پیشنهادهای علی ماشا اله زاده (٩٠٩)
به روز رسانی وضعیت
امتیاز برای رفتار خوب لایک خوش سابقه گی He earned brownie points by bringing coffee for his colleagues. او لایک گرفت بخاطر آوردن قهوه برای همکارانش
امتیاز برای رفتار خوب لایک خوش سابقه گی He earned brownie points by bringing coffee for his colleagues. او لایک گرفت بخاطر آوردن قهوه ب ای امکارانش
وجود دارد در . . . . . . The project was delayed due to all the red tape involved in government approvals. این پروژه به تاخیر افتاد بواسطه ی تمام ...
مجوز های دولتی
رسمی: جا به جا شدن ( پول ) Half the money spent in kenya travels through M - Pesa , a money transfer system based on mobiles. نیمی از پولی که در ک ...
Strong point متضاد ؛ weak point
گرایش عمومی سمت و سوی تمایل مردم جهت گیری اجتماعی
( Fit ( noun ۱ - تناسب ۲ - انتخاب مناسب We must be sure that there’s a fit between the needs of the children and the education they receive. ما باید ...
Anticipate vs guess Anticipate : تمهید جستن ، آمادگی جستن برای حوادث احتمالی پیش بینی های لازم را به عمل آوردن Guess : صرفا حدس زدن، پیش بینی کردن ...
از منابع خارجی تامین کردن
Step forward vs pioneer Step forward: پا پیش گذاشتن ، پیش قدم شدن Pioneer : پیشتاز بودن، جزء اولین ها بودن
pi‧o‧neer ( noun ) countable : ۱ - حرفه ای، پیشتاز�� ۲ - پیشکسوت ( اولین نفرات ) � 💫1�someone who is important in the early development of somethin ...
Streamline vs optimize Streamline: ساده سازی کردن، اصلاح ساختاری کردن، کارآمد کردن Optimize : بهینه کردن ) بدون تغییرات فیزیکی/صرفا با تغییر تنظیمات ...
Streamline : ساده سازی کردن ، کارآمد کردن ( بوسیله ی حذف و اضافه/اصلاحات ساختاری ) 💫 Optimize : بهینه کردن، پر بازده کردن ( بوسیله تنظیمات بهینه ...
پخش غذای نذری
فرو غلطیدن افتادن و غلط خوردن Fall move=trumple
که انگار خونه خودته، دنج و راحت مثل خانه خودت We stayed at a homey bed and breakfast inn. ما در یک مسافرخانه ی فقط صبحانه و تختخواب دنج و راحت مثل ...
Home خانه Homey :که انگار خونه خودته، دنج و راحت مثل خانه خودت Homeless : بی خانمان Homesick : غریبی کردن Homeland : وطن Homemade : خانگی ( Homema ...
( تخصصی ) هم فرکانس شدن ( عمومی ) ( فعل لازم ) هم دل شدن، به دل نشستن ( فعل متعدی ) منعکس کردن Her experiences resonate powerfully with me, livin ...
داستان عامه پسند
عامه پسند که عموم مردم دوست دارند
دست شستن از چیزی قید چیزی را زدن I think we need to throw cold water on that idea. من فکر پی کنم ما نیاز هست که دست بشوییم از این ایده ( قید اش را ب ...
شناسه ی اجتماعی
با سند و مدرک اعلام کردن، رسما اعلام کردن as saying ( that ) to say something publicly or officially, so that it may be�written�down and�repeated� ...
be worth sth��������� ارزش . . . دارد be worth it������������ ارزشش را دارد be worth doing���� ارزش انجام دادن اش را دارد 10/€50/�300, etc. worth of ...
او به ارزش ( به اندازه ی ) ۲۰۰ دلار لباس خرید. She bought $200 worth of clothes. €50 worth of golden��� به ارزش ) به اندازه ۵۹ یورو طلا ) €50 wort ...
صندوق رشدوا توسعه ( ملی ) Many income funds are worth considering since the total return is often better than from a growth fund. بسیاری از صندوق ...
بی چون و چرا The Socialists now have a commanding lead over their opponents. جامعه شناسان حالا برتری بی چون و چرا دارند روی مخالفانشان The Chicago ...
از این هم بد تر اینکه. . . . . از این بدتر . . . . . . تازه از این هم بدتر. . . . .
۱ - دفتر ثبت وقایع روزانه ( هواپیما، کشتی. . . . . ) ۲ - کنده درخت ۳ - لگاریتم
Backlog :� لیست اقدامات/ اقلام مورد نیاز ( اصطلاحی در مدیریت پروژه ) large amount of work that you need to complete, especially work that should al ...
معاشقه کردن مغازله کردن عشق بازی کردن
زوار در رفته بودن
داره زوار در رفته میشه داره نخ نما میشه داره می پوسه
کهنه گی اش دارد معلوم میشه نخ نما دارد میشه دارد پوسیده میشه
کهنه گی، کهنه بودن :age پوسیدگی، پوسیده بودن بعضی از این مبل ها داره نخ نما میشه. Some of the furniture was�showing�signs of�age. The water pipes ...
همه اش هارت و پورت ولی هیچ کاری نمی کنی
Soft skills badge
همه اش حرف، همه اش ادعا فقط حرف، فقط ادعا فقط پارس می کنی ولی جرات هیچ کاری را نداری
نشان لیاقت هماهنگ کننده و سازماندهی گروهی
نشان مدیریت و رهبری مدرک قابلیت هدایت گروه نشان توانایی رهبری کار تیمی
میانجی سازمان دهنده تسهیل گر کاتالیزور
مسوول گزینش
وا دادن کم آوردن She came unstuck in the last part of the exam او در آخرین بخش امتحان وا داد ( کم آورد ) It was in the third round of the championsh ...
گیر کردن موفق نبودن شکست خوردن She came unstuck in the last part of the exam او در آخرین بخش امتحان گیر کرد ( نتوانست عبور کند/موفق نبود/شکست خورد )
( اقتصاد ) پویا buoyant economy/market/industry Carpet sales remained strong as a result of the buoyant housing market فروش فرش پابرجا ماند به عنوا ...
فراهم بودن موجود بودن آماده ی استفاده بودن در دسترس بودن Rooms are offered subject to availability اتاقها ارایه می شوند منوط به فراهم بودن ( آماده ی ...
۱ - بازار آزاد ۲ - مناطق آزاد ( تجاری )
رقبا را از صحنه رقابت خارج کردن کنار زدن رقبا squeeze somebody/something → out ( of something ) phrasal verb [transitive] to make it difficult for so ...