arbitrary

/ˈɑːrbəˌtreri//ˈɑːbɪtrəri/

معنی: مطلق، دلخواه، مستبدانه، اختیاری، قرار دادی
معانی دیگر: برپایه ی داوری و ترجیح فردی (نه بر پایه ی مقررات و قوانین و قراردادها)، دلبخواه، میلی، بوالهوسانه، الکی، همین جوری، دیمی، شکمی، بختکی، من درآوردی، خودسرانه، با خودکامگی، خودکامه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: arbitrarily (adv.), arbitrariness (n.)
(1) تعریف: resulting from whim or caprice instead of from a rule or reason.
مترادف: capricious, fanciful, unreasonable, wayward, whimsical
متضاد: legitimate, rational
مشابه: crotchety, irrational

- The committee's decision seemed completely arbitrary.
[ترجمه داوود شفیعی] به نظر می رسدکه تصمیم هیئت کاملا بی حساب و کتاب است.
|
[ترجمه Robert] به نظر می رسدکه تصمیم هیئت کاملا سَرسَری است
|
[ترجمه گوگل] تصمیم کمیته کاملاً خودسرانه به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] این تصمیم کمیته کاملا خودسرانه به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: exercising power with no legal restrictions; despotic.
مترادف: despotic, domineering, high-handed, tyrannical, tyrannous, unlimited, unrestrained
مشابه: autocratic, dictatorial, imperious

- One arbitrary leader after another ruled the country during this period of instability.
[ترجمه علی جادری] در این دوره بی ثباتی , رهبران دیکتاتور یکی پس از دیگری بر کشور حکوت کردند .
|
[ترجمه غلامرضا ثمری] در طی این دوران بی ثباتی , رهبری خودسر , پس از آن دیگری بر کشور حکمرانی کرد.
|
[ترجمه گوگل] رهبران خودسر یکی پس از دیگری بر کشور در این دوره بی ثباتی حکومت می کردند
[ترجمه ترگمان] یکی از رهبران خودسرانه پس از اینکه فرد دیگری در طول این دوره بی ثباتی کشور را اداره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: arrived at by an arbiter or judge.
مترادف: adjudicated, arbitrated
مشابه: settled

- There was an arbitrary settlement of the case.
[ترجمه داوود شفیعی] یک توافق بی حساب و کتاب در مورد موضوع شد.
|
[ترجمه گوگل] یک حل و فصل خودسرانه این پرونده وجود داشت
[ترجمه ترگمان] یک توافق خودسرانه در مورد این پرونده وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. arbitrary decision
تصمیم نظری و فردی

2. arbitrary judgment
داوری فردی

3. arbitrary rule
حکومت خودکامه

4. arbitrary constant
(ریاضی) ثابت دلخواه

5. arbitrary function
نشان اختیاری،علامت متغیر

6. arbitrary number
(ریاضی) عدد اختیاری

7. an arbitrary symbol
سمبل (نماد) من درآوردی

8. he gave arbitrary orders
او دستورهای الکی می داد.

9. Arbitrary arrests and detention without trial were common.
[ترجمه گوگل]دستگیری های خودسرانه و بازداشت بدون محاکمه رایج بود
[ترجمه ترگمان]بازداشت های خودسرانه و بازداشت بدون محاکمه علنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Opponents of the regime had been subject to arbitrary detention, torture and execution.
[ترجمه گوگل]مخالفان رژیم مورد بازداشت، شکنجه و اعدام خودسرانه قرار گرفته بودند
[ترجمه ترگمان]مخالفان حکومت تحت بازداشت خودسرانه، شکنجه و اعدام قرار داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. My choice is always arbitrary.
[ترجمه گوگل]انتخاب من همیشه دلخواه است
[ترجمه ترگمان]انتخاب من همیشه خودسرانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The decision is to some extent arbitrary.
[ترجمه گوگل]این تصمیم تا حدی خودسرانه است
[ترجمه ترگمان]این تصمیم تا حدودی خودسرانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The company has been the subject of an arbitrary take-over.
[ترجمه گوگل]این شرکت مورد تصرف خودسرانه قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]این شرکت موضوع یک انتخاب خودسرانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Why not something else equally apparently arbitrary, such as blowing bubbles, or dropping pebbles?
[ترجمه Faezeh] چرا چیزدیگری که به یک اندازه ظاهرا مستبدانه است، مثل دمیدن حباب، یا انداختن سنگریزه نه؟
|
[ترجمه گوگل]چرا چیز دیگری که ظاهراً خودسرانه است، مانند دمیدن حباب، یا انداختن سنگریزه، نه؟
[ترجمه ترگمان]چرا چیز دیگری به همان اندازه مستبدانه نیست که مثل حبابی شدن حباب یا ریزش سنگ؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Any judicial act of line-drawing may seem somewhat arbitrary, but Roe was a reasoned statement, elaborated with great care.
[ترجمه گوگل]هر اقدام قضایی خط کشی ممکن است تا حدودی خودسرانه به نظر برسد، اما رو یک بیانیه مستدل بود که با دقت زیادی توضیح داده شد
[ترجمه ترگمان]هر گونه عمل قضایی با ترسیم خطوط ممکن است تا حدی خودسرانه به نظر برسد، اما روی رو یک شرح منطقی است که با دقت کامل به تفصیل شرح داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. You make an arbitrary choice.
[ترجمه Aliestuali] تو یک انتخاب خودسرانه ی دیمی الکی میکنی
|
[ترجمه گوگل]شما یک انتخاب دلخواه انجام می دهید
[ترجمه ترگمان] تو انتخاب منطقی ای می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Essentiality is a somewhat arbitrary and relative term when it comes to the food value of treats.
[ترجمه Faezeh] در بحث ارزش غذایی روش های درمانی، ضرورت یک اصطلاح تا حدی نسبی ودلخواه است.
|
[ترجمه گوگل]ضروری بودن یک اصطلاح تا حدودی دلخواه و نسبی است که به ارزش غذایی خوراکی ها می رسد
[ترجمه ترگمان]essentiality زمانی نسبی و نسبی است که به ارزش غذایی درمان می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The arbitrary rule restricting profit to a 10% margin applying to service companies would not operate.
[ترجمه گوگل]قانون خودسرانه که سود را به حاشیه 10 درصد محدود می کند که برای شرکت های خدماتی اعمال می شود عمل نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]قانون اختیاری محدود کردن سود به یک حاشیه ۱۰ % برای شرکت های خدماتی عمل نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مطلق (صفت)
abstract, absolute, utter, sheer, total, full, independent, unconditional, unconditioned, slick, unlimited, categorical, implicit, downright, arbitrary, despotic, categoric, unrestrained, plenipotentiary, thetic, thetical

دلخواه (صفت)
arbitrary, ideal

مستبدانه (صفت)
arbitrary, despotic

اختیاری (صفت)
free, optional, arbitrary, voluntary, freewill

قرار دادی (صفت)
arbitrary, bespoke, conventional, contractual, formal, bespoken

تخصصی

[حسابداری] اختیاری
[برق و الکترونیک] اختیاری
[حقوق] اختیاری، دلخواه، خودسرانه، مستبدانه
[ریاضیات] دلخواه

انگلیسی به انگلیسی

• wanton, reckless; uncontrolled, unrestricted; unreasonable, unsupported
an arbitrary decision or action is not taken or carried out for any particular reason.

پیشنهاد کاربران

decided or arranged without any reason or plan,
often unfairly:
an arbitrary decision
the arbitrary arrests of political
معنا مستبدانه برای این کلمه اشتباه نیست ؟؟
دلخواه و خودسرانه ( بدون منطق و صرفا بر اساس تمایل و انتخاب شخصی )
- arbitrary decision
- The manager made an arbitrary decision to close the office early
موفق باشید دوستان : )
بدون برنامه ریزی
subjective
not precise
تحکمی ( فلسفه )
تفاوت arbitrary و random:
arbitrary از فرآیندی به دست می آید که اون فرآیند ناشناخته اس و به همین دلیل در نگاه اول رندوم به نظر میاد چون نمیدونیم خروجی تولید شده از چه الگوی خاصی داره پیروی میکنه
اما
...
[مشاهده متن کامل]

random از فرآیندی به دست میاد که ما میدونیم خروجی این فرایند رندومه و اصن به همین دلیله که داریم از این فرایند شناخته شده استفاده میکنیم.

۱. دلبخواه. اختیاری. میلی ۲. اتفاقی. تصادفی. دیمی ۳. خودسرانه. مستبدانه. زوری ۴. مستبد. مطلق. خودکامه. خود رای
مثال:
He hired and fired employees arbitrary.
او دلبخواه {و خودسرانه} کارگر استخدام و اخراج می کرد.
arbitrary = autocratic = dictatorial
شخمی
بسته به فرد
من دراوردی
خود سرانه و ناعادلانه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : arbitrariness
✅️ صفت ( adjective ) : arbitrary
✅️ قید ( adverb ) : arbitrarily
اتفاقی - سرسری - خودسرانه - من درآوردی - غیرموجه - دلخواه - تصادفی
◀️ Although arbitrary arrests are illegal, they continue to occur in many parts of the country : اگرچه دستگیری های خودسرانه/غیرموجه غیرقانونی هستند، اما همچنان در بسیاری از بخش های کشور رخ می دهند.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ An arbitrary number has been assigned to each district : به هر ناحیه یک شماره دلخواه اختصاص داده شده است.
◀️ I don't know why I chose that one; it was a completely arbitrary decision : نمی دانم چرا آن یکی را انتخاب کردم. این یک تصمیم کاملاً خودسرانه/دلبخواهی/تصادفی بود.

من درآوردی
استبدادی
در برخی مواضع: من عندی
بی پایه
بی اساس
بدونِ منشأِ خارجی
existing or coming about seemingly at random or by chance or as a capricious and unreasonable act of will
منابع• http://Merriam-webster.com
پَرت
الکی
Arbitrary details
جزئیات پرت ( بی اهمیت و شانسی و همینطوری و الکی )
دلخواه، به دلخواه
من درآوردی - ( نه بر پایه ی مقررات و قوانین )
?Did you have a reason for choosing your destination or was it arbitrary
آتش به اختیار
ADJ
Arbitrary
ADV
Arbitrarily
MEANING
1 ) existing or coming about seemingly at random or by chance or as a capricious and unreasonable act of will
2 ) based on or determined by individual preference or convenience rather than by necessity or the intrinsic nature of something
...
[مشاهده متن کامل]

3 ) not restrained or limited in the exercise of power : ruling by absolute authority
4 ) marked by or resulting from the unrestrained and often tyrannical exercise of power
5 ) law :
depending on individual discretion ( as of a judge ) and not fixed by law
معنای دوستان
✅بی دلیل - بدون دلیل موجه - خودسرانه - بصورت دلبخواه
1 ) Like Maud Adams and Kristina Wayborn, relatives of Mr Smith say he was arbitrarily detained by US authorities on spurious national security charges
2 ) But Canadian court records show his company was deemed an “arm of the government” that enabled the “arbitrary detention and torture of detainees. ”

خود سرانه ، بدون دلیل موجه
برنامه ریزی نشده
arbitrary ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: دلبخواهی
تعریف: ویژگی دلبخواهی بودگی
دلبخواه ـ خودسرانه ـ تصادفی
سلیقه ای، وابسته به سلیقه شخصی
arbitrary ( adj ) = indiscriminate ( adj )
به معناهای: خودسرانه، بدون برنامه، در هم برهم، بی هدف
دلخواه، اختیاری، بر پایه ی ترجیح فردی، دلبخواه، میلی، خودسرانه
decided or arranged without any reason or plan, often unfairly
نامعقول و غیرمنصفانه
unreasonable
irrational
قراردادی
بی حساب کتاب
اتفاقی، همینطوری، تصادفی، دل بخواهی، از روی میل و هوس نه دلیل و منطق و ضرورت، capriciously
Randomly, haphazardly, on your own whim on the moment, in a random manner, according to one's will or caprice ، impulsively
...
[مشاهده متن کامل]

Capricious= determined by chance or impulse or whim rather than by necessity or reason

دلبخواهی
دلخواه
در زبان شناسی به معنای:
"قراردادی" است.
شانسی، خودسرانه، اختیاری، دلبخواه، مستبدانه
الله بختکی
اتفاقی
خودبه خودی
اختیاری
دیمی و سرسری
Based on a random
خیالی، تخیلی، نامعقول، غیرمنطقی، نابخردانه، غیرعقلانی
خودسر
خودسرانه
دلخواه ، اختیاری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٩)

بپرس