پیشنهادهای علی ماشا اله زاده (٨٩٢)
متفکر همگرا کسی که مثل بقیه فکر می کند
به ضرر خود کار کردن ( عمدی یا سهوی )
فعل متعدی : مسوولیت سنگین روی دوش کسی گذاشتن. . . throw sb in at فعل لازم : مسوولیت سنگین قبول کردن. . . . . be thrown in at Our manager thinks the g ...
طبق روال انجام دادن در چارچوب پذیرفته شده عمل کردن If you want to write for this paper, kid, you're going to have to play by the rules! اگر می خواهی ...
ترجمه ی زیر هم آورده شده ( کار کوچکی را ) بزرگ جلوه دادن ( کار کوچکی را ) زیادی گنده کردن ؟Why does he need to make such heavy weather of a simple ...
سوار بر موضوع /مشکلات شدن کنترل اوضاع را بدست گرفتن مدیریت بحران را بدست گرفتن
Press on with sthپافشاری کردن در انجام چیزی Insist on sthپافشاری کردن روی یک عقیده
باز کردن راه برای اقدامات بیشتر و بیشتر ( راه برای این کار که باز شد پشت سرش مثل سیل راه ها باز میشه برای کارهای بعدی )
یا از این طرف پشت بام پایین افتادن یا از آن طرف پشت بام افراط و تفریط کردن ( با حرف و عمل ) یا خیلی ببریم بالا کسی را یا کلا نیست و نابودش کنیم
( با انتقاد و . . . ) روحیه ی کسی را خراب کردن ( با انتقاد از او ) کوبیدن کسی
( وقتی امید کمی وجود دارد ) امید دادن به کسی
روحیه دادن به کسی ( با تعریف و تمجید ) به تدریج ساختن ( تقویت کردن ) کسی . . . . . . . . Knock sb down روحیه کسی را خراب کردن ( با انتقاد، . . . ) ...
( رفتار ) وسواسی compulsive gambling/overeating/spending etc ولخرجی/پرخوری/قماربازی وسواس گونه ( شخص ) وسواسی compulsive overeater/gambler/spender/l ...
دردسری که نمیشه از زیرش در رفت شتری که در خونه ی همه می خوابه
( شخصی ) سر کسی آوار شدن ( جهت مواخذه و طلبکاری از او ) فلانی مثل یک خروار آجر روی سرم خراب شد
اشغال ( یک پست، شغل / یک مکان ) ۱_سکونت ( در یک مکان ) ۲_تصدی ( یک شغل ) He took occupancy of this position for ten years. او تصدی این پست را برا ...
ناخودآگاه کشیده شدن به سوی. . . . : drift ito I just drifted into teaching, really. من نا خود آگاه کشیده شدم به سمت تدریس ناخودآگاه دورشدن از : dri ...
من همیشه طرفدار اینم که تا میشه معنی تحت لفظی خود لغت را استفاده کنیم ". . . . . . به کنار" حالا با توجه به جمله ی بعد ، ناخودآگاه می فهمیم منظور"بعل ...
. . . که هرگز تا حالا سابقه نداشته At a speed like never before با سرعتی که هرگز سابقه نداشته Because of the new technological revolution، our brains ...
تغیرر کردن/دادن ( یک چیز، درونی یا بیرونی ) Her face hadn't altered much over the years صورت او تغییر نکرده است در طول سالیان ( تغییر ظاهری یک چیز ) ...
اقناع کننده توجه: "رضایت بخش" یعنی دیگران ر ا راضی کردن ولی fulfilingیعنی درون خودمان را راضی کردن که کلمه "اقناع کننده" بهتر می باشد
یک سر و گردن بالاتر از کسی بودن خیلی بهتر از کسی بودن =much better than
سر تر از کسی /چیزی بودن Render is a streets ahead of fhe rest of us at Matt's. راندی سر تر از بقیه ی ما است در ریاضیات =much better tgsn
همینجوری یهویی ناگهانی بدون اطلاع قبلی Max was here a minute ago, then he disappeared_just like that مکس یک دقیقه پیش اینجا بود، سپس ناپدید شد_همینجو ...
آره برای او خیلی هم خوبه که. . . اما ( برای من نه ) برای بیان نظر مخالف ( contrast Idea ) It's all very well for him to say it's not important, but ...
یک کم دیره ( کار هز کار گذشته )
اما این را هم بهت بگم ( ها ) . . . . She is clever, l'll give you that, but I don't trust her او باهوش است، اما اینم بهت گم من بهش اعتماد ندارم. I ...
خیلی باید خوش شانس باشند که. . . . احتمالش تقریبا صفر است که. . . . They'll be lucky to find a restaurant open at this time of night خیلی باید خوش ...
درست و دقیقش را بخواهیم بگیم. . . .
فقط اسما رسما ( نه عملا ) It's my car in name only, to all intents and purposes , it belongs to my son این ماشین اسما مال من است ولی عملا مال پسرم ا ...
از هر نظر، از هر جهت، عملا هرجور حساب کنی It's my car in name only. To all intents and purposes, it belongs to my son این ماشین اسما مال منه، ولی هرج ...
Be unrepentant پشیمان نبودن ( از گناه، جرم )
چشم پوشی کردن ( از حق خودت ) گذشت کردن صرف نظر کردن ( از یک حق، ادعا ) Resign ( a right, , claim ) = relinguish His elder brother resigned his righ ...
شخصا قانون را در مورد کسی اجرا کردن بدون دادگاه و دفاعیه کسی را مجازات کردن
راه خود را جدا کردن ( از کسی، بقیه. . . ) صف خود را جدا کردن اعلام براءت کردن He was the first to break ranks with Ceausescu and publicly criticise ...
مثل بقیه بودن ، سازگار با جمع بودن At our school, you were required to conform, and there was no place for originality. در مدرسه ما، از شما خواسته م ...
گروه سازمان یافته GROUP [countable] a group of people who work together to do a particular job or who are together for a particular purpose The Briti ...
هییت رییسه
Lay down a rule/minimum requirement ( ریزقانون، آیین نامه های درون سازمانی. . . ) گذاشتن ( قوانینی که قبلا در مجلس تصویب و اجرایی شده را برای پرسنل ...
Lay down a rule/minimum requirement ( ریزقانون، آیین نامه های درون سازمانی. . . ) گذاشتن ( قوانینی که قبلا در مجلس تصویب و اجرایی شده را برای پرسنل ...
در تایید آقا امین : برمی گردد به معنای that of که جایگزینs' می باشدبه معنای "مالِ" Than that ofنسبت به مالِ. . .
بطور عادلانه ای In this justic system, We shall be equally eligible to all high offices در این دستگاه عدالت ما بطور عادلانه واجد شرایط مناصب عالیه خو ...
بی چون و چرا حاضرم بحثت کنم در حقانیتش که حاضرم اثبات کنم که حاضرم شرط ببتدم که Senna was arguably the greatest racing driver of all time سنا بی چون ...
۱_تلخ، تاریک، مبهم، شوم، غم انگیز the grim reality of rebuilding the shattered town� واقعیت تلخ بازسازی این شهر درب داغون When he lost his job, his f ...
۱_ بطور مجازی ( در ذهن ) نگهداشتن " ( در ذهن ) قدر دانستن " "همیشه در خاطر داشتن" She cherishes her memories of home. او خاطرات وطن را همیشه در خاطر ...
به معنی واقعی کلمه ، به تمام معنا Argentina came to a virtual standstill while the game was being played. آرژانتین به معنی واقعی کلمه متوقف شد وقتی ...
عبور کردن از ( مشکلات، مریضی ) We are certain that he will get over his illness. ما مطمین هستیم که او ( بسلامت ) از این بیماری عبور خواهد کرد I'm g ...
used to show that something is surprising or unexpected: فقط اینکه ( متاسفانه ) . . . . فقط اینکه ( با کمال تعجب ) . . . . . He spent months negoti ...
حس ( منطق، شعور ) میانه روی حس تعادل برقرارکردن در کارها In fact it was Jack's sense of humour that kept her feelings in proportion during the next ...
مانع افتادن شدن He's just breaking his fall او فقط مانع افتادن خودش شد ( دستش را سپر کرد روی زمین که نیافتد )