تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خون کسی از عصبانیت به جوش آمدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

احمقانه Those trolls' asinine questions

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

خروشان متلاطم پرهیاهو متشنج پر از آشوب پرتنش پر از اغتشاش • Tumultuous days, times, months, life, childhood • Tumultuous celebration, applauce, ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

تشویق بلند بالا و پر هیاهو A loud, prolonged, affectiante, and enthusiastic applause He raised his hands to calm the tumultuous standing ovation

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

روبرو شدن برخورد کردن مواجه شدن To come up against an insuprable hindrance

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

- مشکل لاینحلirresolvable - فائق نیامدنیimpassable, un/insurmountable, unconquarable - مشکل یا مانعی که نمیشه از پسش براومد a problem that can ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Also: Come up against a brick wall run into a brick wall برخورد با یه مانع/سد/ مشکل بزرگی که قابل فائق آمدن نیست و در نتیجه باعث متوقف شدن یا پایا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پولدار Rich To have plenty of money to live a very comfortable life • Growing up on easy street has its own dangers

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

To get/draw the short straw - قرعه ( بد ) به نام کسی افتادن - بدشانسی آوردن و مجبور بودن به انجام کاری که بقیه - دوست ندارن انجام بدن to have ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بلوغ The age one formally becomes adult

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

دوره آموزشی فشرده سربازان در ابتدای سربازی که سابق بر این سه ماه بود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

standing at attention خبردار نظامی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

یه گزینه/انتخاب مطمئن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

شلخته پینتی ( ترکی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بویژه در مورد پارچه: بشور بپوش، پارچه ی بدون نیاز به اتو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Very well Successfully Extremely well and without any problem

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ترک موتور یا دوچرخه یا اسب Pillion passenger: کسی که ترک موتور/چرخ مینشیند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Turn out Wait and see how things shake out

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

۱ - غلت خوردن، غلتیدن، قل خوردن to rotate Kids were rolling arond on the grass ۲ - سبک سنگین کردن مسئله ای/ تصمیمی To consider something thoroughl ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

به کارت برس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

برآاورده کردن انتظاراتی که از کسی میره To meet the expectations that one's name sugests The restaurant lives up to its name

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱ - قرص ۱ - دانه های ریز توپکی روی لباس/پارچه که بعد از مدتی استفاده ظاهر میشن. ( ترکی: تیفدیح ) Fuzzball Lint ball These pesky fabric pills are t ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

در آخرین لحظه ممکن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

As well It's the pizza parlor of your dreams and a considerate place to boot

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

استهلاک/ صدمه / فرسودگی ناشی از استعمال/مصرف در طول زمان که امری کاملا طبیعی و اجنتاب ناپذیر است. It's landlords responsibility to fix the normal• ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

1 - ناراحت/ عصبی/هیجان زده شدن To get worked up To become emotionally agitated, upset, angry about something • He got worked up over nothing • You a ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Honest Forthright Upright Straightforward Bold Frank

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

۱ - در چیزی خلاصه شدن . Everything comes down to money in the end . It all comes down to money in the end ۲ - When it cones down to it در کل، نه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱ - خرد کردن to cut/chop/slice into smaller pieces/sections/parts • First peel off the potatoes then cut them up Cut up your credit card and use a d ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بفرمائید. . میتونید صحبت کنید! You can talk now You may speak now

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Verb: - کنجکاوانه برای دیدن حادثه ای، صحنه ای سرت رو دراز کنی - کاستن از سرعت درهنگام رانندگی در بزرگ راهها و جاده ها برای دیدن صحنه تصادف Whe ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

- To set priority To do things that are most important before - doing other things به عبارتی: اولویت بندی کارها و مسائل و انجام دادن اونها بر اس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Synonym ۱ - Freak out ، Flip out ؛ دیوونه شدن، قاطی کردن، به هم ریختن، ۲ - Go wild، Go crazy، به فنا رفتن، نابود شدن، به هم ریختن، از کنترل خارج شدن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Synonym: Make a pass at someome گفتن چیزایی یا انجام کارایی برای شروع یک رابطه رومانتیک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

۱ - مایع کیک که بعد از مخلوط کردن آرد، تخم مرغ، شکر و سایر مواد کیک بدست میاد ۲ - پشت سر هم زدن As the pack of dogs started chasing me, the only t ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

موجود، فراهم، آماده، در دسترس Unclaimed Available claimed by nobody

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

:bring someone down to earth کسی را متوجه واقعیت کردن چشم کسی را به روی حقیقت باز کردن بیدار کردن آگاه شدن باعث بشی/کمک کنی کسی واقعیت رو ببینه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خودستایی کردن “I’m Not One to Toot My Own Horn, But…” حمل بر خودستایی نباشه. . اما. .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

گوشه تا شده کتاب که معمولا یا به منظور پیدا کردن صفحه خاصی تا میشه یا در اثر استفاده زیاد و کهنگی به مرور زمان اتفاق میفته. • tiny, dog - eared not ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

تند تند ورق زدن to quckly turn the pages of a book خواندن چیزی با سرعت to read something quickly

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جیب خود رو پر کردن/پول درآوردن ( از راههای غیر قانونی، غیر اخلاقی و نادرست ) To make large amount of money through immoral, illegal, or dishonest w ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Magnate Mogul A wealthy, influencial, and powerful businessman This word comes from the japanees word taikun which means great leader

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

کسی که همش حرفای بی معنی، تو خالی, بی مایه، بی ارزش و بیهوده میزنه. حراف و زیاده گویی که حرفای بی معنی و چرت و پرت زیاد میگه Synonym: windbag A p ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Quip Wisecrack Gibe ore jibe

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

با دست حمل کردن، بویژه چیزهای سنگین Carry by hand especially heavy things He happily toted the camare along on more family outings.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Also: root about گشتن دنبال چیزی میان چیزهای دیگر زیر ورو کردن Synonym: Scrounge

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

نهایتا بالاخره آخرش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بعنوان معرف

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱ - پیش پرداخت کردن to pay in advance before gooda or services are rendered ۲ - پول قرض دادن to lend money It has been almost 2 months since I fro ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

عملی کردن ( قول، وعده، پیمان )