bereave

/bəˈriːv//bɪˈriːv/

معنی: محروم کردن، داغدیده کردن
معانی دیگر: (امروزه بیشتر به صورت bereft به کار می رود) محروم کردن، بی بهره کردن، ماتم زده کردن، سوگوار کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bereaves, bereaving, bereaved, bereft
مشتقات: bereavement (n.), bereaver (n.)
(1) تعریف: to deprive and make mournful (usu. fol. by "of").
مشابه: deprive

- The hurricane bereaved her of her family.
[ترجمه گوگل] طوفان او را از خانواده اش محروم کرد
[ترجمه ترگمان] طوفان اون رو از دست داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to deprive or strip away from, as by force or tribulation.
مشابه: deprive

- The invaders bereaved the villagers of their homes and possessions.
[ترجمه گوگل] مهاجمان روستاییان را از خانه ها و اموال خود محروم کردند
[ترجمه ترگمان] مهاجمان روستائیان خانه های خود و اموال آنان را bereaved
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The war bereaved us of all hope.
[ترجمه گوگل] جنگ همه امیدمان را از دست داد
[ترجمه ترگمان] جنگ ما رو از همه امید نجات میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She expressed her sympathy to the bereaved family.
[ترجمه گلی افجه ] او با خانواده سوگوار ابراز همدردی کرد
|
[ترجمه گوگل]وی با خانواده داغدار ابراز همدردی کرد
[ترجمه ترگمان]همدردی خود را نسبت به خانواده bereaved ابراز می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was bereaved of his wife last year.
[ترجمه گلی افجه ] او سال گذشته سوگوار زنش شده بود
|
[ترجمه گوگل]او سال گذشته همسرش را از دست داد
[ترجمه ترگمان]سال پیش از زنش جدا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The clergy prey on bereaved families.
[ترجمه گوگل]روحانیت خانواده های داغدار را شکار می کند
[ترجمه ترگمان]روحانیان خانواده های داغ دیده را طعمه خود می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The team now seems bereft of inspiration.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد تیم اکنون از الهام گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]این تیم در حال حاضر فاقد الهام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The bereaved is / are still in mourning.
[ترجمه گوگل]داغدیدگان / هنوز در ماتم هستند
[ترجمه ترگمان]bereaved هنوز عزادار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Mr Dinkins visited the bereaved family to offer comfort.
[ترجمه گوگل]آقای دینکینز برای تسلی دادن از خانواده داغدار دیدن کرد
[ترجمه ترگمان]آقای Dinkins از خانواده داغدار دیدن کرد تا به آن ها دلداری بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Alone now and almost penniless, he was bereft of hope.
[ترجمه گوگل]او اکنون تنها و تقریباً بی پول، بی امید بود
[ترجمه ترگمان]اکنون تنها و تقریبا بی پول بود، دیگر امیدی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The plane crash bereaved her of her busband.
[ترجمه گلی افجه ] سانحه هوایی او را سوگوار شوهرش کرد
|
[ترجمه گوگل]سقوط هواپیما او را از بند اتوبوس محروم کرد
[ترجمه ترگمان] سقوط هواپیما اون رو از \"busband\" جدا کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The accident bereaved Jack of his wife.
[ترجمه گوگل]این تصادف باعث شد جک از همسرش غافل شود
[ترجمه ترگمان] اون حادثه \"جک\" رو از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His death in 1990 left her completely bereft.
[ترجمه گلی افجه ] مرگ او در ۱۹۹۰ ان زن را کاملا به سوگ نشاند
|
[ترجمه گوگل]مرگ او در سال 1990 او را کاملاً بی‌حال کرد
[ترجمه ترگمان]مرگ او در سال ۱۹۹۰ او را کاملا محروم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The shock of his departure had left her feeling alone and bereft.
[ترجمه گلی افجه ] شوک عزیمت او , زن را دچار احساس تنهایی و اندوه کرد
|
[ترجمه گوگل]شوک رفتن او باعث شده بود که او احساس تنهایی و بی‌حوصلگی کند
[ترجمه ترگمان]شوک ناشی از حرکت او را به حال خود رها کرده بود و خود را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Our sympathies go to the bereaved.
[ترجمه گوگل]همدردی ما با بازماندگان است
[ترجمه ترگمان] علاقه ما به the
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Illness bereaved her of her husband.
[ترجمه گلی افجه ] بیماری او را از شوهرش جدا کرد
|
[ترجمه گوگل]بیماری او را از دست شوهرش محروم کرد
[ترجمه ترگمان]بیماری او را از شوهر خود منع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We sympathized with the bereaved family.
[ترجمه گوگل]با خانواده داغدار همدردی کردیم
[ترجمه ترگمان]ما با خانواده bereaved همدردی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محروم کردن (فعل)
dispossess, cut off, debar, exclude, bereave, deprive, divest, evacuate, geld, foreclose, devest, disappoint

داغدیده کردن (فعل)
bereave

انگلیسی به انگلیسی

• deprive; be deprived, suffer loss

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : bereave
اسم ( noun ) : bereavement
صفت ( adjective ) : bereaved
قید ( adverb ) : _
صاحب عزا
سوگ , ماتم , عزا , داغداری , جدایی
داغدار
عزادار شدن

بپرس