معادل واژه های زیر را بنویسید
٥ پاسخ
سلام🙏
کسی که رویش مانند گل باطراوت و تازه باشد.
صدای شمشیر.
مهار و افسار کرد
پژمرده و افسرده
تیره بختی
بد آسمانی چو آید فراز
سر نازنینان بپیچد ز ناز
درود،
تازه رویا یعنی ، جوانان، تازهرویان، کسانی که تازه به سن جوانی رسیدهاند و مترادف ان، جوانان، تازهبالان، نوجوانان، تازهدمان
نهیب بلارک یعنی، «نهیب» به معنای «فریاد، بانگ، ندا» و «بلارک» احتمالاً تحریف یا تغییر یافته «بلند» یا «بلور» است. در کل، میتواند به معنای «فریاد بلند» یا «بانگ رسا» باشد و مترادف ان،فریاد بلند، بانگ رسا، ندا، صدا،
عنان کرد،یعنی، «عنان» به معنای «رسم، راه، یا کنترل» و «کرد» فعل ماضی است. در کل، به معنای «کنترل کرد»، «راه داد»، یا «رها کرد» است، مترادف ان: رها کرد، کنترل کرد، آزاد گذاشت، دست داد**
فرو پژمریده:«فرو» به معنای «پایین، فرورفته» و «پژمریده» به معنای «پژمرده، خشک شده، افسرده». در کل، به معنای «پژمرده و افسرده» یا «خشک و بیروح» است.
مترادف:پژمرده، افسرده، خشکیده، بیروح
بد اسمانی : «بد» به معنای «بد، ناپسند» و «اسمانی» به معنای «آسمانی». در کل، میتواند به معنای «بدی آسمانی»، «ناپسندی سرنوشت»، یا «بدی که از آسمان (سرنوشت) نازل شده» باشدو مترادف ان : بدبختی، ناپسندی سرنوشت، بداقبالی، بدفرجامی
درود بر شما
بسیار عالی
تازه رویان=زیبارویان
نهیب بلارک=غرش شمشیر
عنان کرد=سوار شد حرکت کرد
فروپژمریده=افسرده شده
بداسمانی=بدشانسی
درود بر شما
بسیار عالی
با سلام
تازه رویان: دارای چهرههای شاداب، زیبا رویان
نهیب بلارک: هیاهو و غرّش شمشیر بران
عنان کرد: لگام کرد، اسب را با سرعت دوانید
فرو پژمریده: افسرده و دلتنگ
بد اسمانی: بداقبالی
درود بر شما
بسیار عالی
۱. تازهرویان
- معادلها: جوانان، نوخاستگان، تازهبالیدگان
- کاربرد: اشاره به کسانی که تازه شکوفا شدهاند؛ معمولاً جوانان یا تازهواردان.
- معادل سادهتر: جوانان، تازهبالیدهها
۲. نهیب بلارک
- معادلها: فریاد بلند، بانگ سهمگین، نعرهی شدید
- کاربرد: صدای بلند و هراسانگیز، معمولاً برای هشدار یا تهدید.
- معادل سادهتر: فریاد سهمگین، بانگ بلند
۳. عنان کرد
- معادلها: مهار کرد، کنترل کرد، بازداشت
- کاربرد: گرفتن یا نگه داشتن مهار اسب؛ استعاری برای کنترل کردن یا بازداشتن.
- معادل سادهتر: مهار کردن، کنترل کردن
۴. فرو پژمریده
- معادلها: پژمرده، افسرده، خسته، رنگباخته
- کاربرد: چیزی یا کسی که شادابی و طراوت خود را از دست داده است.
- معادل سادهتر: پژمرده، افسرده
۵. بد آسمانی
- معادلها: شوم، نحس، بدیُمن، نامبارک
- کاربرد: چیزی یا کسی که نشانهی بدبختی یا شومی دارد.
- معادل سادهتر: شوم، نحس
درود بر شما
بسیار عالی
درود بر شما
بسیار عالی