تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

با مهارت با زیرکی با زبردستی ( In handeling situations ) Skillfully Cleverly Soursefulnessly She joggled adroitly her married life and care ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

ذهن را درگیر کردن ذهن را مشغول کردن باعث نگرانی شدن دغدغه شدن To think and worry a lot about something

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خوفناک Menacing

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ذهن را درگیر/مشغول کردن Brood

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به مغز فشار آوردن برای بخاطر آوردن چیزی To think very hard to recall/find/ understand something I rackedmy brain all night long to come up with wa ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به روال قبل/سابق برگشتن To return to and become reaccustomed to something that hasn't been done for sometime

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جدی نگرفتن بی اهمیت جلوه دادن • Dismiss as a foolish or impractical idea • Sneer at • Take light of • Express comtempt, dislike, scorn, disdain ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

تو دار و مرموز Misterious, mystifying, hard to read, impossible to interprete You can't tell their thoughts orfeelings The people who wear thei ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

جدی نگرفتن بی اهمیت جلوه دادن Pooh - pooh

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مرد زن باز مرد بی بند و بار • Womanizer • skirt chaser A man who is morally unrestrained and enters in casual sexual relationship with women

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Soppy

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Overly sentimental بیش از حد احساساتی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

۱ - وسیله نقلیه means of transportation ۲ - بستر، واسطه، رسانه, a medium to express, display, or achieve something

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

فریب حیله نیرنگ حقه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Pestle and mortar دسته هاونگ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

در رفاه در ناز و نعمت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

In clover

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

همخانه شدن با جنس مخالف و داشتن رابطه جنسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

توبیخ سرزنش امتیاز منفی I can't belive my boss gave me a demerit for being a mintue late.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

آئین دینی رسم دینی A religious seremony or rite In catholic christianity confession is a sacrament

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

فضول Busybody

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

مرتبا غر غر کردن همش ناله و شکوه کردن My younger daughter keeps griping about having too much assignments

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

فروشنده یا شغل فروش تجهیزات و ابزار و ادوات و ارائه دهنده راهنما ( برای مثال برای شکار )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ملغی کردن Annul Cancel Revoke We were glad the order was rescinded, but . suspicious as to why

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

۱ - حین انجام وظیفه performing duties Being on duty ۲ - از نظر زمانی در مضیقه بودن، کم بودن وقت، وقت نداشتن To have a limited amount of time to ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

راحت باش غریبگی نکن خونه خودت بدون Feel comfortable

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

عین روز اولش مثل روز اولش Amir had kept his phone in pristine condition because he planned to sell it.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

قسمتی از خانه که برای اقامت مهمان در نظر گرفته میشود A portion of house for accomidation of guests We refurbished the guest wing

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

باز سازی تعمیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

مسحور My late grandma used to keep us spellbound by her facinationg old stories and yet if it had not been a narrative film I would have been spe ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Well informed

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جدال گرا A person with a strong opinions and independent critical mind who engages in debates furiously • Louis Frankin Celine was a polemicist

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

تظاهر کردن Pretend جدی نبودن To do something half - heartedly, without much care or effort

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

گنده گ*زی، شجاعت، تهور یا جسارت نمایشی/ ظاهری، لاف زدن A showy/false bravery

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

سپری شدن زمان ( به ویژه به کندی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Defer to محول کردن، واگذار کردن، سپردن, اتکا کردن، اعتماد کردن، قبول داشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

۱ - بلاتکلیفی To be in a situation which isn't clear or certain A suspended uncertain state • to be in an unpleasent state of limbo • I am tired o ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

اولین ماه کامل در پائیز که بسیار پر نور و درخشان میشود و در گذشته کشاورزان با کمک نور ماه به برداشت محصول تا اواخر شب می پرداختند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

لختِ لخت, عریان Completely naked Unclothed Bare assed

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

خیلی احتیاط کردن تا مبادا با گفتن حرفی یا با انجام کاری باعث ناراحتی یا رنجش کسی نشوی To be very careful It was very easy to set him off, so I sp ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Uncomfortable معذب دستپاچه The answer to this question never fails to put me . ill - at - ease

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

نمود، جلوه، ظاهر They had the seeming of battlle - wrecks

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱ - درخشان، تابان، براق، نورانی shining intensly Blazing sun Blazing wreath of hibiscus on his black hair ۲ - واضح obvious ۳ - شعله ور، فروزان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

تعلق وابستگی Religious affiliation : تعلق یا وابستگی مذهبی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Also: make a name for oneself مشهور شدن، نام کسی بر سر زبانها افتادن To become well - known His fertile imagination began conceiving the stories ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

واحد اندازه گیری بویژه مایعات A pint of One of them had a pint of beer

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

۱ - تمایل به چیزی داشتن to be incluned ۲ - مراقبت یا تیمارداری کردن, مواظبت کردن Care for something • He tended his garden and fed the chickens

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

آسایشگاهی که در آن افراد مبتلا به بیماری های لاعلاجی که روزهای آخر عمر خود را سپری میکنند نگهداری و مراقبت میشوند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Shy Diffident Timid

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Nasty