obscured

جمله های نمونه

1. a success that obscured earlier failures
موفقیتی که شکست های پیشین را تحت الشعاع قرار داد

2. heavy mist hung in the valley and obscured the mountains
مه سنگینی دره را فرا گرفته و کوه ها را تار کرده بود.

پیشنهاد کاربران

نادیده گرفته شده
نامشخص
[صفت]
پنهان مانده] ( به سهو]، پنهان نگاه داشته شده [به عمد]، در پشت چیزی از چشم پوشیده مانده، [مانند ماه که در پشت ابر پنهان شده باشد]
ابهام آمیز

پوشیده، مستور

بپرس