dubious

/ˈduːbiəs//ˈdjuːbɪəs/

معنی: مشکوک، مورد شک، مشتبه، نامفهوم
معانی دیگر: مبهم، پوشیده، ناآشکار، سربسته، اندیدمند، دو دل، مردد، بدبین، بدگمان، شک دار، (نتیجه) نامعلوم، ناهویدا، ندانستنی، dubitable : مورد شک

جمله های نمونه

1. a dubious battle
نبردی که سرنوشت آن نامعلوم است

2. a dubious outcome
پیامد نامعلوم

3. a dubious personality
شخصیت مظنون کننده

4. a dubious remark
اظهار شک برانگیز

5. i am dubious about his sincerity
نسبت به خلوص نیت او شک دارم.

6. men of dubious patriotism
مردانی که میهن دوستی آنها مورد شک است

7. The firm was accused of dubious accounting practices.
[ترجمه پویا] این شرکت به شیوه های حسابداری مشکوک متهم شد.
|
[ترجمه گوگل]این شرکت به شیوه های حسابداری مشکوک متهم شد
[ترجمه ترگمان]این شرکت متهم به فعالیت های مشکوک حسابداری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I remain dubious about her motives.
[ترجمه گوگل]من در مورد انگیزه های او تردید دارم
[ترجمه ترگمان]من در مورد انگیزه های او تردید دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Max was given the dubious honour of organizing the children's party.
[ترجمه گوگل]به مکس افتخار مشکوک سازماندهی جشن کودکان داده شد
[ترجمه ترگمان]ماکس آن افتخار مشکوک را به ترتیب دادن جشن بچه ها به عهده گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The tests have been shown to be of dubious validity.
[ترجمه گوگل]نشان داده شده است که آزمون ها دارای اعتبار مشکوکی هستند
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها نشان داده شده است که این آزمایش ها دارای اعتبار مشکوک هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'm dubious about his promises to change his ways.
[ترجمه امیرمحمد] من شک دارم راجب به قولش تا وعده هایش را تغییر دهد
|
[ترجمه مصطفی امیرجانی] من در مورد وعده های او برای تغییر رویه هایش شک دارم.
|
[ترجمه گوگل]من در مورد وعده های او برای تغییر روش خود مشکوک هستم
[ترجمه ترگمان]من به قولش عمل می کنم که مسیرش را عوض کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The results of this policy will remain dubious for some time.
[ترجمه گوگل]نتایج این سیاست تا مدتی مشکوک باقی خواهد ماند
[ترجمه ترگمان]نتایج این سیاست تا مدتی مشکوک باقی خواهد ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I was given the dubious privilege of organizing the summer fair.
[ترجمه گوگل]به من امتیاز مشکوک برگزاری نمایشگاه تابستانی داده شد
[ترجمه ترگمان]من این امتیاز رو داشتم که بازار مکاره تابستانی رو مرتب کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It sounds a morally dubious proposition.
[ترجمه گوگل]این یک پیشنهاد اخلاقی مشکوک به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان] به نظر یه پیشنهاد بد اخلاقی میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They consider the plan to be of dubious benefit to most families.
[ترجمه گوگل]آنها این طرح را برای اکثر خانواده ها سود مشکوک می دانند
[ترجمه ترگمان]آن ها این طرح را به سود بیشتر خانواده ها در نظر می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He has the dubious distinction of being the first railway baron to go bankrupt.
[ترجمه گوگل]او این تمایز مشکوک را دارد که اولین بارون راه آهن است که ورشکست شده است
[ترجمه ترگمان]او از اولین قطار راه آهن که به ورشکست شدن است برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشکوک (صفت)
uncertain, esoteric, questionable, suspicious, doubtful, fishy, dubious, shady, dubitable, precarious, vacillatory, skeptic

مورد شک (صفت)
suspect, dubious, dubitable

مشتبه (صفت)
dubious

نامفهوم (صفت)
obscure, unclear, unmeaning, obscurant, dubious

انگلیسی به انگلیسی

• uncertain, doubtful
you describe something as dubious when you think it is not completely honest, safe, or reliable.
if you are dubious about something, you are unsure about it.

پیشنهاد کاربران

doubt : شک و تردید
Dubious : مشکوک
I'm dubious متضاد l'm sure
مشکوک و نا مطمئن
نا مطمئن
غیر قابل اعتماد
Dubious : مردد همون doubtful
Certain : مطمعن
دوو بی یِس
doubtful
نامطمئن
I am dubious. . . .
مطمئن نیستم. . . !
شک دارم. . . !
شک برانگیز
synonymous of dubious is cynical
غیرقابل اعتماد

بپرس