فهرست پیشنهادهای ١٤٠١/٠١/٠١ ( ٤٨٢ )

at this rate جدیت pickpocketer جدی commendable چهارپا cheap as chips tear someone hair out cook one's goose be in the loop صائین look round for look round look around for hand in hand in hand in یاسر یزدانی a bit rusty bait go the whole nine yards non arrival in the strangest possible terms go over go over have your work cut out for you circumstances beyond our control slight technical hitch قلا موالات هلنسا the fact of the matter the fact of the matter the fact of the matter is the fact of the matter is the fact of the matter fact of the matter is the fact that he exists دنگ و فنگ دنگ و دیوانه دنگ کسی گرفتن دنگ انداختن طایفه لوخرده دنده کشیدن دنده کسی خاریدن دنده کج دنده چاق کردن دندان کسی را شمردن دندان کسی پیش کسی گیر کردن دندان عاریه دندان طمع از چیزی کشیدن دندان روی جگر گذاشتن دندان پر کردن دندان دنبه تاو دادن برای کسی دنبه نخود سیاه دنبال نخود سیاه فرستادن کسی chill دنبال کون کسی افتادن دنبال کسی گذاشتن دنبال کسی فرستادن دمیدن توی لوله ی شیپور دم و دود دم هم کردن شیلنگ دم و دستگاه چیدن دم و دستگاه دم نقد دم موشی دم کوتوله دم گاو به دست اوردن دم کله پز را گرفتن دم کشیدن دم کسی لای تله گیر کردن دم کسی را گرفتن دم کسی را دیدن دم کسی را توی بشقاب گذاشتن دم کرده دم کار گرفتن دم علم کردن دم سیخ کردن authoritative دم سیخ شدن دم سیاه دم خود را روی کول گذاشتن دم خروس در دست داشتن دم خروس از استین کسی پیدا بودن گربه دم حجله کشتن گربه nominalisation دم توی تاقچه گذاشتن دم توی پا گرفتن دم پهن دم پر کسی رفتن دم به ساعت دم به دست دادن دم به خمره زدن دم به تله ندادن دمبکی دمب چیزی را چسبیدن دمامه دماغ گنده دماغ کسی راسوزاندن دماغ کسی چاق بودن دماغ سوخته شدن دماغ سوختگی دماغ را بالا کشیدن دماغ خشکی دماغ چاقی دماغ چاق بودن دماغ تیز داشتن دماغ دمار از کسی دراوردن دلی دلی محرمانه دله کاری دله دزدی دله دزد دله بازی دل و قلوه ای دل و قلوه دل و روده ی چیزی را در اوردن دل و روده دراوردن دل و روده بالا امدن دل و روده دل و دماغ نداشتن دل و دماغ نماندن برای کسی دل و دماغ دل و حوصله دلو حاجی میرزا اقاسی دلو فاطمه مرضیه دل و جگر زلیخا دل و جگر دل و جگر دل و جگر چیزی را بیرون اوردن دلنگ و دلنگ دل گرفتگی دل کسی گرفتن دل کسی روی دل ادم بودن دل کسی را زدن دل کسی را خون کردن دل کسی را به دست اوردن دل کسی را اب کردن دل کسی خون بودن دل کسی تو ریختن دل کسی تاقچه نداشتن دل کسی برای چیزی لک زدن دل کسی اب شدن دل قرصی دادن دل قرصی sore دل فرو ریختن دل غشه گرفتن دل را اب کردن دل دل را خوردن دلخور کردن دلخور کردن دلخور شدن دلخور شدن از کسی یا از چیزی دلخور بودن دل خالی کردن دل چرکین شدن دلچرکی از چیزی دلچرکین بودن دلچرک دلجور دل توی دل نبودن دل تو ریختن irritation دل کسی ترکیدن دل پرداشتن دل پر زدن دلپخت دل پایین ریختن دل به دل رفتن دل به دل راه داشتن دل به دریا زدن دل ای دل کردن دلال محبت دل امدن دلال بازی دل اشوبه گرفتن دل اب شدن برای چیزی دک و دهن دک و دنده دک و پوز دکمه را انداختن دکان کسی را تخته کردن دکان و دستگاه به هم زدن دقیانوس دق مرده دق کش کردن دق دل در اوردن دعوت حق را لبیک گفتن دعوا مرافعه دعوا راه انداختن دشت کسی را کور کردن دست یکی داشتن دستی پس دستی پیش دستی به سر و صورت کشیدن دستی از دور بر اتش داشتن دسته راه انداختن دسته دیزی دسته چاقو نشستن دسته اش را در کردن دوسیه چنغ غروبیدن پارکور خنجیدن nominal ergogenic منجزی روا سارجنت sargent هگزاکوپتر کوادکوپتر جایروپلن بالن خورستان نت بال شجرنامه ایل منجزی کرفبال turned a deaf ear turned a deaf ear speak too soon i spoke too soon payday swear off holy fucking shit stem ginger stem from the fact that shoveling the snow soil erosion slope away folding find oneself regression bowel flap parisian worthwhile کراوس وبر storied boil down reorganize boil down boil down reflect on second thought do gooder الکترومغناطیس bid adieu fiber optic fiberglas فیبر shrinking فیبر نوری knock down puzzlement liberating environmentalist technophobe antiroyalist atheist pacifist xenophobe teetotaller insomniac vegeterian vegan hypocrite hypocritical keeping quiet palaeolithic palaeoethnology palaeoanthropology paleontology palaeontology نکیختن brush علم قلم arbitrary pacifist emotional damage thats what i mean holler manhead for the love of pete for pete's sake fudge samesies قارپز دسته دست و رو نشسته بی ابرو نک لم نک دست و رو شسته دست و دل کسی به کار نرفتن دست و پنجه نرم کردن دست و پای خود را گم کردن دست و پای خود را جمع کردن دست و پا نمدی دست و پا گیر دست و پا شکسته دست و پا چلفتی دست و پا توی هم رفتن دست و پا پنبه ای دست و پا دست و بال کسی تنگ بودن دست و بال دست ننه ات درد نکند دست من و دامن تو دستم به دامنت دستمال سفره دستمال به دست بودن دستمال به دست دستمال ابریشمی برداشتن دستمال ابریشمی دستگیره خطر دست کم گرفتن دست گرفتن کسی دست گرفتن برای کسی دست کشیدن از کار دست کسی رو شدن دست کسی را کوتاه کردن دست کسی را خواندن دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن دست کسی را بند کردن دست کسی را پس زدن دست کسی را از پشت بستن لمیک دست کسی در کار بودن دست کسی به دهانش رسیدن دست کسی امدن دست کسی افتادن یک دستک دمبک دراوردن دستک دمبک دست فرمان دست علی به همراه دست شما را می بوسد دست شما درد نکند دست شستن از چیزی دست زیر بال کسی کردن دست روی دست گذاشتن دست راستی دست راست دست را بند کردن دست دوم دست دلبر دست دستی دست داشتن در کاری دستخوش دست خر کوتاه دست خدا به همراه دست کسی را خواندن دست خالی بودن دست خالی برگرداندن دست چپی دست چپ از دست راست ندانستن دست چپ دست پیش گرفتن دست پیش را گرفتن دست پایین را گرفتن دست به یکی کردن دست به یقه شدن دست به نقد دست به گریبان شدن دست به گردن دست به کیسه شدن دست به کار نرفتن دست به فرار کسی خوب بودن دست به عصا راه رفتن دست به سینه ایستادن دست به سینه دست به سیاه و سفید نزدن دست به سر و روی چیزی کشیدن دست به سر و روی چیزی کشیدن دست به سر کردن کسی دست به ریش گرفتن دست به ریش کشیدن دست به روی کسی بلند کردن دست به دهن رسیدن دست به دهن دست به دل کسی گذاشتن دست به دست مالیدن دست به دست گشتن دست به دست کردن دست به دست گرفتن دست به دست دادن دست به دامان کسی شدن دست به چیزی شدن دست به چماق دست به جیب دست به اب رسانیدن دست به اب دست بلند کردن دست بردن در چیزی دست بر قضا اسباب تدخین نوروز در تشیع دستبرد زدن دست بردار نبودن دست بردار دست بده داشتن دست بالا کردن دست بالا گرفتن دست بالا را گرفتن دست اول i was on a roll دست اندر کار شدن دست اندرکار دست انداختن به روی چیزی دست اموز کردن دست از همه جا کوتاه شدن دست از سر کچل کسی بر نداشتن دست از جان شستن دست از پا درازتر دست از پا خطا نکردن دزدیده نگاه کردن دزدی گرگی دزدیدن قد دزد و دغل دزد و حیز دزد سرگردنه دزد زدن دزدبازار دزد حاضر و بز حاضر دری وری گفتن دری وری درینگ درینگ در یک جوی نرفتن اب کسی با کسی درهم و برهم در هم لولیدن درهم بودن در هم رفتن سگرمه escape درویش کردن چشم ها در هچل انداختن در هچل افتادن دروغ دون دروغ دسته نقاشی دروغ درامدن دروغ به هم بافتن در و تخته را مهر کردن در و تخته به هم خوردن در معامله را گذاشتن در لفافه سخن گفتن در لاک خود فرو رفتن در گوش کسی یاسین خواندن در کون کسی را چسبیدن در کوزه گذاشتن و ابش را خوردن در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن درک در ک رفتن we are the same age run درقی در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن what's your birth order درق درق what's eating you در قال را گذاشتن در غورگی مویز شدن در عالم هپروت سیر کردن درش را گذاشتن درس خود را از بر بودن boys in blue درز را اب دادن در رفتن کار از دست کسی در رفتن سخن از دهن در رفتن تلنگ در رفتن پاتیل کسی در رفتن با کسی در رفتن از جا در دهان ها افتادن در دهان را چفت کردن در دهان افتادن چیزی