پیشنهادهای علی ماشا اله زاده (٨٦٥)
۱ - بطور مستمر روح را آزار دادن، تداعی کردن ( وقایع تلخ ) ۲ - بطور مستمر مشکل درست کردن برای کسی
بطور مسمتر روح را آزار دادن تداعی کردن ( وقایع تلخ ) the tragic scene still haunt herصنه های غم انگیز هنوز روح او را می آزارد ( هنوز تداعی می شود بر ...
قوز بالا قوز
معلوم نشه کجا رفت گم و گور شدن بطرز مشکوکی گم شدن
گم و گور شدن به طرز مشکوکی گم شدن
( بدون تفکر ) در یک موقعیت سخت ورود کردن ( بدون تفکر ) توی یک مشکل ورود پیدا کردن
مریض گونه، بیمار، قهار ( با بار معنایی منفی ) ، حرفه ای ( با بارمعنایی منفی ) habitual criminal/offender مجرمین حرفه ای، متجاوزین بیمار habitual dri ...
اشک ( شادی یا غم ) کسی را در آوردن به حرف آوردن کسی set sb off=make sb do sth وادار کردن کسی به گریه ، خنده ، حرف زدن. . . .
رو به بهبودی/وخامت گذاشتم ورق برگشت، اوضاع عوض شد ( روبه بهبودی/وخامت ) )
ناگهان از غیب ظاهر شدن ناگهان از غیب رسیدن غیر منتظره وارد جایی شدن
یک راست رفتن به . . . یک کله رفتن به I think it’s time we made for home. من فکر می کنم وقتش است که یک راست برویم خانه.
حال روحی کسی خراب شدن در خود شکستن حال شکستگی پیدا کردن He broke down and cried او حالش خراب شد و گریه کرد. She broke down in tears when she heard ...
بوی خوبی از این ماجرا نمی آید صدای ( خبرهای ) خوبی از این ماجرا به گوش نمی رسد
رفت و آمدن داشتن ( تعداد دفعات زیاد ) meet. . . . visit. . . . . . . . go around تعداد دفعات یکبار یکبار
sound outنظر یک نفر را پرسیدن surveyنظر یک جامعه را پرسیدن
بر اساس شنیده ها. . . . آنچه از شنیده ها بر می آید. . . .
نظر کسی را پرسین نظر سنجی کردن ( درباره چیزی ) I wanted to sound her out about a job that I'm thinking of applying for. من می خواستم نظر او را بپرس ...
تا آخر عمر ( به روش خاصی ) زندگی کردن باقی عمر را سپری کردن He lived out his life in solitude. او باقی عمرش را در تنهایی سپری کرد او تا آخر عمر در ت ...
از بین همه ی روزها on his wedding day of all days داروغه می خواهد دستگیر کند رابین هود را. . . ( آن هم ) روز عروسیش از بین همه ی روزها
ویژه تر از هر روز دیگر، خصوصا این روز He wants to have Robin Hood arrested - on his wedding day of all days در روز عروسی اش خاص تر از هر روز دیگر/خص ...
نسبت به کسی حال جذب داشتن نسبت به کسی احساس محبت کردن علاقه ( و احساس ) داشتن به کسی
عشق آتشین داشتن ( به کسی )
عشق آتشین داشتن ( به کسی )
جذابیت جنسی داشتن ( برای کسی ) she has the hots for him آن خانم جذابیت جنسی دارد برای او
جذابیت جنسی داشتن ( برای کسی )
چشم توقع داشتن ( از کسی ) he looks to marry her او چشم توقع دارد که با آن خانم ازدواج کند
قانون ) نا نوشته ( حرف دل ) نگفته
( با عجله ) هجوم بردن ( به جایی ) rush. . . . dash. . . . . burst into
۱ - توی مسیر، توی راه ( حین انجام کارهای دیگر ) ۲ - متواری، درحال فرار
بررسی اجمالی کردن
در رفتن
دویدن برای خرده کاری های کسی دنبال خرده کاری های کسی رفتن
live off sb/sth خرج زندگی را از کسی/چیزی در آوردن earn sb's keep خرج زندگی را درآوردن Oliver earns his keep الیور خرجی اش را خودش در می آورد oliver l ...
بُر خوردن با کسی ، قاطی شدن با کسی، خودمانی شدن با کسی
پیش رفتن ( در کار، فعالیت ) I never had training. I just learnt as I went along من هرگز آموزش عملی نداشتم. من فقط یاد گرفتم همانطور که پیش می رفتم ( ...
رضایت ( شغلی، کاری ) کسی را بدست آوردن
سوزاندن ( چربی، غذا. . در بدن ) Your body can take the time necessary to metabolize fats. بدن شما می تواند زمان لازم برای سوزاندن چربی را داشته باشد
غلط ( زیادی ) کردن، انجام دادن کار نسبتا بد Go upstairs and see what the kids are getting up to برو طبقه بالا ببین بچه ها دارند چه غلطی می کنند تعطی ...
اختیارات قانونی
قدرت قانونی توانایی قانونی اجازه ی قانونی judge has the authority to perform marriages. قاضی این توانایی را دارد که ازدواج را اجرا کند
نگاه، صدا، . . . ) شدید الحن Journalists received a stern warning not to go anywhere near the battleship. روزنامه نگاران یک اخطار شدیدالحن دریافت کر ...
نقض کپی رایت
خفه کار کن، صدات و بیار پایین
گفتگوی خبری، یادداشت خبری، تفسیر خبری
( هلیکوپتر، خودرو ) کم قدرت
تازه به بلوغ رسیده، بلوغی، عذب
ویژگی فردی ، وجه مشخصه
چند شنبه بازار ( دو شنبه بازار، سه شنبه بازار، جمعه بازار. . )
( برای کسی ) خرج بر داشتن
شغل ثابت ، شغل دائمی، شغل تخصصی