rub off


معنی: فرسودن
معانی دیگر: (در اثر مالش یا تماس) زایل شدن، زدوده شدن، پاک شدن

جمله های نمونه

1. A shame does not rub off.
[ترجمه گوگل]شرم از بین نمی رود
[ترجمه ترگمان] باعث شرمندگی نمیشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His enthusiasm is starting to rub off on the rest of us.
[ترجمه m.m] شور و شوق او به ما هم منتقل شد.
|
[ترجمه گوگل]شور و شوق او شروع به نفوذ به بقیه ما کرده است
[ترجمه ترگمان]شور و شوق او کم کم دارد به بقیه ما سرایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She couldn't rub off the blood stain on her blouse.
[ترجمه مصطفی] او نمی توانست لکه خون روی بلوزش را پاک کند.
|
[ترجمه گوگل]او نمی توانست لکه خون روی بلوزش را پاک کند
[ترجمه ترگمان]نمی توانست لکه های خون روی بلوزش را پاک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was hoping some of his genius might rub off.
[ترجمه مصطفی] امیدوارم برخی از نبوغ او از بین برود اطلاعات بیشتر درباره این نوشتار مبدأبرای اطلاعات ترجمه بیشتر، نوشتار مبدأ لازم است ارسال بازخورد پانل های کناری
|
[ترجمه نرگس] امیدوار بودم قدری از زکاوت او به من منتقل شود
|
[ترجمه گوگل]امیدوارم برخی از نبوغ او از بین برود
[ترجمه ترگمان] امیدوار بودم که یه سری از نبوغ اون پاک بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some of the gold paint had begun to rub off.
[ترجمه گوگل]مقداری از رنگ طلایی شروع به مالیدن کرده بود
[ترجمه ترگمان]بعضی از رنگ طلایی شروع به مالیدن روغن کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The mud will rub off easily.
[ترجمه خودم] گل به سادگی پاک می شود.
|
[ترجمه گوگل]گل به راحتی پاک می شود
[ترجمه ترگمان]گل به آسانی فروکش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The gold colouring had begun to rub off.
[ترجمه گوگل]رنگ طلایی شروع به مالیدن کرده بود
[ترجمه ترگمان]رنگ و رویش رفته رفته به رنگ طلایی درآمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Paint on oil-based paint, then partially rub off for an antiqued look.
[ترجمه خودم] برای نقاشی از رنگی که پایه روغنی دارد استفاده کنید. سپس با سابیدن و پاک کردن بعضی از قسمت های رنگ به نقاشی جلوه عتیقه ببخشید.
|
[ترجمه گوگل]روی رنگ روغنی رنگ کنید، سپس تا حدی آن را بمالید تا ظاهری قدیمی داشته باشید
[ترجمه ترگمان]رنگ روی رنگ مبتنی بر روغن را رنگ کنید، و سپس به طور جزئی برای یک ظاهر antiqued بمالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I wriggled into them, hoping something would rub off.
[ترجمه گوگل]به امید اینکه چیزی از بین برود، داخل آنها چرخیدم
[ترجمه ترگمان]خودم را در آن ها فرو کردم و امیدوار بودم چیزی آن را پاک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Clearly Richard's disgusting motoring habits were beginning to rub off on me.
[ترجمه گوگل]واضح است که عادات رانندگی نفرت انگیز ریچارد در حال از بین بردن من بود
[ترجمه ترگمان]واضح بود که عادات و عادات احمقانه ریچارد شروع به مالیدن سرم کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These stains won't rub off.
[ترجمه گوگل]این لکه ها پاک نمی شوند
[ترجمه ترگمان]این لکه به درد نمی خوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Chances are their happiness will rub off.
[ترجمه گوگل]این احتمال وجود دارد که شادی آنها از بین برود
[ترجمه ترگمان]شانس آن ها این است که شادی آن ها به پایان برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Rub off the rubber rubbish from the club and tube.
[ترجمه گوگل]زباله های لاستیکی را از چوب و لوله پاک کنید
[ترجمه ترگمان]زباله ها را از چوب و لوله جدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The mud will rub off quite easily.
[ترجمه گوگل]گل به راحتی پاک می شود
[ترجمه ترگمان]گل به راحتی می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I hope her candidates will rub off on her husband.
[ترجمه گوگل]امیدوارم کاندیداهایش به شوهرش غلبه کنند
[ترجمه ترگمان]امیدوارم که کاندیداهای زن او را به حال خود بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرسودن (فعل)
fatigue, tire, rub off, wear out

تخصصی

[نساجی] رنگ رفتن با مالش

انگلیسی به انگلیسی

• be removed by rubbing (as of color); take off by rubbing; be worn out

پیشنهاد کاربران

به خورد چیزی/ کسی رفتن
محمد فروزانی
قاطی شدن با هم تا جایی که یکی بر دیگری تأثیر گذارد.
- Her crude manners have rubbed off on you
- WATERS ( showing the pictures of his son to other soldiers ) : My wife let one of the neighbors take this ( picture ) just a couple of weeks ago. Army’s not for my son. See, when this war’s over, things are going to change—and I want him to be ready for it— I’m sendin’ him to some big white college—let him rub with the whites, learn the white man language. How he does things.
...
[مشاهده متن کامل]

PETERSON: White don’t rub off. ( A Soldier’s Story - MOVIE: Screenwriter: Charles Fuller, Director: Norman Jewison )

be transferred by contact or association/ Having an effect through close association or contact
اثر گذاشتن
تأثیر گذاشتن از طریق ارتباط نزدیک یا تماس
When parents are having a hard time, their tension can easily rub off on the kids.
...
[مشاهده متن کامل]

Her sense of fun has rubbed off on her children.
Let's hope some of his good luck rubs off on me!

منابع• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/rub-off• https://www.oxfordlearnersdictionaries.com/definition/english/rub-off
انتقال پیدا کردن

بپرس