تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Caustic=pungent=vitriolic=abrasive=venomous نیشدار، کنایه دار، تند و تیز، طعنه آمیز His vitriolic=abrasive=venomous=pungent=caustic remarks

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Cross my heart=hope to die به جون خودم قسم، به والله، خداوکیلی، به قران قسم !!I did lock the door_cross my heart and hope to die

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

Glammed up Dressed attractively and wearing make up to look more glamorous She was ( got ) all glammed up for the party او برای مهمونی خیلی شیک پوش ش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

عزاداری/سوگواری کردن، داغدار شدن، داغدیده شدن، به عزا نشستن. مترادف با mourn=grieve They bereaved ( grieved ) over the death of the infant آنها به عز ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

They paid her a whole lot of compliments

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

Put into effect=go into effect=implement=execute اجرا کردن، به مرحله ی اجرا در امدن Through his initiative the project was put into effect به واسطه ا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

If i ever were to lose you, i d lose myself اگه قراربود تو رواز دست بدم، خودم رو از دست می دادم. آهنگی که joel در tlou2 برای elie می خونه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

عبور کردن، رد شدن He claimed to be merely passing through the area, but clearly he had come to draw on my expertise او ادعا کرد که فقط می خواد از اون ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تمام شدن، به پایان رسیدن/رساندن، کامل شدن/کردن به نتیجه رسیدن، استنتاج کردن The investigation is concluded now and yielded few undisputed facts تحقیق ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حالت اسم کسر شأن، کوچک پنداری، دون پنداری، کسر شأن پنداری، خوار/زبون سازی، حقارت، تحقیر کننده They rejected our ceasefire proposal with disdain در ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Throw a tantrum=throw a fit کج خلقی کردن، آتشی کردن، قشقرق به پا کردن There was hardly a day for him without throwing a fit ( tantrum ) روزی نبود که ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

Slice open=to penetrate or make a hole in شکافتن، سوراخ ایجاد کردن، بریدن Bear claws can slice open human flesh چنگال های خرس می تواند گوشت انسان را ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شامل شدن، حاوی بودن، همراه شدن با He won the challenge and the award comes with 25000 dollars

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Talk your way into/ out of sth To persuade people that you should do sth /not do sth by the reasons you give قانع کردن و دلیل آوردن برای اینکه کاری ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Get something down to a science To be able to do sth in a quick and efficient way انجام دادن کاری یا چیزی به شیوهای موثر و سریع ( یعنی به چاسطه اینکه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Dubious=equivocal=obscure=ambiguous=vague=opaque گنگ، مبهم، ناواضح، نامشخص، کدر، دوپهلو، چندپهلو، مشکوک، شک برانگیز His dubious conduct رفتار شک برنگ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

Adapt=conform=correspond=accommodate=adjust تطابق داشتن، مطابقت داشتن، منطبق بودن، همانند بودن، سازگار بودن، سازش داشتن، سازگار شدن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

That is ( to say ) به عبارت الاخری، به عبارت دیگر، به بیان دقیق تر مترادف با rather He became their leader, or rather their idol ( he became their l ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To shoot and kill/hit someone or sth The sniper was able to pick off the enemy soldiers one by one - 2 To remove or take off something She carefu ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

Deliberate=intentional تعمدی، عمدی، عمدا، آگاهانه، از روی قصد Deliberate=careful=measured سنجیده، آگاهانه، حساب شده، دقیق A deliberate ( careful, me ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

بازسازی/نوسازی/مرمت/ترمیم/احیا/تعمیر کردن که مترادف با renovate, repair, recondition استرداد/اعاده کردن، پس دادن، بازگرداندن که مترادف با restitute , ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

Point out=pick out نشان دادن، اشاره کردن، اصرار کردن پافشاری کردن The teacher pointed out ( picked out ) a few areas the students need to improve on ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Conform=accommodate=correspond=adjust مطابقت داشتن، تطابق داشتن، منطبق بودن، همانند بودن، سازش یافتن، سازگار شدن، وفق دادن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Grievous=pathetic حزن انگیز، حزن آلود، غم انگیز، ناراحت کننده، اسف بار، تاسف بار، اسفناک، حاکی از غم و اندوه، فاحش، شدید، بسیار بد جانفرسا، طاقت فرسا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گستاخ، زننده These ( uncouth ) youth girls are surrounded by a society that is obsessed with sex and debauchery, they violently vent their scorn on a ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

Put up a fight=pick fight دعوا راه انداختن، دنبال دردسر گذشتن I havent come here to pick fight ( ut up a fight ) He likes to pick a quarrel ( put up ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جوش زدن When i m distressed, i always break out in a rash وقتی دلواپس می شم ( استرس می گیرم ) همیشه جوش می زنم

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To have a problem with به مشکلی برخوردن We ve hit a bit of a snag, things are worse than i accounted for

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٤

دیری نپایید، طولی نکشید

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ascribe=assign=attribute=accredit=impute نسبت دادن، وابسته دانستن، منتسب کردن، منسوب کردن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Prick tease an offensive word for a woman who tries to make a man sexually excited but does not intend to have sex with him These uncouth youth girls ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وقتی یه مدت نسبتا طولانی کسی شما رو ندیده این عبارت استفاده می شه. کم پیدایی احوالت چطوره اوضاع چطوره How have you been?everyone was starting to mis ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

Witty yet gritty این اصطلاح وقتی به کار برده می شه که مثلا یه برنامه تلوزیونی هست که طنز هستش، اما واقعیات دردناک زندگی روهم توش گنجونده که به مراتب ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دق دل, نا امیدی، یاس، سرخوردگی، درماندگی، استیصال. He vented his frustration on her wife and kids او دق دلش را سر همسر وبچه هایش خالی کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عالی، بهترین، برترین، فوق العاده یک واژه ای هم هست که از ترکیب superlatives و galore ساخته شده. Galore هم میشه فراوان و به وفور. Superlatives gal ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

معنی های خیلی گسترده ای داره: عامیانه ترین معانیش: بلند کردن، برداشتن، جمع کردن، چیدن، برگزیدن، انتخاب کردن وهمین طور وسیله ی برداشتن و تمیز کردن ( م ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To criticise ( a person or thing ) in a very detailed and usually unkind way You can expect political analysts to pick apart the governor's speech ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

فحش به لزبین های کریه تو scarface هم زیاد این کلمه رو میگن: put your fingers in dykes اگه تو هم ضد lgbt هستی لایک کن!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فحش به لزبین های گوگولی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اصطلاح توهین آمیز که برای جماعت اقلیت رنگین کمونی استفاده میشه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خطاب به هانی فقط اون اعتماد به نفستون که آخر سر گفتید اگه در رابطه با چیزی اطلاعات نداریم نظر کارشناسانه ندیم. مثل اینکه جنابعالی اصلا نمی دونید لفظ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بسیار احساساتی کردن/شدن As a father, seeing her in such a wretched condition hit me right in the parental feelings به عنوان یک پدر، دیدن او در چنین و ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

You ain t supposed to be here تو نباید اینجا باشی. بیشتر وقتی یکی وارد محدوده ای ( مثل ملک یا زمین یا هرجایی که متعلق به شخص یا سازمانی هستش ) میشه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

Reserved=reticent==modest خویشتن دار، کم حرف، محجوب، خودنگهدار، با وقار، سنگین، She was so reserved, even to the point not holding out her hand for ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Reserved=reticent=keeping quiet متین، فروتن، خوددار، کم حرف، محجوب She was so reserved, even to the point not holding out her hand to shake with him ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معانی مختلفی داره: 1. :To remove something completely ( Pick clean the bones of the kitchen ) this means to remove all the meat from the bones, le ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Hold out for is an idiomatic expression that means to wait for something better or to refuse to accept less than what one wants or expects. It often ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

Insist=persist=press=importune==persevere=hold out for پافشاری کردن، اصرار کردن، سماجت کردن، جسارت داشتن البته قضیه hold out for کمی فرق داره که توضی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

You ain t supposed to be here نباید اینجا باشی. ( معمولا وقتی کسی وارد مکانی یا محدوده ی ملکی میشه اینو بهش میگن، یعنی یه جور قانون هستش، که مترادفش ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

Continue to live through hardship or adversity Hold out=hold on=hang on=endure=last=hold up=survive یکی از معانی متعددش تسلیم نشدن، ادامه دادن، دوام ...