین/جاسوس ( به کسی که خبرهای خصوصی را گزارش می دهد گفته می شود ) - اسم عامیا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

قفس ( محل نگهداری حیوانات ) - اسم "The bird is in a cage. " محدود کردن/به دام انداختن ( محبوس کردن ) - فعل "He felt caged in that job. " 3. قفس/حبس ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوک پرنده ( منقار پرندگان ) - اسم "The bird pecked with its beak. " نوک/پوزه ( نوک باریک برخی حیوانات ) - اسم "The platypus has a beak. " دماغ/منقا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوکچه هندی ( نوعی جونده کوچک و خانگی ) - اسم "My daughter has a pet guinea pig. " موش آزمایشگاهی - اسم "We're using them as guinea pigs for this new ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

توله سگ ( سگ کوچکی که هنوز بچه است ) - اسم "Look at that cute puppy!" آدمِ کم تجربه و بی دست و پا ( جوان و کم تجربه ) - اسم "He's just a puppy at th ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لانه سگ ( محل نگهداری سگ - اسم ) The dog slept in its kennel. پانسیون سگ ( محلی که در ازای پول از سگ ها نگهداری می کند - اسم ) We left our dog at ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همستر ( جونده ای کوچک با گونه های کیسه مانند - اسم ) The child has a pet hamster.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زمستان ( سردترین فصل سال ) It snows a lot in winter. زمستانی ( مربوط به زمستان ) We went on a winter holiday. زمستان گذراندن ( سپری کردن زمستان ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاییز ( یکی از چهار فصل سال، فصل برگ ریزان ) The leaves change color in autumn. ( به صورت literary - ادبی و کمتر رایج ) دوره زوال، افول، سراشیبی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تابستان ( یکی از چهار فصل سال، فصل گرما ) We spent the summer at the beach. تیر چوبی سقف ( معمولاً در ساختمان های قدیمی ) The old house had bea ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

بهار ( یکی از چهار فصل سال ) Birds sing in the spring. چشمه ( محل بیرون آمدن آب از زمین ) The village gets its water from a natural spring. ف ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

فصل ( یکی از چهار بخش سال - اسم ) Spring is my favorite season. فصل ( دوره زمانی مشخص برای یک فعالیت خاص - اسم ) The baseball season is about to ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رنگین کمان ( طیفی از رنگ ها در آسمان به شکل کمان - اسم ) A beautiful rainbow appeared after the rain. رنگین کمانی ( دیسکویی و متلالو - صفت ) She ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شبنم ( قطرات ریز آب که صبح ها روی سطوح تشکیل می شود - اسم ) The grass was wet with dew. ژاله ( معادل فارسی دیگر شبنم - اسم ) Dewdrops glistened o ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

یخبندان ( لایه ای از کریستال های یخ روی سطوح - اسم ) The windows were covered in frost. ژاله ( شبنم یخ زده - اسم ) The grass was white with fro ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

برف ( بارش جامد به صورت کریستال های یخ - اسم ) The ground was covered in a blanket of snow. برف آمدن ( باریدن برف - فعل ) It started to snow in ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مِه ( قطرات ریز آب معلق در هوا، غبار رقیق - اسم ) The mountain was shrouded in mist. غبار ( لایه نازک بخار آب روی سطح - اسم ) The windows were ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باد ( جریان هوا - اسم ) A strong wind was blowing. نفس ( هوای داخل شش ها - اسم ) The runner was short of wind. باد شکم ( گاز روده - اسم ) H ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

آسمان ( فضای بالای سر ما - اسم ) The sky is blue today. فلک ( مجاز از آسمان، بیشتر در ادبیات - اسم ) Stars twinkled in the vast sky. سپهر ( م ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

اَبْر ( توده ای از بخار آب در آسمان - اسم ) Dark clouds gathered in the sky. ابر ( در کامپیوتر: فضای ذخیره سازی آنلاین - اسم ) I store all my p ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مه ( ابر فشرده نزدیک به سطح زمین که دید را محدود می کند - اسم ) The fog was so thick I couldn't see the road. غبار ( گاهی برای اشاره به غبار غلیظ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

رعد و برق/ صاعقه ( تخلیه الکتریکی در جو که به صورت نور شدید دیده می شود - اسم ) The house was struck by lightning. نورپردازی ( سیستم یا تجهیزات ر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باران ( آبی که به صورت قطره از ابرها می بارد - اسم ) The rain is pouring down outside. بارش ( باریدن باران - اسم ) We had a lot of rain last we ...