operator

/ˈɑːpəˌretər//ˈɒpəreɪtə/

معنی: عامل، متصدی، ماشین چی، ماشین کار، عمل کننده، اپراتور، گرداننده، تلفن چی
معانی دیگر: به کارانداز، کارور، جراح، انجام دهنده ی عمل جراحی، مدیر یا صاحب (معدن یا راه آهن یا کارخانه و غیره)، (امریکا - خودمانی) آدم زرنگ و کامیاب، آدمی که حرف خود را به کرسی می نشاند، عمگر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who controls functions, operations, or activities, as of machines or businesses.
مترادف: administrator, commander, director, manager, master, superintendent, supervisor
مشابه: agent, boss, captain, chief, executive, foreman, head, leader, overseer

- a crane operator
[ترجمه گوگل] یک اپراتور جرثقیل
[ترجمه ترگمان] یک اپراتور جرثقیل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- the operator of a restaurant
[ترجمه ت] اپراتور خاموش رستوران
|
[ترجمه گوگل] اپراتور یک رستوران
[ترجمه ترگمان] اپراتور یک رستوران
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one who makes telephone connections through a central switchboard and provides information and other assistance to telephone users.
مشابه: receptionist

(3) تعریف: one who buys and sells securities, esp. in large quantities.
مشابه: broker, stockbroker

(4) تعریف: (informal) one who acts deceptively to improve his or her situation; hustler; manipulator.
مترادف: finagler, manipulator
مشابه: angler, con man, hustler, swindler, wheeler-dealer

جمله های نمونه

1. difference operator
عملکرد تفاضلی

2. differential operator
تفاضلی

3. a telephone operator
تلفن چی،اپراتور تلفن

4. a cia black operator
مامور سری سیا

5. the bank telephone operator kept me on hold for five minutes
تلفنچی بانک مرا پنج دقیقه منتظر نگهداشت.

6. She had worked as a call centre operator making cold calls for time-share holidays.
[ترجمه گوگل]او به‌عنوان اپراتور مرکز تلفن کار می‌کرد و برای تعطیلات هم‌زمان تماس‌های سرد برقرار می‌کرد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک اپراتور مرکزی تلفنی کار کرده بود که خواستار تماس های سرد برای تعطیلات با زمان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The operator will put you through.
[ترجمه د] اپراتور
|
[ترجمه گوگل]اپراتور به شما اجازه می دهد
[ترجمه ترگمان]اپراتور شما را به اینجا خواهد راند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Hello, operator? Could you put me through to Room 31?
[ترجمه گوگل]سلام اپراتور؟ آیا می توانید مرا به اتاق 31 بفرستید؟
[ترجمه ترگمان]سلام، اپراتور؟ میشه من رو بذاری تو اتاق ۳۱؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Dial 100 for the operator.
[ترجمه گوگل]برای اپراتور 100 را شماره گیری کنید
[ترجمه ترگمان]شماره ۱۰۰ برای اپراتور فشار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Our holiday was cancelled when the travel operator went bankrupt.
[ترجمه گوگل]تعطیلات ما با ورشکستگی اپراتور مسافرتی لغو شد
[ترجمه ترگمان]تعطیلات ما زمانی لغو شد که اپراتور مسافرتی ورشکست شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Ring the operator and ask for Freefone 892
[ترجمه ۱۲۳۴۴] به اپراتور زنگ بزنید و freefone892 را بخاهید
|
[ترجمه لنا رجبی] به اپراتور زنگ بزنید و freefone892را درخواست کنید
|
[ترجمه گوگل]به اپراتور زنگ بزنید و Freefone 892 را بخواهید
[ترجمه ترگمان]اپراتور را حلقه کرده و for Freefone را درخواست کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We rationalized the production system so that one operator could control all three machines.
[ترجمه گوگل]ما سیستم تولید را منطقی کردیم تا یک اپراتور بتواند هر سه ماشین را کنترل کند
[ترجمه ترگمان]ما سیستم تولید را توجیه می کنیم به طوری که یک اپراتور می تواند هر سه دستگاه را کنترل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Operator, you've connected me to the wrong person again!
[ترجمه گوگل]اپراتور، دوباره مرا به شخص اشتباهی وصل کردی!
[ترجمه ترگمان]تلفنچی، دوباره منو به یه آدم اشتباهی وصل کردی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He told the telephone operator that his call was a matter of life and death.
[ترجمه گوگل]او به اپراتور تلفن گفت که تماس او موضوع مرگ و زندگی است
[ترجمه ترگمان]او به تلفنچی تلفنی گفت که تماس او مساله مرگ و زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. An operator wearing earphone was sitting in the telephone exchange.
[ترجمه گوگل]یک اپراتور با گوشی در مرکز تلفن نشسته بود
[ترجمه ترگمان]تلفنچی روی earphone در مقابل تلفن نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He dialled the operator and put in a call for Rome.
[ترجمه گوگل]او با اپراتور تماس گرفت و با رم تماس گرفت
[ترجمه ترگمان]تلفنچی را صدا زد و فراخوانی رم را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عامل (اسم)
operative, agent, factor, operator, doer, assignee, procurator, spy, propellant, operant, propellent

متصدی (اسم)
superior, head, manager, director, foreman, superintendent, warden, chief, operator, overseer, boss

ماشین چی (اسم)
operator, engine driver, pressman, engine man

ماشین کار (اسم)
operator, pressman, engine man, machinist

عمل کننده (اسم)
operative, operator, functor, processor

اپراتور (اسم)
operator

گرداننده (اسم)
operator

تلفن چی (اسم)
operator, telephonist

تخصصی

[حسابداری] اپراتور، مجری، گرداننده، متصدی
[شیمی] اپراتور، عملگر
[سینما] متصدی دوربین فیلمبرداری - متصدی به کار انداختن دوربین - فیلم بردار
[عمران و معماری] عمل کننده - اپراتور - عامل - عملگر
[کامپیوتر] اپراتور، عملگر، متصدی .
[برق و الکترونیک] متصدی، عملگر 1. کسی که عمل کردن، تنظیم کردن و نگهداری قسمتی از تجهیزاتی مانند کامپیوتر یا فرستنده وظزقه اوست . 2. نمادی که نشان دهنده ی عملیات ریاضی است . - کاربر، عملگر، متصدی
[مهندسی گاز] عامل، کارگردان، متصدی دستگاه
[زمین شناسی] عملگر، گرداننده، عمل کننده، متصدی، عامل
[ریاضیات] عملگر
[پلیمر] مجری
[آمار] عملگر
[آب و خاک] عملگر

انگلیسی به انگلیسی

• one who activates; worker of a telephone switchboard; worker; operation symbol, character which signifies a logical or mathematical operation between several numbers (computers)
an operator is a person who works at a telephone exchange or on the switchboard of an office or hotel.
an operator is also someone who is employed to operate or control a machine.
an operator is also someone who runs a business.

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: کَرازگر

⚫ نگارش به خط لاتین: Karāzgar

⚫ آمیخته از: کراختن ( operate ) و �گر� ( er )

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

اپراتور، عامل
مثال: The operator of the machine is responsible for its maintenance.
اپراتور ماشین مسئول نگهداری آن است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
کرازگر
☑️ کَرازگر، آپارگر
کَرازگر
( Karāzgar )
�کَراختن� ( operate ) و �گر� ( er )
مثلاً در �کَرازگر نتکار تلفن همراه� که به کرازگرهای تلفن همراه گفته می شود.
نیروهای عملیاتی
پیشنهادِ واژه: ( کَرآزنده =عملگر =operator )
" کَرآزنده" برآمده از بُنِ کُنونیِ کارواژه یِ " کَرآختن/کَرآزیدن" به همراهِ پسوندِ کُناک سازِ " - َ نده" است.
شیوه یِ ساختِ این واژه درست بمانندِ " دا. آختن" در واژگانِ " پرداختن/پردازیدن/پردازنده" است.
...
[مشاهده متن کامل]

( در زیرواژه یِ " کر" از همین تارنما به واژگانِ " کَرآختن/کَرآزیدن/کرآزاندن" و ریشه یِ اوستاییِ " کر" پرداخته ام. )

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : operate / operationalize
✅️ اسم ( noun ) : operation / operative / operator / operationalization / operationalism
✅️ صفت ( adjective ) : operational / operative / operating
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : operationally / operatively

کارپرداز
مسوول ارایه ی خدمات یک ماشین صنعتی
Cutting /press machine operator
( کارپرداز دستگاه برش/پرس )
مسوول ارایه ی خدمات یک سیستم مخابراتی
( کارپرداز مخابراتی ایرانسل )
Irancell operator
متصدی،
راننده،
تلفنچی،
عملگر،
در جمله و متن مشخص می شود دقیقا به چه معناست.
اپراتور
شخصی که در مرکز تلفن کار می کند. درسال های نخست ابداع تلفن افرادی که در اداره، هتل یا مراکز دیگر کانکتورهای سیمی تلفن را به یکدیگر وصل می کردند را اپراتور می گفتند.
operator
منابع• https://www.nationalww2museum.org/war/articles/potsdam-womens-army-corps
کاربر
a person or company that runs a particular business
operator ( ریاضی )
واژه مصوب: عملگر
تعریف: نگاشتی از یک مجموعه بر مجموعۀ دیگر که هریک از آنها دارای ساختار معینی هستند
لوکوموتیوران
operator
کارپَرداز، کاروَر، کاروَرز ، کارگُذار، کارداز ( داز یدن= کردن )
اَفراستار ، اَفرایشوَر
اَف : این پیشوند افزون بر مینه به سوی بالا ، می رساند که کار به زیر مانده یا انجام نداده را به بالا یا رو آوردن و آن را انجام دادن .
...
[مشاهده متن کامل]

راست و رای = به مینه راست و ریست کردن کار است.
پسوند های - " آر " و " وَر" = کُننده ، انجام دهنده

متصدی
عملگر
اپراتور
تلفنچی

کارگر: کار گر
( علمگر از آمیختگی دو واژه بیگانه و پارسی به دست آمده است، از این رو، "کارگر" بهترین نمونه است، چه شما را به یاد کارگرهای ساختمان
بی اندازد چه نی اندازد )
عامل ارائه دهنده خدمت
کارگر
راه انداز ، کارانداز
کارورز ، نیروی کار ، نیروی کاری ، نیروی درگیر
عملگر
مسئول مستقیم عملیات میدانی
بهره بردار
پیمانکار
شرکت عامل
شرکتی که راسا یا به نمایندگی، عملیات صنعتی یا نفتی را انجام میدهد.
متصدی
کارگزار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس