پیشنهادهای Mh (٢٤٨)
I don t want he knows about this, we ve done all this by ourselves and then this rich asshole comes in on the tail end نمی خوام دربارش چیزی بدونه، ما ...
به خطر انداخت، ریسک کردن Venture:adventure:stick ones neck out !!!I m sticking my neck out for you bitch
درگیری و دعوای جزئی The two of us got into a minor dust up with them دو نفر از ما یه درگیری جزئی باهاشون پیدا کردیم.
چاپلوسی کردن، چرب زبانی کردن Hopefully, i can sweet talk my way out of this one too خوشبختانه می تونم با چرب زبانی، از این یکی هم قسر در برم ( حل و ف ...
He sure is taking his time اون مطمئنا داره با آرامش و به آهستگی کارش رو انجام می ده
Caustic=pungent=vitriolic=abrasive=venomous نیشدار، کنایه دار، تند و تیز، طعنه آمیز His vitriolic=abrasive=venomous=pungent=caustic remarks
Cross my heart=hope to die به جون خودم قسم، به والله، خداوکیلی، به قران قسم !!I did lock the door_cross my heart and hope to die
Glammed up Dressed attractively and wearing make up to look more glamorous She was ( got ) all glammed up for the party او برای مهمونی خیلی شیک پوش ش ...
عزاداری/سوگواری کردن، داغدار شدن، داغدیده شدن، به عزا نشستن. مترادف با mourn=grieve They bereaved ( grieved ) over the death of the infant آنها به عز ...
They paid her a whole lot of compliments
Put into effect=go into effect=implement=execute اجرا کردن، به مرحله ی اجرا در امدن Through his initiative the project was put into effect به واسطه ا ...
If i ever were to lose you, i d lose myself اگه قراربود تو رواز دست بدم، خودم رو از دست می دادم. آهنگی که joel در tlou2 برای elie می خونه
عبور کردن، رد شدن He claimed to be merely passing through the area, but clearly he had come to draw on my expertise او ادعا کرد که فقط می خواد از اون ...
تمام شدن، به پایان رسیدن/رساندن، کامل شدن/کردن به نتیجه رسیدن، استنتاج کردن The investigation is concluded now and yielded few undisputed facts تحقیق ...
در حالت اسم کسر شأن، کوچک پنداری، دون پنداری، کسر شأن پنداری، خوار/زبون سازی، حقارت، تحقیر کننده They rejected our ceasefire proposal with disdain در ...
Throw a tantrum=throw a fit کج خلقی کردن، آتشی کردن، قشقرق به پا کردن There was hardly a day for him without throwing a fit ( tantrum ) روزی نبود که ...
Slice open=to penetrate or make a hole in شکافتن، سوراخ ایجاد کردن، بریدن Bear claws can slice open human flesh چنگال های خرس می تواند گوشت انسان را ...
شامل شدن، حاوی بودن، همراه شدن با He won the challenge and the award comes with 25000 dollars
Talk your way into/ out of sth To persuade people that you should do sth /not do sth by the reasons you give قانع کردن و دلیل آوردن برای اینکه کاری ...
Get something down to a science To be able to do sth in a quick and efficient way انجام دادن کاری یا چیزی به شیوهای موثر و سریع ( یعنی به چاسطه اینکه ...
Dubious=equivocal=obscure=ambiguous=vague=opaque گنگ، مبهم، ناواضح، نامشخص، کدر، دوپهلو، چندپهلو، مشکوک، شک برانگیز His dubious conduct رفتار شک برنگ ...
Adapt=conform=correspond=accommodate=adjust تطابق داشتن، مطابقت داشتن، منطبق بودن، همانند بودن، سازگار بودن، سازش داشتن، سازگار شدن
That is ( to say ) به عبارت الاخری، به عبارت دیگر، به بیان دقیق تر مترادف با rather He became their leader, or rather their idol ( he became their l ...
To shoot and kill/hit someone or sth The sniper was able to pick off the enemy soldiers one by one - 2 To remove or take off something She carefu ...
Deliberate=intentional تعمدی، عمدی، عمدا، آگاهانه، از روی قصد Deliberate=careful=measured سنجیده، آگاهانه، حساب شده، دقیق A deliberate ( careful, me ...
بازسازی/نوسازی/مرمت/ترمیم/احیا/تعمیر کردن که مترادف با renovate, repair, recondition استرداد/اعاده کردن، پس دادن، بازگرداندن که مترادف با restitute , ...
Point out=pick out نشان دادن، اشاره کردن، اصرار کردن پافشاری کردن The teacher pointed out ( picked out ) a few areas the students need to improve on ...
Conform=accommodate=correspond=adjust مطابقت داشتن، تطابق داشتن، منطبق بودن، همانند بودن، سازش یافتن، سازگار شدن، وفق دادن
Grievous=pathetic حزن انگیز، حزن آلود، غم انگیز، ناراحت کننده، اسف بار، تاسف بار، اسفناک، حاکی از غم و اندوه، فاحش، شدید، بسیار بد جانفرسا، طاقت فرسا ...
گستاخ، زننده These ( uncouth ) youth girls are surrounded by a society that is obsessed with sex and debauchery, they violently vent their scorn on a ...
Put up a fight=pick fight دعوا راه انداختن، دنبال دردسر گذشتن I havent come here to pick fight ( ut up a fight ) He likes to pick a quarrel ( put up ...
جوش زدن When i m distressed, i always break out in a rash وقتی دلواپس می شم ( استرس می گیرم ) همیشه جوش می زنم
To have a problem with به مشکلی برخوردن We ve hit a bit of a snag, things are worse than i accounted for
دیری نپایید، طولی نکشید
Ascribe=assign=attribute=accredit=impute نسبت دادن، وابسته دانستن، منتسب کردن، منسوب کردن
Prick tease an offensive word for a woman who tries to make a man sexually excited but does not intend to have sex with him These uncouth youth girls ...
وقتی یه مدت نسبتا طولانی کسی شما رو ندیده این عبارت استفاده می شه. کم پیدایی احوالت چطوره اوضاع چطوره How have you been?everyone was starting to mis ...
Witty yet gritty این اصطلاح وقتی به کار برده می شه که مثلا یه برنامه تلوزیونی هست که طنز هستش، اما واقعیات دردناک زندگی روهم توش گنجونده که به مراتب ...
دق دل, نا امیدی، یاس، سرخوردگی، درماندگی، استیصال. He vented his frustration on her wife and kids او دق دلش را سر همسر وبچه هایش خالی کرد.
عالی، بهترین، برترین، فوق العاده یک واژه ای هم هست که از ترکیب superlatives و galore ساخته شده. Galore هم میشه فراوان و به وفور. Superlatives gal ...
معنی های خیلی گسترده ای داره: عامیانه ترین معانیش: بلند کردن، برداشتن، جمع کردن، چیدن، برگزیدن، انتخاب کردن وهمین طور وسیله ی برداشتن و تمیز کردن ( م ...
To criticise ( a person or thing ) in a very detailed and usually unkind way You can expect political analysts to pick apart the governor's speech ...
فحش به لزبین های کریه تو scarface هم زیاد این کلمه رو میگن: put your fingers in dykes اگه تو هم ضد lgbt هستی لایک کن!
فحش به لزبین های گوگولی
اصطلاح توهین آمیز که برای جماعت اقلیت رنگین کمونی استفاده میشه
خطاب به هانی فقط اون اعتماد به نفستون که آخر سر گفتید اگه در رابطه با چیزی اطلاعات نداریم نظر کارشناسانه ندیم. مثل اینکه جنابعالی اصلا نمی دونید لفظ ...
بسیار احساساتی کردن/شدن As a father, seeing her in such a wretched condition hit me right in the parental feelings به عنوان یک پدر، دیدن او در چنین و ...
You ain t supposed to be here تو نباید اینجا باشی. بیشتر وقتی یکی وارد محدوده ای ( مثل ملک یا زمین یا هرجایی که متعلق به شخص یا سازمانی هستش ) میشه ...
Reserved=reticent==modest خویشتن دار، کم حرف، محجوب، خودنگهدار، با وقار، سنگین، She was so reserved, even to the point not holding out her hand for ...
Reserved=reticent=keeping quiet متین، فروتن، خوددار، کم حرف، محجوب She was so reserved, even to the point not holding out her hand to shake with him ...