wipe

/ˈwaɪp//waɪp/

معنی: از میان بردن، پاک کردن، زدودن، خشک کردن، بوسیله مالش پاک کردن
معانی دیگر: (با مالیدن پارچه و غیره) پاک کردن، مالیدن، عمل مالیدن یا پاک کردن، رجوع شود به: wiper، (فیلم - تلویزیون) روبش، (قدیمی) زدن، ضربه، سیلی، (قدیمی) لغز، متلک، تمسخر

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wipes, wiping, wiped
عبارات: wipe out
(1) تعریف: to clean or dry (a surface) by rubbing lightly with a soft cloth, paper, one's hand, or the like.

(2) تعریف: to remove (dirt, moisture, or the like) by so doing (usu. fol. by away, off, out, or up).
مشابه: rub

(3) تعریف: to remove or erase as though by so doing.

- Wipe all negative thoughts from your mind.
[ترجمه حسن] همه افکار منفی رو از ذهنت پاک کن
|
[ترجمه گوگل] تمام افکار منفی را از ذهن خود پاک کنید
[ترجمه ترگمان] تمام افکار منفی رو از ذهنت پاک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to rub, spread, or draw over a surface.

- He wiped some polish on the shoe.
[ترجمه محمد حسین رضانژاد] او مقداری واکس روی کفش زد.
|
[ترجمه گوگل] مقداری پولیش روی کفش پاک کرد
[ترجمه ترگمان] اون چند تا موم رو روی کفش پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: one light rub or a brief rubbing; act of wiping.

(2) تعریف: that which wipes or is used for wiping; wiper.

(3) تعریف: a sweeping blow, as with a hand or paw; swipe.

جمله های نمونه

1. wipe out what you have written
آنچه را که نوشته ای پاک کن.

2. wipe that sneer off your ugly face!
آن پوزخند را از چهره ی زشتت بردار!

3. wipe off the map
نابود کردن،از نقشه محو کردن

4. wipe out
1- (نوشته و غیره) پاک کردن،محو کردن 2- کشتن،معدوم کردن،نابود کردن،از میان برداشتن

5. to wipe a coating of grease over the table's surface
یک لایه گریس روی سطح میز مالیدن

6. give the table a wipe with this cloth
با این پارچه میز را پاک کن.

7. one of these bombs can wipe out a whole city
یکی از این بمب ها می تواند یک شهر را تماما نابود کند.

8. i gave him a handkerchief to wipe his tears
به او دستمال دادم تا اشک های خود را پاک کند.

9. One dose of penicillin can wipe out the infection.
[ترجمه گوگل]یک دوز پنی سیلین می تواند عفونت را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]یک مقدار پنی سیلین میتونه عفونت رو از بین ببره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wipe the surface with a damp cloth.
[ترجمه عطیه عروجی] سطح را با یک پارچه ی مربوط تمیز کنید
|
[ترجمه گوگل]سطح را با یک پارچه مرطوب پاک کنید
[ترجمه ترگمان]سطح را با یک پارچه مرطوب تمیز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Come on, let's wipe that muck off your face.
[ترجمه گوگل]بیا، بیا این لکه را از صورتت پاک کنیم
[ترجمه ترگمان]بیا این کثافت رو از روی صورتت پاک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Please wipe the bottles out before you return them.
[ترجمه گوگل]لطفا قبل از بازگرداندن بطری ها را پاک کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا قبل از اینکه you رو پاک کنید لطفا بطری ها رو خاموش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Wipe your feet on the mat before you come inside.
[ترجمه گوگل]قبل از ورود به داخل، پاهای خود را روی تشک پاک کنید
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بیای داخل پاهات رو پاک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Wipe out the bath before you use it.
[ترجمه مهی] قبل از استفاده ، حمام رو تمیز ( پاک ) کن
|
[ترجمه گوگل]قبل از استفاده از حمام آن را پاک کنید
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه ازش استفاده کنی، حموم رو پاک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Let us wipe off the sweat of youth and stride forward,listening to the spring thunder throughout the journey! Outside the school gate what is greeting us is a glorious future.
[ترجمه گوگل]بیایید عرق جوانی را پاک کنیم و به پیش برویم و در طول سفر به رعد و برق بهاری گوش دهیم! بیرون دروازه مدرسه آنچه به استقبال ما می آید آینده ای باشکوه است
[ترجمه ترگمان]باید عرق جوانی را پاک کنیم و به راه خود ادامه دهیم و به غرش رعد در تمام سفر گوش دهیم! بیرون از دروازه مدرسه، چیزی که به ما خوش آمد می گویند یک آینده باشکوه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Wipe the table with a damp cloth.
[ترجمه گوگل]میز را با یک پارچه مرطوب پاک کنید
[ترجمه ترگمان]میز را با پارچه مرطوب پاک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Please wipe your feet on the mat.
[ترجمه گوگل]لطفا پاهای خود را روی تشک پاک کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا پاهات رو از روی پادری پاک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Have you got a cloth that I can wipe the floor with?
[ترجمه گوگل]آیا پارچه ای دارید که بتوانم با آن زمین را پاک کنم؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما پارچه ای دارید که من می توانم زمین را با آن پاک کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Wipe the leather with a damp cloth.
[ترجمه گوگل]چرم را با یک پارچه مرطوب پاک کنید
[ترجمه ترگمان]چرم را با پارچه مرطوب پاک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از میان بردن (فعل)
abolish, abrogate, wipe, shunt

پاک کردن (فعل)
wash, wipe, abrade, erase, clean, purify, cleanse, rub, scrape, absolve, absterge, purge, assoil, obliterate, expiate, mop, furbish, lustrate, deterge, efface, sublimate, willow, winnow, wipe up

زدودن (فعل)
remove, wipe, clean, scrape, clear, purge, eliminate, obliterate, wipe out, scour, blot out, sweep, swab, scurf, deterge, efface, shuck

خشک کردن (فعل)
wipe, dry, wither, calcine, dehumidify, desiccate, drip-dry, exsiccate, evaporate, freeze-dry, make dry

بوسیله مالش پاک کردن (فعل)
wipe

تخصصی

[سینما] شیوه ای از تدوین تدریجی - روبش - دریچه - پاک کننده - تغییر نماها با استفاده از روش درهم گذاری
[سینما] پاک شدن و تبدیل تصویر - پاک کردن - محو کردن صحنه و وارد شدن به صحنه دیگر

انگلیسی به انگلیسی

• act of wiping (in order to clean or erase, etc.); handkerchief or rag; small disposable towel moistened with soapy liquid; blow; mocking statement, gibe; scene shift that appears to be one scene pushing another off the screen
rub (as with a cloth) in order to remove dirt or unwanted particles; erase or remove; obliterate; erase something off of a tape; apply a substance with a spreading motion
if you wipe something, you rub its surface to remove dirt or liquid from it. verb here but can also be used as a count noun. e.g. give the table a wipe.
if you wipe dirt or liquid from something, you remove it, for example by using a cloth or your hand.
to wipe out groups of people or places means to destroy them completely.
if you wipe up dirt or liquid from something, you remove it by using a cloth.

پیشنهاد کاربران

پاک کردن، تمیز کردن
مثال: She used a cloth to wipe the table clean.
او از یک پارچه برای پاک کردن میز استفاده کرد.
پاک کردن
پاک کردن با مالیدن
To wipe the sleep from eyes
چشم را مالیدن تا خواب از سر بپرد
گرد گیری کردن
1 - تمیز کردن - پاک کردن
2 - نابود کردن - از صفحه روزگار محو کردن
3 - بر ف پاک کن هم میشه windscreen wiper
دستمال کشیدن .
Wipe the table. میز رو دستمال بکش
wipe ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: روبش
تعریف: نوعی جلوۀ انتقالی که در آن یک نما به تدریج نمای دیگری را به اشکال مختلف بیرون راند یا پاک کند یا بپوشاند
با دستمال پاک کردن
پاک کردن

دستمال مرطوب
وایپ بر وزن پایپ ( pipe ) ، پاک کردن.
پایپ ( انگلیسی ) همان پیپ ( فرانسوی ) چپق فرنگی است.
برای یادسپاری بهتر از ارتباط برقرار کردن بین کلمه جدید با کلمه ی آشنا و تصور سازی یا داستان سازی استفاده می شود:
...
[مشاهده متن کامل]

طرف میگه من از پایپ، وایپم از زمانی که پاپ ( رهبر مسیحی ) به من گفت وای، گفتم باشه ترک می کنم پاپ گفت چی میگی پایت را گذاشتی روی پایم، بله از اون روز تا الان از هرچی پایپه بدم میاد.
یکی از بهترین کارها برای یادسپاری، ساخت تصویر و فیلم ذهنی است.

dust off
دستمال، دستمال کاغذی
پاک تمیز
تمیز کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس