لمیک

لغت نامه دهخدا

لمیک. [ ل َ ] ( ع ص ) مرد سرمه کرده چشم. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

مرد سرمه کرده چشم

پیشنهاد کاربران

لَمْ یَکُ: نبود ونیست.
حروف جازمه ( لَمْ و لمّا و لام امر و لا نهی ) وقتی بر سر فعل مضارع اجوفی که ضمیر بارز نداشته باشند ( للغائب یا صیغه اول/ للغائبة یا صیغه چهارم / للمخاطب یا صیغه هفتم/ للمتکلم وحده یا صیغه سیزدهم / للمتکلم مع الغیر یا صیغه چهاردهم ) بیایند علاوه بر این که آخر آنها مجزوم می شود حرف عله نیز حذف میشود. تَکونُ - - - ( مجزوم به لا ) لا تَکُنْ.
...
[مشاهده متن کامل]

نکته:در فعل مضارع ( کان ) استثناءً در همان صیغه هایی که ضمیر بارز ندارند در هنگام جزم دو وجه جایز است.
۱ - حذف حرف عله و ساکن کردن آخر آنها:
لم یکن له کفوا احد ( توحید4 )
۲ - حذف حرف عله ونون:
فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْاْ بَأْسَنَا ( غافر85 )
معنی لَمْ یَکُ: نبود ونیست.
معنی لَّمْ یَکُن: نبود ونیست.
در ضمن حروف جازمه به حروفی گفته می شود که طبق دستور زبان عربی وقتی بر سر فعل مضارع بیایند آخر آنرا مجزوم می کند.

بپرس