تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذرت ( غله رایج، گیاهی زراعی با دانه های خوراکی که در بلال رشد می کنند ) - اسم We had corn on the cob for dinner. دانه ذرت/بلال ( هر یک از دانه های ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرتیشو/کنگر فرنگی ( گیاه خوراکی با گلبرگ های گوشتی و قلب خوشمزه ) - اسم I love to eat artichoke hearts. - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسکارول/کاسنی فرنگی ( نوعی سبزی برگی از خانواده کاسنیان، شبیه کاهو با برگ های پهن و کمی تلخ ) - اسم Escarole is often used in salads and soups.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیاه دارویی/گیاه معطر ( گیاهی که به دلیل طعم، بو، یا خواص دارویی اش استفاده می شود ) - اسم We use fresh herbs in our cooking. گیاه ( به طور کلی، ب ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهی آبی/بولاغ اوتی ( نوعی گیاه آبزی خوردنی با برگ های تند و تیز ) - اسم Watercress has a peppery flavor.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلم بروکسل/کلم فندقی ( جوانه های کوچک و گرد کلم که به صورت پخته یا خام خورده می شوند ) - اسم، جمع She roasted the brussels sprouts with olive oil an ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کله گل کلم ( بخش گرد و متراکم گل کلم که به عنوان غذا مصرف می شود ) - اسم I bought a head of cauliflower at the market.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلم بروکلی ( نوعی سبزی خوراکی با گل آذین سبز رنگ ) - اسم I like to eat broccoli with cheese sauce.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثانه ( کیسه عضلانی در بدن که ادرار را ذخیره می کند ) - اسم The bladder stores urine before it is expelled from the body. کیسه/کیسه بادی ( هر کیسه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لوزالمعده ( غده ای بزرگ در پشت معده که آنزیم های گوارشی و هورمون هایی مانند انسولین تولید می کند ) - اسم The pancreas plays a crucial role in digest ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلیه ( هر یک از دو اندام لوبیایی شکل که خون را تصفیه و ادرار تولید می کنند ) - اسم The kidneys filter waste products from the blood. قلوه ( کلیه ح ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرخرگ/شریان ( رگ خونی که خون را از قلب به سایر قسمت های بدن می برد ) - اسم The doctor checked the pulse in his artery. شریان اصلی/راه اصلی ( راه ع ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

رگ ( رگ خونی که خون را از اندام ها و بافت ها به قلب بازمی گرداند ) - اسم The nurse found a vein to draw blood. رگه/رگه معدنی ( لایه ای نازک از ماد ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روده/روده ها ( بخشی از دستگاه گوارش که بین معده و مقعد قرار دارد و وظیفه هضم و جذب مواد غذایی را بر عهده دارد، معمولاً به صورت جمع استفاده می شود ) - ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

معده ( اندام اصلی گوارش که غذا در آن هضم می شود ) - اسم Food goes into your stomach after you swallow it. شکم/دل ( قسمت جلویی بدن بین سینه و لگن ) ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جگر/کبد ( اندام داخلی بزرگ در بدن که خون را تصفیه می کند، صفرا تولید می کند و نقش های متابولیکی زیادی دارد ) - اسم The doctor ordered tests to check ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

قلب ( اندام اصلی گردش خون که خون را به سراسر بدن پمپ می کند ) - اسم The heart is located in the chest. دل/مرکز ( هسته اصلی یا مرکز چیزی ) - اسم T ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماهیچه/عضله ( بافت نرم بدن که با انقباض و انبساط باعث حرکت می شود ) - اسم He strained a muscle in his leg. زور/نیرو ( قدرت بدنی یا فیزیکی، به خصوص ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شش/ریه ( هر یک از دو اندام تنفسی اصلی که اکسیژن را از هوا جذب و دی اکسید کربن را دفع می کنند ) - اسم Smoking is bad for your lungs. با تمام قوا/با ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مری ( لوله ی عضلانی که غذا را از حلق به معده منتقل می کند ) - اسم Food travels down the esophagus to the stomach.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گلو ( ناحیه جلوی گردن، از زیر چانه تا استخوان ترقوه، شامل نای، مری، حنجره و غیره ) - اسم My throat is sore from yelling. حلق ( داخل گلو، قسمتی که ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نای ( لوله ای در گردن که هوا را از حنجره به ریه ها و بالعکس منتقل می کند ) - اسم Food went down the wrong way and got stuck in her windpipe.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نخاع ( طناب عصبی ضخیم که از مغز تا پایین کمر در داخل ستون فقرات کشیده شده و ارتباط بین مغز و سایر قسمت های بدن را فراهم می کند ) - اسم Damage to the ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغز ( اندام اصلی سیستم عصبی مرکزی که تفکر، احساسات و حرکات را کنترل می کند ) - اسم The brain is incredibly complex. هوش/فهم ( توانایی فکر کردن، یا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اندام های داخلی ( اندام های بدن که در داخل بدن قرار دارند مانند قلب، ریه، کبد و غیره ) - اسم، جمع The surgery focused on his internal organs.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

داخلی/درونی ( مربوط به داخل یا درون چیزی، مخالف خارجی ) - صفت They conducted an internal investigation. باطنی/ذهنی ( مربوط به ذهن، افکار یا احساسا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناخن پا ( ناخن روی انگشتان پا ) - اسم She painted her toenails red.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

اندام ( بخشی از بدن که وظیفه خاصی دارد مانند قلب، مغز، معده و غیره ) - اسم The heart is a vital organ in the body. ارگ ( نوعی ساز موسیقی بزرگ با ل ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

انگشت پا ( هر یک از انگشتان پا به جز انگشت شست پا که اسمش Big Toe هست ) - اسم He wiggled his toes in the sand. سر انگشت پا/جلوی پا ( قسمت جلویی کف ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انگشت کوچک پا/انگشت پنجم پا ( کوچک ترین انگشت پا در انتهای پا ) - اسم I stubbed my little toe on the table leg.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انگشت شست پا/انگشت بزرگ پا ( بزرگترین انگشت پا ) - اسم He stubbed his big toe on the furniture.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روی پا ( قوس بالایی پا، بین انگشتان پا و مچ پا ) - اسم She had a bruise on her instep from where the strap rubbed.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاشنه پا ( قسمت پشتی و پایینی پا ) - اسم She had a blister on her heel. پاشنه کفش ( قسمت زیر پاشنه پا در کفش ) - اسم These shoes have high heels. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مچ پا ( مفصل بین پا و ساق پا ) - اسم She twisted her ankle during the hike.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

مردمک چشم ( دایره سیاه در وسط عنبیه چشم که نور از آن عبور می کند ) - اسم The doctor dilated her pupils. شاگرد/دانش آموز ( فردی که در حال یادگیری ا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عنبیه ( قسمت رنگی چشم که مردمک را احاطه کرده ) - اسم Her iris was a deep blue color. زنبق ( نوعی گل رنگارنگ و زیبا با گلبرگ های بزرگ ) - اسم We p ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مژه ( موهای ریز و کوتاهی که در لبه پلک می رویند و از چشم محافظت می کنند ) - اسم She has long, dark eyelashes.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پلک ( پوست نازک و متحرکی که روی چشم را می پوشاند و از آن محافظت می کند ) - اسم She lowered her eyelids.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دندان ( هر یک از ساختارهای سخت سفید در دهان برای جویدن غذا ) - اسم I brush my teeth twice a day. دندانه/برآمدگی ( هر یک از برجستگی های تیز لبه دار ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سبیل ( موهایی که بالای لب بالایی می روید ) - اسم He grew a thick, black mustache.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ریش ( موهایی که روی چانه و گونه های مردان می روید ) - اسم He has a long, gray beard.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فک ( استخوان های دهان که بالا و پایین می روند و دندان ها روی آن ها قرار دارند ) - اسم He clenched his jaw in anger. فک زدن/سخن بیهوده گفتن ( به صو ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوراخ بینی ( هر یک از دو سوراخ بینی ) - اسم The bull flared its nostrils.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خط ریش ( موهای صورت که در دو طرف صورت کنار گوش رشد می کنند ) - اسم He decided to shave off his sideburns.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشانی ( قسمت بالای صورت، بالای ابروها ) - اسم She touched her forehead.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بخش/قسمت ( جدا یا تقسیم شده از کل ) - اسم A part of the book was very interesting. سهم/نقش ( وظیفه یا مسئولیت در چیزی ) - اسم He played a key par ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کف دست ( بخش داخلی دست بین انگشتان و مچ ) - اسم She held the coin in the palm of her hand. درخت نخل ( نوعی درخت گرمسیری با برگ های بزرگ و پنجه ای ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انگشت حلقه ( انگشتی که معمولاً حلقه ازدواج در آن انداخته می شود ) - اسم She wore her wedding ring on her ring finger.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انگشت وسط - ( انگشت میانی دست، بلندترین انگشت ) - اسم The middle finger is the longest finger. انگشت فحش / انگشت توهین / انگشت فاک - ( علامت بی اح ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انگشت اشاره - ( انگشت اول دست، بین انگشت شست و انگشت میانی ) - اسم Point with your index finger.