sew

/ˈsoʊ//səʊ/

معنی: دوختن، خیاطی کردن، دوزندگی کردن
معانی دیگر: کوک زدن، بخیه زدن

جمله های نمونه

1. sew up
1- دوختن و بستن،دوختن و پوشاندن 2- (عامیانه) حتما برنده بودن،با موفقیت به انجام رساندن 3- منحصر کردن

2. when he sew the ladies, he greeted them and tipped his hat
وقتی که خانم ها را دید سلام کرد و دست به کلاهش زد.

3. since he couldn't sew all the clothes which had been ordered, he farmed them out to smaller shops
چون توانایی دوختن همه ی لباس های سفارش شده را نداشت دوخت آنها را به دکان های کوچک تر مقاطعه داد.

4. Next day, Miss Stone decided to sew up the rip.
[ترجمه زباری] روز بعد، خانم استون تصمیم گرفت تا پارگی را بدوزد.
|
[ترجمه گوگل]روز بعد، خانم استون تصمیم گرفت تا ریپ را بدوزد
[ترجمه ترگمان]روز بعد، میس استون تصمیم گرفت the رو بخیه بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My mother taught me how to sew.
[ترجمه زباری] مادرم به من دوختن را آموزش داد.
|
[ترجمه گوگل]مادرم خیاطی را به من یاد داد
[ترجمه ترگمان] مادرم بهم یاد داد که چطور بدوزم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My grandmother taught me to sew.
[ترجمه رضا] مادربزرگ ام به من خیاطی کردن را آموخت.
|
[ترجمه گوگل]مادربزرگم به من خیاطی یاد داد
[ترجمه ترگمان]مادربزرگم به من یاد داد که خیاطی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I had endless hours to knit and sew.
[ترجمه گوگل]ساعت های بی پایانی برای بافتن و دوختن داشتم
[ترجمه ترگمان]ساعت های بی پایان برای دوختن و دوختن داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sew the two pieces of knitting together.
[ترجمه گوگل]دو تکه بافتنی را به هم بدوزید
[ترجمه ترگمان]و دو تکه بافتنی را به هم Sew
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Can you sew a button on for me?
[ترجمه زباری] آیا می توانی که این دکمه را برای من بدوزی
|
[ترجمه گوگل]میشه یه دکمه برام بدوزی؟
[ترجمه ترگمان]میشه یه دکمه رو برای من بخیه بزنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Stuff the cushion and then sew up the final seam.
[ترجمه گوگل]کوسن را پر کنید و سپس درز نهایی را بدوزید
[ترجمه ترگمان]همه جا بالش را مرتب کن و بعد the را مرتب کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She used a needle to sew the button onto the shirt.
[ترجمه سعید] او از یک سوزن برای دوختن دکمه بر روی پیراهن استفاده کرد.
|
[ترجمه گوگل]او از یک سوزن برای دوخت دکمه روی پیراهن استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]او از یک سوزن برای دوختن دکمه روی پیراهن استفاده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Surgeons were able to sew the finger back on.
[ترجمه گوگل]جراحان توانستند انگشت را دوباره بدوزند
[ترجمه ترگمان]جراحان توانستند انگشتش را به روی آن ها بدوزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I had plenty of space to write and sew.
[ترجمه گوگل]فضای زیادی برای نوشتن و دوخت داشتم
[ترجمه ترگمان]کلی جا داشتم که بنویسم و بدوزم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A sewing machine helps us to sew things quickly.
[ترجمه گوگل]چرخ خیاطی به ما کمک می کند تا چیزها را سریع بدوزیم
[ترجمه ترگمان]یک ماشین خیاطی به ما کمک می کند تا به سرعت به دوخت و دوز مشغول شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'll have to sew a patch onto these jeans - they're ripped at the knee.
[ترجمه گوگل]من باید یک وصله به این شلوار جین بدوزم - آنها از ناحیه زانو پاره شده اند
[ترجمه ترگمان]باید یک وصله به این شلوار بدوزم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوختن (فعل)
scallop, seam, sew up, suture, sew

خیاطی کردن (فعل)
sew, tailor

دوزندگی کردن (فعل)
sew, tailor

انگلیسی به انگلیسی

• join or fasten with stitches, repair with stitches; close with stitches
when you sew things together, you join them using a needle and thread.
if you sew up a piece of cloth, you join two parts of it together using a needle and thread.
if something such as a deal is sewn up, you have arranged things so that you are certain to be successful; an informal use.

پیشنهاد کاربران

به هم وصل کردن
به هم پیوستن ، پیوند زدن
بخیه زدن
دوختن
دوخت دوز

دزدیدن
دوخت و دوز
دوختن با چرخ خیاطی
دوختن و وصله کردن
کادو کردن

بپرس