تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

غافلگیر شدن The soldiers were discreet ( vigilant ) and were not taken by surprise

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Vigilant=discreet آگاه، مواظب، مراقب، هشیار، محتاط، با ملاحظه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

محکم گرفتن/چسبیدن به نگه داشتن توجه کنید که hold onto هم به همین معنی هستش

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Keep one on the ice تو آب نمک خوابوندن Don t worry, tell frank i ll keep this guy on ice for him Scarface 1983 نگران نباش، به فرانک بگو این یارو رو ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اوضاع وخیم شدن، شرایط دشوار شدن، در سختی ها و گیر و دار، در تنگنا/مضیغه بودن البته بهتره این جمله به صورت when it comes to the cruch نوشته بشه When i ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قریب الوقوع، نزدیک، در شرف وقوع، در راه با لغات زیر هم مترادف هستش In the making Forthcoming Imminent Impendent Impending A teacher pinch may be in ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در اختیار، در کنترل به عهده a large percentage of the nation s wealth is in the hands of a very, very few people درصد عظیمی از ثروت ملت، در اختیار اف ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Way up ترقی کردن، پیشرفت داشتن Work your way up پیشرفت کردن و بالا کشیدن خود در زندگی Go way up افزایش یافتن ( بیشتر قیمت ) Well, rent prices have g ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ربط داشتن به چیزی I wonder if something to do with the castle itself is broken نمی دونم که آیا چیزی که به خود برج مربوطه آسیب دیده یا نه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نیاز داشتن If you have a use for this old vacuum cleaner, feel free to take it Anna has use for the interns today—they're going to help her with some ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نیاز داشتن I could use some help putting these decorations up if you re not too busy اگه سرت خیلی شلوغ نیست برای تزئین کردن ( نصب کردن لوازم زینتی ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

بلکه، برعکس We should send missiles not at each other, but rather to the stars Elon musk ما نباید به سوی هم دیگه موشک بفزستیم، بلکه به سوی ستاره ها ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این کلمه از دو بخش تشکیل شده: may که همون احتمال هستش ( possibility, probability ) و have to که الزام رو می رسونه ( necessity, obligation ) هستش. الب ...

پیشنهاد
١

به بهترین نحو, در حد توان I may be but a lowly housekeeper, but i shall do my utmost to provide you support to the best of my ability من شاید فقط یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کاری از پس کسی برآمدن، جنم داشتن، ، این کاره بودن Well well well, i honestly didn t think you d have it in you خب خب خب، واقعا فکرشو نمی کردم جنمشو د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

On her seventh visit to the region in six months this week, baerbock warned her host that ongoing aid ( ( blockades ) ) meant gaza was sliding toward ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Pawn=pledge=collateral=mortgage=deposit=bail گرو، وثیقه البته bail بیشتر برای آزاد کردن شخصی از زندان به قید ضمانت و گرو استفاده میشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Trifle with=pawn آلت دست، بازیچه گرفتن، به بازی گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موضوع کم اهمیت و جزئی کم، ناچیز و اندک؛ که مترادف با dab هستش که اون هم همین معنی رو می ده. البته قبل از هر دو کلمه a می یاد. I am a trifle ( a dab ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یاد شدن، تصور شدن/کردن Don t you realize that you re thought of as the greatest actor متوجه نیستید که از شما یه عنوان بهترین بازیگر یاد می شود؟!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کامل، کمال، کامل/تکمیل کردن، انجام دادن، به کمال رسیدن مترادف با integrate هستش که اون هم یکی از معانیش به کمال رسیدن و تکمیل کردن هستش. If i want t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پذیرفتن، قبول کردن پیشنهاد A:come on, taste it ?B:really?can I A: why not? I have tried a great deal to make these stupendous drinks . B:then, i ll ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هدف حمله قرار گرفتن Israel is under attack, this should never have been allowed to happen. This would never have happened if i were president Trump ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Despite=regardless=in spite of علی رغم، به رغم، با وجود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

یکی از معانیش مستولی شدن، سرتاسر وجود کسی را فرا گرفتن She was consumed with guilt over what happened به خاطر ادفاقی که افتاده بود، گناه سرتاسر وجودش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تصرف کردن، سرتاسر وجود شخص را فراگرفتن ( خشم، حسادت، نفرت و. . . ) Seize Envy seized him حسادت سرتاسر وجودش را فراگرفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

معنی های گسترده ای داره مطابق با جمله اجرا کردن، جعلی، کلک وحقه، وانمود کردن و. . . !Ok, game is over. You put on a weak show خب، بازی تموم شد. تو ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Accredit:endow:assign:impute:attribute:ascribe نسبت دادن، وابسته دانستن، منتسب کردن، انتساب دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Though scorpions are the bane of my existence, rest assured the wretched thing will get the best care here اگرچه عقرب ها بلای جان من هستند، مطمئن باش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

This is most assuredly a t rex tail این مطمئنا دم تی رکس هستش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مسائل نامربوط Why you alway try to introduce Such irrelevancies into our discussions?! Please do not ramble from one point to another چرا انقدر همیشه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Subjugate

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Qualification=provision شرط، قید، بند Well after thinking about it, i support this plan with the provision ( qualification ) that the cost be reduced ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به اندازه، به همان میزان/مقدار He s as much of a performing member of our troupe as any of us او به اندازه هر یک از ما یکی از اعضای مجری گروه ما است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

If they are rich and well off, they ll be less sad about losing their father اگه پولدار باشند و وضعشون خوب باشه، کمتر غصه از دست دادن پدرشون رو می خو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سهیم شدن در چیزی، گیر آوردن چیزی غالبا خوب Thought i d be getting in on something good here, but it turned out nothing except fatigue فکر کردم چیز خو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

اثبات کردن، نشان دادن Fuckkk, that shit gave me a little trouble. goes to show you ve always got to stay on your toes گندش بزنننن، اون لعنتی یکم برا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قطع شدن Power is cut off, maybe there s gotta be a generator or sonething around here برق قطعه، شاید ژنراتور یا چیزی این اطراف باشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صرف کردن مقداری زمان واسه چیزی، موقعی که سرت شلوغه و یه مقدار زمان واسه امری خالی می کنی I m much obliged to you my dear friend, you really went to ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بسته به جمله معانی مختلفی داره به عنوان مثال یکی از معانیش در افتادن با کسی هستش. You re goiiiing to fucccck with me?!! You re going to fuckkk with ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

علاقه نشان دادن/داشتن I take no real interest in that monumental sculpture من هیچ علاقه ای به آن مجسمه تاریخی ندارم یا نشان نمی دهم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Snafu

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

I didn t mean to offend you, sorry for getting all worked up قصد رنجاندن تو رو نداشتم، متأسفم که زیادی جوش زدم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از زمانی که، از موقعی که در انتهای جمله از اون موقع معنی می ده. He s been awaiting your return ever since i was little kid از زمانی که یه بچه کوچک ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

On one s conscience عذاب وجدان، احساس گناه: i don t want that matter on my conscience نمی خواهم ان موضوع وجدانم را عذاب بدهد یا ناراحت کند. I can t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Go overboard پا را از گلیم خود درازتر کردن، زیاده روی کردن. که البته تو این جور مواقع طرف بیشتر جوگیر و احساساتی میشه و تو امری زیاده روی می کنه که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

عمل کردن به وعده، تا تهش رفتن، ادامه دادن و پسگیری کردن You should follow through on what you say you are going to do باید کاری که میگی می خوای انجام ...

پیشنهاد
٤

I may have bitten off more than i could chew there شاید اونجا لقمه گنده تر از دهانم برداشتم، شاید گوه اضافی خوردم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

You can't help being biased so you may as well be up front about it شما نمی توانید از متعصب بودن خودداری کنید، بنابراین چاره ای نیست که در رابطه با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Consolidate=integrate تلفیق/ترکیب/ادغام/همبسته/وابسته/پیوسته/منسجم/یکپارچه/مستحکم/تقویت کردن البته integrate علاوه بر معانی بالا این معنی ها رو هم می ...