معنی در چنگ ، در لغت فارسی
٦ پاسخ
روشن سازی بیشتر در باره با ایز = is
چیز = چ + ایز چ ( سوالی و ناشناس ) + ایز => سوال شده = چیزی ک برایمان سوال است
خیس = خی + ایس یا ایز = ابکی و اب ایز شده ( خی در خیار و خیکی ( نوعی پنیری که خیس میدهند ) ( تشکر دارم از اون دوستی که اینرا بمن اموخت تا به نتیجه بهتری برسم / خزه = خیس + ایزه = خیس داده شده
بله درست است . انگ یا هنگ یعنی جمع شدن ؛ به اتفاق رسیدن و .... برایتان مثال های بیشماری میزنم
آهنگ = آ + هنگ ] آ در زبان های ایرانی در ابتدای واژه برای تایید و تاکید کثرت بوده برای آهنگ میشود بسیار جمع شده یا هدفمند برای همین در گذشته آهنگ را قصد امروزی ترجمه کردند...
رنگ نیاز به بررسی بیشتر دارد اما با range لاتین برابر است ؛ یعنی محدود و در رنگارنگ میشود محدود در محدود یعنی = شمار در شمار = عدد در عدد = تعدد یا همان جوراجور ؛ متفاوت
قشنگ پیشتر ریشه یابی شده یعنی خوش + انگ = یعنی کسی یا چیزی که زیبایی یا خوشی زیادی در آن جمع ( متفق ) شده باشد.
نگریستن و نگاریستن و نگاشتن همگی از انگاشتن آمده اند یعنی تجمیع = خیل (زیادی و تجمیع) / گروه و دسته ؛ یعنی ریشه اصلی انگ یا هنگ بوده؛ و در اینجا ملاک تجمع فکری بوده یعنی خیال فکری ( خیال از خیل آمده یعنی گروه ؛ ماننده کردخیل(گروه کردها)، خیلی( اشاره به گروهی بودن و کثرت )
مخیله ( فکر و ... )
مثال های دیگر
هنگام را زمان و مکان وقوع میدانیم در ریختی که هنگام = هنگ + آم = جمع + آمدن = به هم رسیدن زمانی و مکانی = موقع
سرهنگ = سر+ هنگ = سر ( در اینجا یعنی بزرگ یا رییس ) + هنگ ( جمع ) = بزرگ جمع یا گروه
فرهنگ = فر + هنگ = شکوه + جمع = شکوه جمعی ( آنچه اجتماع ( از جمع و گروه آمده ) بدان میبالند)
در باره با پسوند ایزه باید به این فرگشت زبان دقت بفرمایید . ایز را پیشتر ریشه یابی کردم از اینجا آمده
هشت(وارد شده / موجود / زندگی / هست و است شده) --> هست --> --> هس --> اس--> اس--> ایس --> ایز
همچون پاکیزه = پاک شده / دوشیزه = دوش شده / انگیزه = جمع شده ( انچه شما را به هنگ و مقصد میرساند = کشش فکری جهت رفتن به سمتی)
هشتی در گذشته یعنی ورودی
آستانه = آست + آنه = ورودی = درگاه
هشت بهشت = جایگاه بهشت = ورودی و درگاه بهشت ( برای هست و / است و اس و ایز (هس) دلایل بیشتری دارم که مجال چیز دیگری دارم)
سنجیدن همان سنگیدن بوده یعنی سبک سنگین کردن چیزی که خود از س+هنگ یا س+ انگ آمده یعنی از جمع و تجمیع آمده ک ملاک سنگینی و وزن آن بوده و در سنجش به همان سبک سنگینی و ارزیابی توجه میکنیم
بار در گذشته دو معنا دارد یکی اینکه از وار آمده بوده یعنی ریشه اصلی آن وار بوده که در آوار و آواره گونه دیگر آنرا داریم یعنی چیزی بر سر آمده ( اشاره از بالا به پایین چیزی دارد ) حالا در باریدن باز همان اشاره را داریم که اینبار به ریزش اب از اسمان انرا نسبت دادند کما اینکه در زبان مازندرانی به باران وارش میگویند یعنی ریشه اصلی ان حفظ شده؛ سوم اینکه بار در گذز زمان چم دیگری هم دیده ؛ مثلا در خرید کالا و وسایل میگوییم بار خریدم ؛ اشاره به چیزی که سنگینی دارد ( از بالا به پایین کشش دارد ) حتی در زبان لاتین هم یکی از واحد های فشار bar است ؛ البته دقت بفرمایید در زبان لاتین هم همچون زبان ایرانی چند مفهومی میباشد ؛ در زبان ایرانی به چیز های نازک باریک میگوییم یعنی همچون بار (همچون رگه های باران نازک ) از سویی در barcode میبینیم که نازکی |||||||||||||||| ها را بار یا میله گفتند ....
در باره بار چنگ هم سوال زیبایی فرمودی د ؛ پیشتر راجبه همه اینها فکر شده
جنگ را در جنگل داریم یعنی تجمع و بهم رسیدن که نشان از برخورد دارد یعنی مجددا ج +انگ اینجا عمومیت خود را باز نشان میدهد / چنگال چه از چنگ + گال آمده باشد چه از چنگ + آل در هر دو یعنی چنگ عمیق یا بزرگ ( گال یعنی عمیق و آل یعنی بزرگ ( عالی و علی بعد ها از این آل آمدند ؛ همچون الله = آل + اله = اله و خدای بزرگ ) آل = عقاب که در بلندی مینشیند / آلاشت = کسانی که در بالا دست ها و ارتفاعات هست و زندگی دارند و ....
جنگیدن و چنگیدن همگی از یک ریشه هستند و هر کدام را برای مورد خاص نسبت دادند. همگی یعنی به اتفاق رسیدن / بهم رسیدن / تراکم شدن / در برخی جاها یعنی اجتماع و گروه / دسته / خیال ( زیادی و کثرت ) / در برخی مواقع یعنی تصمیم و مصمم شدن همچون آهنگ ( هنگ بزرگ = تصمیم بزرگ) آونگ = ونگ و صدای بزرگ ( برای اینکه نشان دهم آ یعنی کثرت) ( بعدها واژه بانگ از ونگ ساخته شد )
حتی امروزه اتهام و تهمت را انگ زدن مینامند ؛ یعنی تجمع برخی فکر و خیال و نسبت دادن به دیگری = تهمت
در باره با جَستن و جُستن باید بگوییم به دلیل اینکه زبان های ایرانی برای هر مورد خاصی میبایست یه واژه ای رو مختص اون پیدا میکردند تا استفاده کنند از برخی حروف های صدا دار استفاده کردند که همگی از یکدیگر آمده اند. مثال
رَفت / رُفت ( هر دو اشاره به جابجایی چیزی دارد یکی برای رفتن فرد و دیگری برای رفتن ناپاکی همچون رفُته گری )
تَب / تاب = یکی اشاره بهالتهاب و برامدگی دمای بدن و دیگری اشاره به التهاب و شدت و ضربه ( نکته اینکه همگی از ریشه تپیدن آمده و با tab لاتین یکی میباشد یعنی ضربه ؛ تپش قلب = ضربان قلب و ....
لپ/لاپ/لاب/لب = همگی اشاره به لبه دار و گوشه دار بودن دارند = یکی برای لُپ یکی برای لاب یا وسیله یا جدا شده ( در اسطرلاب آنرا داریم یعنی وسیله ستاره شناسی ) لاب یعنی شکافته شده و جدا شده و لبه دار شدن / و لب یعنی چیزی ک بین دو چیز جدایی یا کناره دارد.
گونه دیگری از روال یافت اینجانب در زبان های دنیا
Up = اپ --> اف
up = اپ / او / اب ( نمایانگر روشنایی و والایی )
Upper = اپر / افر
Up = اب = ابر ( ابر مرد و ابر انسان ( یعنی انسان والا )
بعد ها از ابر --> بر ساخته شد چون برکنار ( بسیار و بالا کنار زدن شده ) برسان ( بسیار مانند = نمونه ) برازنده ( بسیار ارزنده) و ...
پریدن --> فریدن --> فر
پریدن ==> پَر ( بعدها پُر از اینجا آمده یعنی حد بالا و نهایی )
pro = پرو = پریدن= بالا و والا( حد نهایی از هر چیزی )
نمونه های دیگر را از پست های من پیگیر شوید
سخنی با طاهریِ جان:
تو میگی واژگانی با وندِ -انگ- گونه ای انبشتگی(جمع) هستن؟ واژگان اهنگُ رنگُ قشنگ! چی، هستن؟
گویا میکوشی که بگی این روالیه سرتاسری در پارسی. من که گمان نمیکنم بتونی چونان روال های سرتاسری ای بیابی. اگر یافتی که شاهکار کردی. من میگم چونان روال های سرتاسری ای در میان چندین لایه از پوسیدگی یا فرسایش واژگان در گذر زمان چنان پنهان شدن که یافتنشون بسیار دشواره. برای نمونه واژه ی انگار هم میتونه از بنواژه ی نگریستن باشه و هم نگاشتن هرچند که گمان نمیکنم این دو بنواژه هیچ پیوند پنهانی نداشته باشن.
واژه ی تنگ با روالی که گفتی، اونگونه که برخونده بودی سازگار نیست.این جمع(کوچک شدن) که گفتی در اینجا، همون جمع(افزایش و انباشت) که اونجا گفتی نیست.
از کجا میدونی که واژه ی انگشت از بنواژه ی نگاشتن نبوده باشه؟ یا از کجا میدونی پیوندی با واژه گوشت نداره؟ من میگم انگشت رو از اون روی انگشت میگن که گوشت نداره. خب تو بیا نشون بده دروغ میگم. من نمیگم انگشت پیوندی با اشتن نداره، تو نشون بده واژه ی گوشت از گشتن نیست و گشتن پیوندی با نگاشتن نداره.
انگیزه همون انگ + ایزه ست؟-ایزه مگه وندی در پارسیه؟ مگه انگیز+ه از بنواژه ی انگیختن نیست؟ ...چرا بهانه میکنی؟ ما رو چه به لاتین؟! از خودِ پارسی نمونه بیار. به ما چه مگه لاتین چی میگه؟! از کی سازگاری با زبان های دیگه دستور کار شد؟ماستمالی میکنی؟
از کجا که واژگان سنگُ هنگُ فرهنگ با بنواژگان سنجیدنُ اهنجیدن که باز من گمان نمیکنم بیپیوند با هم باشن نبوده باشن؟ واژه ی بار نمیتونه از باریدن درامده باشه، باید از بردن باشه و باز من گمان نمیکنم این دو بیپیوند باشن.
چرا چنگ رو از جنگیدن نمیدونی همخانواده با چنگال؟
یه لایه از فرسایشُ پوسیدگی واژگان هم یاد آوری کنم که به گمان من ی جور ناهنجاریه در میان همخوان ها.
جَستنُ جُستن
گَزیدنُ گُزیدنُ گوزیدن
شاید چَستن بوده یا اون یکی گَسیدن یا اون یکی گَوزیدن(~وَزیدن) ی همچین چیزایی. همینجوری که امروزه مینویسیمشونُ میخونیمشون ناهنجاریین.
با همه ی گلایه ها که کردم، واژگانی که به میان اوردی گواهن که بسیاری رو واکاوی کرده ای و این ستودنی ست.
برای درک بهتر چنگ شمارو با واژگان زیر آشنا میکنم.
در زبان ایرانی ( و نه تنها فارسی ) واژگانی که به اَنگ میرسند ویژگی جمع یا تجمیع را پیدا میکنند . چندیس ( مثال )
هنگ =گیجی ناشی از تجمع فکری
سنگ = س + انگ = از جمع شدن آمده ( اینجا ملاک وزنه دار بودن آن بوده و سنگینی بدست آمده از تجمیع شدن است .)
تنگ = جمع شده ( کوچک شدن ناشی از تنگی )
منگ = در خود جمع شده .
انگار = انگ + آر = از جمع آمده = جمع فکری و خیال ( خود خیال از خیل و گروه و جمع آمده )
انگشت = انگ + اشته = جمع شونده = انچه جمع شدن را در هسته خود دارد . جمع شونده
انگیزه = انگ + ایزه (is ) = انچه باعث جمع شدن و هدف میشود . واژه isolate که بسته یا محصور آنرا مینامند همان هسته یا هست یا است و اس و ایز میباشد که در زبان لاتین is نوشته شده است.
فرهنگ = فر و شکوه جمعی ( آنچه جمیع مردم بدان میبالند و باعث فر و بالایی جمعی میشود )
هنجار = هنگ + آر = از جمع آمده = منظور قوانین و دستورات جمعی میباشد
خب برسیم به...
چنگ = چنگ = چ + انگ
چ در زبان های ایرانی برای سوالی کردن بکار میرفته همچون
چرا = چ + را / چ طور + چ گونه و ....
برای چنگ اینگونه نیست و درباش ( در واقع ) از چند + انگ آمده ک واج دال آن افتاد و به چنگ چکیده شد ک میشود چند انگ = جمع شونده ها = منظور چند انگشت بوده
معنای در چنگ، در اسارت است
سلام
تحت کنترل و در دستان
مثلاً در چنگ دزد ها بود: تحت کنترل دزد ها بود یا دردستان دزد ها بود.