پیشنهادهای علی ماشا اله زاده (٨٦٥)
حس ( منطق، شعور ) میانه روی حس تعادل برقرارکردن در کارها In fact it was Jack's sense of humour that kept her feelings in proportion during the next ...
عصای دست است کاملا کاربردی و دم دستی است
پر تب و تاب
در حالت اسم :pick - up سوار کردن برای برگشت ( یا رفت ) Rod and Mark who came to my rescue had just happened to be on their way back home in their p ...
افتادن ( بمب ) The bomb went off in the same areaبمب در همان منطقه افتاد Firework went off in his face آتش بازی افتاد توی صورتش در رفتن ( گلوله از ...
lie_in ( adj ) خواب دلچسب خواب حسابی خواب تا نیمروز
صفت : live - in ( پرستار بچه، خدمتکار. . . ) سر خونه ( اقامت، زندگی ) در محل کار، سر کار Live - in accommodation زندگی کردن در محل کار ، اقامت سر ک ...
دیکشنری کمبریج: :very خیلی It's more than likely that there's oil here under the ground. بیشتر احتمال دارد نفت وجود داشته باشد اینجا زیر زمیم خیلی ا ...
( با تاکید ) بیشتر، خیلی= More than adj فراتر از. . . . =More than noun He is more than a coach, he is a friend او بیش ازیک مربی است، او یک دوست است. ...
شرکت صرفه جو، سازمان مقتصد، کسب و کار نو پای صرفه جو ( شرکت، سازمان. . . ) که بیخودی پول و نیروی انسانی هدر نمیدهد
( فرصت/مسیر موفقیت/دانش ) دریغ شدن، داده نشدن The scientists have been denied the necessary funds for their research program. از این دانشمندان سرمای ...
همینجوری یهویی ناگهانی بدون اطلاع قبلی Max was here a minute ago, then he disappeared_just like that مکس یک دقیقه پیش اینجا بود، سپس ناپدید شد_همینجو ...
نایل شدن ( به ) He ascended the rank of seccond lieutenant او به درجه ی ستوان دومی نایل شد
ناملایمات دوران سختی شرایط سخت His courage in the face of adversity شجاعتش در مواجهه با ناملایمات Adversity is a good [great] schoolmaster. شرایط ...
ارزان بودن ( ارزان ارایه شدن ) به قیمت ارزان برای فروش گذاشته شدن
( غذا ) پر تخمه ، پر ملات ، غلیظ
دو قطب مخالف مثل دو قطب مثبت و منفی They are poles apart in their political attitudes. آنها دو قطب مخالف هم هستند در گرایش های سیاسی شان My sister a ...
بین راه به کسی سر زدن
ساعات غیر اداری office hours. . . off hours
درحال پیداکردن. . . . در شرف پیداکردن. . . .
تمام سعی خود را کردن هرچه در چنته داشتن رو کردن I want you to dig deep. Find out who she is, and where she came from من از شما می خواهم که تمام سعی خ ...
تا آخر عمر ( به روش خاصی ) زندگی کردن باقی عمر را سپری کردن He lived out his life in solitude. او باقی عمرش را در تنهایی سپری کرد او تا آخر عمر در ت ...
هنگ کردن ( کامپیوتر )
۱ - تجسس کردن ۲ - کاشف به عمل آوردن ( با تجسس متوجه شدن، بعد از تجسس پیدا کردن )
همه کار ها را کنار گذاشتن ( که کار خاصی را انجام دادن )
پیش حادثه نگر ، پیش از حادثه آماده
برنامه نگهداری دانش آموز بعد از مدرسه
بخشی از هزینه را پرداخت کردن We’re $5 short, but I’ll make up the difference.
رفتن به بهترین کیفیت ( بدست آوردن بهترین کیفیت ) The company figured out how to get way over the edge of both service and pricing این شرکت کسب اطلا ...
شب به رخت خواب رفتن
راه خود را جدا کردن ( از کسی، بقیه. . . ) صف خود را جدا کردن اعلام براءت کردن He was the first to break ranks with Ceausescu and publicly criticise ...
برای خودش بدون اتکا به دیگران روی پای خودش ough now a celebrity in her own right, the actress knows the difficulties of living in the shadow of her f ...
از هیچی که بهتره
( در آینده بسیار نزدیک ) مواجه بودن با در شرف. . . . بودن در شرف وقوع. . . . بودن
مخاطره جویانه
زیر و رو کردن ، جستجوکردن
وا دادن کم آوردن She came unstuck in the last part of the exam او در آخرین بخش امتحان وا داد ( کم آورد ) It was in the third round of the championsh ...
رفتار ناهنجار ، رفتار هنجارشکن
اولین چیزی که به ذهنم می رسه It was the best I could think of off the top of my head. این بهترین چیزی بود که میتونستم درنظربگیرم، اولین چیزی که به ذ ...
در راه خود ثابت قدم هستند
گزیده کردن . گلچین کردن
چیزی گیرمان بیاد از. . . Biographies, nonfiction, where you learn sth and get sth put of it کتابهایی مثل ) زندگینامه، . . جایی که شما یاد می گیرید و ...
خاطره، بو، ) که تا مدتها می ماند
شرمنده کسی شدن ( به خاطر تعاریف و لطفی که در حق ما کرده ) بدهکار کسی شدن ( به خاطر تعاریف و لطفی که شاید شایسته اش نبودیم )
بار مسافر
اختلال کم توجهی ( در کودکان ) اختلال بیش فعالی ناشی از کم توجهی ( به کودکان )
( happen ( in particular way = go off without a hitch ( یک رویداد رسمی ) به خوبی و خوشی پیش رفتن طبق برنامه پیش رفتن بدون مشکل برگزار شدن
طرح و برنامه ی خاصی نداشتن ( برای موفقیت ) We are out of the running for the league now. I think our manager 's lost the plot حالا ما هیچ شانسی برای ...
زدن از هزینه ها صرفه جویی
روی زمین راه رفتن نه توی آسمون ها در مسیر واقع بینانه قدم برداشتن واقع گرا بودن نه ایده آل گرا