blather

/ˈblæðər//ˈblæðə/

معنی: چرند، صحبت بی معنی و احمقانه
معانی دیگر: چرند گویی، حرف بی معنی، پرگویی و نسنجیده گویی -2 چرند گفتن، پرحرفی کردن، حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: meaningless or foolish chatter.
مشابه: babble, chatter, drivel, prattle, rot
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: blathers, blathering, blathered
• : تعریف: to speak idly or foolishly; chatter.
مشابه: babble, blabber, chatter, chipper, drivel, maunder, prattle

جمله های نمونه

1. The old men blather on and on.
[ترجمه گوگل]پیرمردها مدام ناله می کنند
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که باید به این کار ادامه می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Anyone knows that all this is blather.
[ترجمه گوگل]هر کس می داند که همه اینها مذموم است
[ترجمه ترگمان]هرکسی می دونه که همه این حرفا چرنده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Despite all the blather to the contrary, it is obvious that virile men remain attractive to women.
[ترجمه رضا بابایی] با وجود تمام بلاهایی که بر سر زنان می ﺁید، واضح است که مردان شرور همچنان برای زنان جذاب هستند.
|
[ترجمه گوگل]علیرغم تمام نارضایتی ها برعکس، بدیهی است که مردان زرنگ همچنان برای زنان جذاب هستند
[ترجمه ترگمان]با وجود همه the، واضح است که مردان مردانه برای زنان جذاب باقی می مانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. easier to blather on for an hour than talk for a tight 18 minutes knowing that if you go over, you (literally) will get the hook.
[ترجمه گوگل]یک ساعت ناله کردن آسانتر از صحبت کردن برای 18 دقیقه فشرده است، با دانستن این که اگر از آنجا عبور کنید، (به معنای واقعی کلمه) قلاب را خواهید گرفت
[ترجمه ترگمان]برای یک ساعت صحبت کردن به مدت یک ساعت آسان تر از صحبت کردن برای ۱۸ دقیقه و دانستن این است که اگر بروی، شما (به معنای واقعی کلمه)چفت را خواهید گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's believed that people primarily blather to themselves when alone so as not to appear nuts.
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این است که مردم در درجه اول زمانی که تنها هستند برای خودشان ناسزا می گویند تا دیوانه به نظر نرسند
[ترجمه ترگمان]اعتقاد بر این است که افراد در درجه اول به تنهایی با خودشان زندگی می کنند تا به نظر منطقی برسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He'll just blather about the subject for hours once he gets started.
[ترجمه گوگل]وقتی شروع به کار کند ساعت ها در مورد موضوع غر می زند
[ترجمه ترگمان]وقتی شروع به کار کرد باید ساعت ها درباره این موضوع حرف بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Don't mention horse racing. He'll just blather about the subject for hours once he gets started.
[ترجمه گوگل]به مسابقه اسب دوانی اشاره نکنید وقتی شروع به کار کند ساعت ها در مورد موضوع غر می زند
[ترجمه ترگمان]اسم اسب رو نیار وقتی شروع به کار کرد باید ساعت ها درباره این موضوع حرف بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was thankful for the darkness of the cinema enveloping them so that he would no longer need to blather.
[ترجمه گوگل]او از تاریکی سینما که آنها را در برگرفته بود سپاسگزار بود تا دیگر نیازی به ناله کردن نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]او از تاریکی سینمایی که آن ها را احاطه کرده بود سپاسگزار بود، به طوری که دیگر نیازی به blather نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Really, David, you ought to be ashamed to repeat such blather.
[ترجمه گوگل]واقعاً، دیوید، باید خجالت بکشی که چنین ناسزائی را تکرار کنی
[ترجمه ترگمان]دیوید، واقعا باید خجالت بکشی که این چرندیات را تکرار کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چرند (اسم)
windy, baloney, stuff, balderdash, blether, crap, blather, hokum, bosh, bologna, bilge water, bilk, boloney, trumpery, haver, rigmarole, jive, piffle

صحبت بی معنی و احمقانه (اسم)
blather

انگلیسی به انگلیسی

• nonsense, nonsensical talk
talk nonsense

پیشنهاد کاربران

بلغور کردن
چرند گفتن،
دری وری گفتن
چرت و پرت گفتن
یاوه سرایی کردن
To babble
To talk for a ling time over petty things

بپرس