پیشنهادهای علی ماشا اله زاده (٨٦٥)
Be in the dog house آن روی سگ کسی بالا آمدن ( بودن ) ، عصبانیت خود را سر کسی خالی کردن
هم یاری the activity of providing what you need for yourself and others with similar experiences or difficulties without going to an official organiz ...
۱ - ارتباط عاطفی بر قرار کردن با کسی I sometimes find it difficalt to get through to young people من بعضی وقت ها سخت است که ارتباط برقرار کنم با جوان ...
فارغ شدن ( از کاری ) ، خلاص شدن ( از کاری ) ، پشت سر گذاردن ( کاری ) She do the laundry when she is over to watch the kids او رختشویی میکند وقتیکه ...
آدم رزل بدرد نخور
مستقل تصمیم گرفتن تصمیم خودش را بگیرد استقلال رای داشتن تصمیمات سخت را گرفنن
بررسی قانونی Legitimate test=legal test
خود را پیدا کردن ارزیابی درستی از خود پیدا کردن ( در شرایط جدید ) I asked Susie if I could stay with her till I found my feet. ازش خواهش کردم اگر ...
دست به یکی کردن جملگی سر کسی ریختن You've all ganged up against me, it's not fair. شما همگی دست به یکی کرده اید رو در روی من. این عادلانه نیست.
برگزیده Lawrence’s novel was eventually recognized as a work of genius. رمان لورنس برگزیده شد به عنوان یک کار نابغه
فشاری خودکار فشاریclicker pen
( صدا ) ۱ - قطع و وصل شدن ۲ - خروسی شدن ( صدای نوجوان تازه بالغ شده ) ۳ - گرفتگی صدا پیدا کردن
صفت : برای زندگی در محل کار Live - in nanny پرستار برای زندگی در محل کلر Live - inaccomodation اتاق برای زندگی در محل کار
( علارقم سیر بودن به احترام سفره و دیگران ) یک لقمه حوردن
( آدم ) موزی است
اشتباه اول از . . . بود اول . . . اشتباه کرد ا ول تقصیر. . . . بود At first he wasn't friendly, maybe I got off on the wrong foot. He thought I wasn' ...
پاسخگوی مطالبات بودن
آنقدر زیاد که حتی به گوش تو هم نرسیده We’ve got pumpkins coming out our ears this time of year. ما آنقدر زیاد کدو داریم که حتی به گوش توهم نرسیده
خیلی زیاد مثل ریگ ( مثل پشکل ) آنقدر زیاد که از در و دیوار می بارد
گوشش تیز شد به دقت گوش کرد
گوش خود را تیز کردن با دقت گوش دادن Jay pricked up his ears when I mentioned a vacation. جی گوشش را تیز کرد وقتی من نام بردم از یک تعطیلات
تیم اجرایی یک گروه که کار میدانی و عملیاتی انجام می دهد
معلومه که مشخصه که از ظواهر امر پیداست که ظاهرا You have been known to antagonize him معلومه که او را با خودت بد کرده ای اینجور که پیداست، او را با خ ...
پنهان نگه داشتن ( حرفی، حقیقتی. . ) از کسی نگفته نگهداشتن حرفی از کسی
مثل برق و باد تسخیر کردن کسی/چیزی/جایی چشم برهم زدنی پیروز شدن/قبضه کردن/دستگیر کردن کیش و مات کر ن کسی The invaders took the castle by storm. مهاجم ...
خوب، خوب است. بد هم بد است گل ذاتش گل است نمی تواند زشت باشد. خصلت اوست. کسی که ذاتش خوب است هیچوقت بدی نمی کند چون در طبیعتش بدی نیست
یک سر و گردن بالاتر از کسی بودن خیلی بهتر از کسی بودن =much better than
( وقتی امید کمی وجود دارد ) امید دادن به کسی
متفکر همگرا کسی که مثل بقیه فکر می کند
متفکر متفاوت نگر کسی که متفاوت از بقیه فکر می کند
Fair=نسبتا قابل ملاحظه A Fair percentage of student population eat too few vegetables درصد نسبتا قابل ملاحظه ای از جمعیت دانشجویی ، خیلی کم سبزیجات م ...
مته به خشخاش گذاشتن وسواس زیادی به خرج دادن ایراد ملا لغتی گرفتن از چیزی ؟Why does he need to make such heavy weather of a simple task چه نیازی هست ک ...
شیر تو شیر - بل بشو
Work yourself into the ground سخت کار کردن و خسته شدن Drive yourself into the ground خود را داغون کردن Run yourself into the ground سگ دو زدن You're ...
خنده ی زورکی شادمانی تحت فشار
بی احساس نسبت به. , in an age of pressurized happiness we seem to have grown insensetive to simple pleasures در عصر شادی زورکی، ما به نظر می رسد که ...
بد لباس، خز
مانع افتادن شدن He's just breaking his fall او فقط مانع افتادن خودش شد ( دستش را سپر کرد روی زمین که نیافتد )
فقط اسما رسما ( نه عملا ) It's my car in name only, to all intents and purposes , it belongs to my son این ماشین اسما مال من است ولی عملا مال پسرم ا ...
خیلی باید خوش شانس باشند که. . . . احتمالش تقریبا صفر است که. . . . They'll be lucky to find a restaurant open at this time of night خیلی باید خوش ...
آره برای او خیلی هم خوبه که. . . اما ( برای من نه ) برای بیان نظر مخالف ( contrast Idea ) It's all very well for him to say it's not important, but ...
عذاب وجدان داشتن
نجات معجزه آسا The car just missed the child but it was a very close thing این خودرو نخورد به بچه اما این یک نجات معجزه آسا بود خطر از بیخ گوشش رد شد
A close/near thing نجات معجزه آسا The car just missed the child but it was a very close thing این خودرو نخورد به بچه اما این یک نجات معجزه آسا بود خط ...
رقابت نزدیک رقابت تنگاتنگ After finding out I got the job, I learned from a friend within the company that it was a close thing due to the yearlong g ...
شانسی بودن
هیچ چیزی نمی تواند او را متوقف کند
روز توام با بی حالی . i spent a lazy day in the park یک روز توام با بی حالی را در پارک گذراندم.
جوش آوردن کتری
چنین چیزی نیست امکان ندارد جنین چیزی وجود داشته باشد There's no such thing as a free lunch چنین چیزی وجود ندارد که نهار مفت به کسی بدهند