پیشنهادهای Bryan Fury (٩,٣٩٨)
تراپز ( میله ای که آکروبات ها از آن آویزان می شوند ) اسم The acrobat swung from the trapeze.
شعبده باز ( کسی که اشیاء را در هوا نگه می دارد و آنها را پرتاب می کند ) اسم The juggler was keeping several balls in the air مدیریت همزمان ( شخصی که ...
آکروبات ( کسی که حرکات نمایشی و ژیمناستیک انجام می دهد ) اسم The acrobat did a flip on the trapeze
دوچرخه سوار نمایشی ( کسی که حرکات نمایشی با دوچرخه انجام می دهد ) اسم The trick cyclist performed amazing stunts
سیرک ( محل نمایش های تفریحی و سرگرم کننده ) اسم We saw acrobats at the circus هیاهو ( صحنه شلوغ و در هم و برهم ) اسم The house was a circus after the ...
بازی پرتاب حلقه ( بازی پرتاب حلقه به دور جایزه در شهربازی ) اسم She tried her luck at hoopla to win a prize شلوغی و هیجان ( سرو صدا و هیجان همراه با ...
ترن هوایی ( نوعی وسیله تفریحی هیجان انگیز در شهربازی ) اسم The rollercoaster ride was so thrilling
حصیر/ زیرانداز ( نوعی فرش کوچک ) اسم He wiped his feet on the mat. تشک ( وسیله ای نرم برای خوابیدن یا ورزش ) اسم The gymnast landed softly on the ma ...
ماشین کوبنده/ماشین برقی ( ماشین های کوچک برقی که در شهربازی با آنها بازی می کنند ) اسم They raced around in the dodgems at the fair
سرسره مارپیچ ( نوعی سرسره بلند و مارپیچ در شهربازی ) اسم The kids had so much fun on the helter skelter. به هم ریخته ( بی نظم و شلوغ ) صفت/قید The r ...
پاپ کورن ( ذرت بوداده ) اسم They munched on popcorn at the movie theater.
قطار ارواح/تونل وحشت ( وسیله بازی ترسناک در شهربازی ) اسم We went on the ghost train at the fairground
پشمک ( نوعی شیرینی که از شکر تهیه می شود ) اسم The kids were excited about the candy floss
میدان ( تقاطع دایره ای شکل در جاده ) اسم We turned left at the roundabout چرخ و فلک کوچک ( وسیله بازی در شهربازی به صورت چرخان ) اسم The children wer ...
شهربازی ( مکانی با وسایل تفریحی و سرگرمی ) اسم . The children enjoyed the rides at the fairground
عدد ( نشان دهنده مقدار ) اسم The number seven is lucky for some شماره ( علامتی برای شناسایی ) اسم What is your phone number? شمردن/شمارش کردن ( تعیین ...
شکل ( فرم ظاهری ) اسم The clouds had different shapes شکل دادن/ساختن ( به وجود آوردن یا ایجاد کردن چیزی ) فعل They shaped the clay into a pot وضعیت/ ...
مکعب ( شکل هندسی سه بعدی ) اسم The ice cube melted in the water مکعب کردن ( به توان سه رساندن ) فعل To find the volume, cube the length of the side م ...
هلال ( شکل ماه در اوایل یا اواخر ماه قمری ) اسم/صفت The moon was a thin crescent هلال مانند ( شبیه هلال ماه ) صفت The road took a crescent turn
square مربع ( شکل هندسی ) اسم/صفت The garden was a perfect square مربع کردن ( به توان دو رساندن ) فعل You need to square that number to get the resul ...
مثلث ( شکل هندسی ) اسم The sign was in the shape of a triangle
دایره ( شکل هندسی ) اسم The plate was a perfect circle دور زدن/ دایره وار حرکت کردن ( حرکت در مسیر دایره ای ) فعل The plane circled the airport befor ...
بیضی ( شکل هندسی ) اسم/صفت The mirror was oval in shape
مستطیل ( شکل هندسی ) اسم The table was a rectangle
مخروط ( شکل هندسی ) اسم The traffic cone was bright orange. قیف ( وسیله ای برای ریختن مواد ) اسم Use a cone to pour the oil. بستنی قیفی ( بستنی سرو ...
الماس ( سنگ قیمتی ) اسم She received a beautiful diamond ring. لوزی ( شکل هندسی ) اسم/صفت The window was diamond shaped. الماسی ( به شکل لوزی ) صفت ...
خاکستری ( رنگ ) اسم/صفت The sky was grey and cloudy. He wore a grey suit. خاکستری شدن ( تغییر رنگ مو یا چیز دیگه به خاکستری ) فعل His hair was begi ...
کشتی سومو ( نوعی کشتی ژاپنی با قوانین خاص ) اسم Sumo wrestling is a popular sport in Japan.
تله سیژ ( نوعی بالابر برای جابجایی اسکی بازها در پیست ) - اسم We took the chairlift to the top of the slope.
چوب اسکی/باتوم اسکی ( چوبی که اسکی بازها برای حفظ تعادل استفاده می کنند ) اسم He used a ski pole to help him get up the hill.
اسکی سواری ( ورزش یا تفریح اسکی کردن ) اسم Skiing is a great way to enjoy winter.
اسکی ( ورزش یا تفریح روی برف با اسکی ) اسم . I love to ski in the winter اسکی کردن ( حرکت روی برف با اسکی ) فعل . They like to ski in the mountains
اسکیت روی یخ ( ورزشی که با اسکیت روی یخ انجام می شود ) - اسم Ice skating is a fun winter activity. اسکیت روی یخ بازی کردن ( به عنوان فعل ) - فعل ...
اسکیت روی یخ ( کفشی با تیغه برای حرکت روی یخ ) - اسم She put on her ice skates. اسکیت روی یخ بازی کردن ( فعل، به معنای حرکت با اسکیت روی یخ ) - فع ...
تنیس روی میز ( ورزشی که با راکت و توپ روی میز انجام می شود ) - اسم They played table tennis after lunch. پینگ پنگ ( اسم عامیانه و رایج برای تنیس ر ...
کمد قفل دار ( کمدی که در آن وسایل شخصی را نگه می دارند و قفل می شود ) - اسم He kept his gym clothes in his locker. گنجه ( نوعی کمد قفل دار، بیشتر ...
اتاق پرو ( اتاقی برای تعویض لباس ) - اسم She tried the dress on in the changing room. رختکن ( اتاقی برای تعویض لباس، به خصوص در باشگاه ها یا استخره ...
سوارکاری ( عمل سوار شدن و حرکت با اسب یا وسیله نقلیه ) - اسم He enjoys riding his horse in the countryside. سواری کردن ( به شکل فعل ) - فعل She l ...
اسب کوچک ( اسب با جثه کوچک ) - اسم The children loved riding the ponies. موهای دم اسبی ( مدل مو ) - اسم ( معنی عامیانه ) She tied her hair into ...
فوتبال ( ورزش تیمی با توپ ) - اسم They played football at the park. فوتبال بازی کردن ( به عنوان فعل ) - فعل He likes to football on Sundays with ...
بدمینتون ( یک ورزش راکتی ) - اسم They play badminton every Saturday. بدمینتون بازی کردن ( به عنوان فعل ) - فعل We went to the park to badminton y ...
جودو ( یک ورزش رزمی ) - اسم He is a black belt in judo. جودو کردن ( به عنوان فعل ) - فعل They were judo - ing during practice. مرتبط با جودو ( ...
دوی نرم ( دویدن با سرعت کم ) - اسم Jogging is a good way to stay in shape. آهسته دویدن ( به صورت فعل ) - فعل He goes jogging every morning. در ...
دوچرخه سواری ( حرکت با دوچرخه ) - اسم Cycling is a great way to get around the city. دوچرخه سواری ( به شکل فعل ) - فعل They enjoy cycling in the ...
صعود ( بالا رفتن ) - اسم The climbing of the mountain was difficult. کوهنوردی ( ورزش صعود ) - اسم Climbing is a great way to exercise. بالارفتن ...
کلاه ایمنی ( محافظ سر ) - اسم He was wearing a helmet when he crashed his motorcycle. کاسک ( کلاه موتورسواری ) - اسم Make sure to wear your helme ...
هنگ گلایدینگ ( ورزش پرواز با بال معلق ) - اسم "Hang gliding is an extreme sport. " معلق بودن/بلاتکلیف ( وضعیت نامعلوم و متزلزل ) - اسم/فعل عامیانه " ...
هدف ( مورد نشانه یا مقصود ) - اسم "The target was visible. " هدف قرار دادن ( انتخاب هدف ) - فعل "They targeted young adults. " قربانی ( مورد حمله ) ...
تیراندازی با کمان ( ورزش یا هنر تیراندازی با کمان ) - اسم "Archery requires a lot of focus. " نشانه گرفتن/هدف گرفتن ( انتخاب دقیق هدف ) - اسم/ فعل ع ...
غواصی ( ورزش یا فعالیت زیر آب ) - اسم/فعل "Diving is an exciting activity. " شیرجه زدن ( پریدن داخل آب با سر ) - اسم/فعل "He took a running dive int ...