پیشنهادهای تقی قیصری (٦٧١)
[زیست شناسی، پزشکی] وابسته به رشد، معطوف به رشد
promising
بی انعطاف
ناشناخته، تجربه نشده
آمرانه
کشش شدید به چیزی، مشغله ی مستمر به چیزی؛ معادل پس وند �باز� در ترکیب هایی مانند کفترباز، تمبرباز، ماشین باز، کتاب باز
پیشاپیش، پیشینی
دیرآشنا، جاافتاده، مألوف، رایج شده در طول زمان
recumbent bike دوچرخه ی خوابیده، دوچرخه ای که آن را در حالت درازکش یا خوابیده می رانند
- [پزشکی] نهان زاد، ایدیوپاتیک، ( بیماری ) با علت یا محرک خارجیِ ناشناخته - الزامی، پیش نیاز، عامل یا شرایطی که برای تحقق امری لازم است.
[الکترونیک] ریزتنظیم، تنظیم دقیق، تنظیم ظریف، کنایه از گرفتن پیچ تنظیم با دو انگشت ( مانند وضعیت نیش گون گرفتن ) و چرخاندن ظریف آن برای تنظیم مدار را ...
[عکاسی، لیتوگرافی]، فراظهور، نوردهی بیش از حد یا نگه داشتن به مدت زمان بیش از حد در محلول ظهور [بهبود سیستم] فراتکامل، فراتکوین، ایجاد بهبود بیش از ظ ...
سهم خود را ادا کردن And this is where simplicity cuts in. و این همان جایی است که سادگی نقش و سهم خود را ادا می کند
دست و پنجه نرم کردن Tackle a problem دست و پنجه نرم کردن با مسأله، اقدام به حل مسأله
[مارکتینگ] بخش بندی، شناسایی بخش های مختلف بازار از نظر سنی، جنسیتی، قدرت خرید، شهری یا روستایی، و مانند آنها [مهندسی] قطعه قطعه کردن، تقسیم یک کل یک ...
روباز ( open fire ) ، آتش روباز آزاد ( open university ) فاش، فاش گو، فاش گویانه، بدون لاپوشانی ( open discussion ) بحث فاش گویانه
به سراغ ( کسی یا چیزی ) رفتن
جُربُزه، جسارت We only progress when societies and individuals have the luxury of investing time and sustained effort into research.
پناه بردن، خلوت گزیدن He dealt with this problem by building a cabin near a lake, far away from the city, where he would retreat for the whole summer.
روزمره، عُرفی
کاسْت، نظام اجتماعیِ کاسْتی: جامعه ی مبتنی بر محدودیت جابه جایی بین صنفی و طبقاتی
فِلو، فلوشیپ، دانش جوی پسادکتری، عضو هیأت علمی
در گل ماندن، گرفتار بات لاق شدن، پاگیر شدن
تکوینی
[صفت] ۱ - سلطه طلب، ۲ - خودرأی dominating managers مدیرانی که نظر درست یا نادرست شان را به زیردستان تحمیل می کنند.
نورگیر سقفی
فروبهریده، نیم بهریده؛ چیزی ( منبعی ) که همه ی ظرفیت ـش به کار گرفته نشده است.
به خدمت گرفتن bring ( resources ) into use for a particular purpose
۱ - ثروت مادی، ۲ - منابع فراوان ( در مقابل منابع محدود )
[اسم] مسأله، مشکل، ایراد [صفت] ۱ - ناساز، ناسازگار، ۲ - دشوار، بغرنج، پیچیده،
سابقه، گزارش ماوقع audit trail ( audit log ) ۱ - سابقه ی ممیزی، گزارش ممیزی ثبت یافته های ممیزی به قصد مقایسه با یافته های ممیزی های پیش و پس از آن ...
[فعل] ۱ - [نیم]نگاهی انداختن، نگاهکی انداختن، نگاهی سرسری انداختن، نگاهی دزدکی انداختن، زیرچشمی نگاهی انداختن، با چشم نیم باز نگاه کردن ۲ - وا جهیدن ...
[صفت] پنهان مانده] ( به سهو]، پنهان نگاه داشته شده [به عمد]، در پشت چیزی از چشم پوشیده مانده، [مانند ماه که در پشت ابر پنهان شده باشد]
تدقیق، غربال کردن، از کل مسأله به جزء آن رسیدن
عرفاً، به طور عرفی
فرآیند یافتن مشتری، تأمین کننده، یا شریک برای سازمان،
۱ - سنگ دل، بی رحم، جلاد ۲ - ناجوان مردانه، نابرابر ۳ - دسته ی خودتراش تاشو، نوعی تیغ ریش تراشی، دسته ی تیغ ریش تراشی تاشو که از وسط و حول یک لولا رو ...
سرایت، انتقال ( شپش و انگل های دیگر )
تراش کار، کارگر ماهری که از ماشین افزار بهره برداری می کند
کفشک ماهی سیاه
۱ - [خطاب غیررسمی] آهای جماعت!؛ خانوما آقایون! خیلی خوب . . . جماعت، شام حاضر است! All right, folks, dinner's ready! ۲ - والدین، مثال: می روم والدین ...
۱ - موسیقی یا تئاتر: ۱ - [فعل] سخن رسانی، سخن یاری، [اسم] سخن رسان، یادآور ( رهبر ارکستر در موسیقی یا سوفلور در تئاتر متن ترانه یا گفتاری را که خوانن ...
بررسی واقعیت امر، آزمون واقعیت امر، آزمودن وضعیت عینی ( دور شدن از داوری ذهنی و اتکا به شواهد و مدارک عینی ) . مثال: The recent failure of so many i ...
۱ - گسستن، پاره شدن ( طناب ) ۲ - شکستن ( اجسام ترد ) ، چندپاره شدن جسمی بر اثر نیروی خارجی، ۳ - ورشکسته گی، ۴ - نوعی رقص، ۵ - باز کردن ( پاره کردن پو ...
[مدیریت ارزش] ضمانت، تعهد در عبارت �value proposition� به معنی �ضمانت ارزش آفرینی� به کار می رود. یعنی وقتی فصل �value proposition� �طرح کسب وکار� یا ...
۱ - در امریکا معادل guy یا dude هم به کار برده می شود که به طور کوتاه شده fella هم گفته و نوشته می شود. Hey you fellows! ( Hey you guys! سلام بچه ه ...
[حقوق تجارت] اهلیت، صلاحیت به عهده گرفتن کار
تشخیص، تعیین ماهیت To isolate a problem
اسم قید، بستی که به چیزی بسته می شود تا آن را بی حرکت کند فعل ۱ - تعمیر ، روبه راه کردن، مرتب کردن ۲ - تثبیت ۳ - تعریف، تخصیص مقدار ۴ - [غیررسمی] ( غ ...
بی رحمانه، بدون اغماض، بسیار سخت گیرانه، بدون ملاحظه کاری