fill in

/ˈfɪlɪn//fɪlɪn/

معنی: شرح دادن، پر کردن، جانشین کردن
معانی دیگر: 1- (باچیزی) پر کردن، 2- (با افزودن یا گنجاندن یا چپاندن یا تحویل دادن) کامل کردن، تکمیل کردن، برطرف کردن 3- به جای کسی دیگر عمل کردن یا نقش ایفا کردن، جانشین (به ویژه به طور موقت)، جانشین شونده

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to provide with requested information.
مترادف: complete
مشابه: advise, clue in, inform, tell

- Fill in the blanks.
[ترجمه گوگل] جاهای خالی را پر کنید
[ترجمه ترگمان] جاه ای خالی را پر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to temporarily replace; be a substitute (often fol. by for).
مترادف: sub, substitute
مشابه: double, replace, supply

- Can you fill in for me at work?
[ترجمه علی اکبر منصوری] میتونی بجای من بری سرکار? / میتونی جای منو در محل کار پر کنی?
|
[ترجمه گوگل] آیا می توانید جای من را در محل کار پر کنید؟
[ترجمه ترگمان] میشه سر کار برام پر کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. she was ill, so her fill-in went on stage
او بیمار بود و لذا جانشین او به صحنه رفت.

2. When you fill in the form, please write clearly/legibly in black ink.
[ترجمه گوگل]هنگامی که فرم را پر می کنید، لطفاً با جوهر سیاه به وضوح/خوانا بنویسید
[ترجمه ترگمان]زمانی که فرم را پر می کنید، لطفا به وضوح \/ خوانا در جوهر سیاه بنویسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In the test, we had to fill in the blanks.
[ترجمه گوگل]در آزمون باید جاهای خالی را پر می کردیم
[ترجمه ترگمان]در آزمون، ما باید جاه ای خالی رو پر می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She flipped through a magazine to fill in the time.
[ترجمه گوگل]او یک مجله را ورق زد تا زمان را پر کند
[ترجمه ترگمان]او یک مجله را ورق زد تا در آن زمان پر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Fill in your spouse's name here.
[ترجمه گوگل]نام همسرتان را اینجا وارد کنید
[ترجمه ترگمان]نام همسر خود را در اینجا پر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Can you fill in for me at the meeting? I can't go, and someone must take my place.
[ترجمه گوگل]آیا می توانید برای من در جلسه پر کنید؟ من نمی توانم بروم و یک نفر باید جای من را بگیرد
[ترجمه ترگمان]میشه اون جلسه رو برام پر کنی؟ من نمی تونم برم، و یه نفر باید جای منو بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Before leaving, he went into his office to fill in the daily time sheet.
[ترجمه گوگل]قبل از رفتن به دفترش رفت تا برگه وقت روزانه را پر کند
[ترجمه ترگمان]قبل از رفتن، او به دفترش رفت تا برگه time روزانه را پر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. How am I going to fill in this afternoon?
[ترجمه گوگل]امروز بعدازظهر را چگونه پر کنم؟
[ترجمه ترگمان]امروز بعد از ظهر چه طوری باید پر کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. sent us another form to fill in.
[ترجمه گوگل]فرم دیگری را برای ما ارسال کرد تا پر کنیم
[ترجمه ترگمان]یک فرم دیگر برای پر کردن ما فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Fill in the form in block letters.
[ترجمه گوگل]فرم را با حروف بلوک پر کنید
[ترجمه ترگمان]شکل حروف را پر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If you fill in this form, you can take books out of the library.
[ترجمه گوگل]اگر این فرم را پر کنید، می توانید کتاب ها را از کتابخانه خارج کنید
[ترجمه ترگمان]اگر این فرم را پر کنید، می توانید کتاب ها را از کتابخانه بردارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Fill in your full name and address.
[ترجمه گوگل]نام و آدرس کامل خود را وارد کنید
[ترجمه ترگمان]نام و آدرس کامل خود را پر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You could fill in an application form now.
[ترجمه گوگل]اکنون می توانید فرم درخواست را پر کنید
[ترجمه ترگمان]حالا می توانید فرم درخواست را پر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. How shall we fill in the time until he arrives?
[ترجمه گوگل]چگونه باید زمان را پر کنیم تا او بیاید؟
[ترجمه ترگمان]چه جوری باید تا وقتی که اون برسه اینجا رو پر کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شرح دادن (فعل)
give, relate, depict, illustrate, demonstrate, explain, detail, describe, narrate, fill in

پر کردن (فعل)
stop, fill, stuff, heap, load, glut, poison, infect, stud, deplume, fill in, stow, plenish, thwack, suffuse

جانشین کردن (فعل)
substitute, swap, fill in

تخصصی

[سینما] نور پرکننده یا کمکی
[آب و خاک] پر کردن

انگلیسی به انگلیسی

• someone that substitutes
complete, answer, supply or add information (form, application)

پیشنهاد کاربران

Longman:
fill somebody ↔ in: to tell someone about recent events, especially because they have been away from a place
fill somebody ↔ in on:
I think you’d better fill me in on what’s been happening.
نوشتن
در جریان گذاشتن
باخبر کردن
مطلع کردن
fill up :به معنی لب به لب پر کردن یا لب به لب پر شدن
Well, I’m gonna fill in for him as food critic
من قراره ( به طور موقت ) کار او را به عنوان منتقد غذا ( در مسابقات ) پوشش دهم
کار کسی را پوشش دادن، جانشین شدن
Make up
Cover for
پر کردن فرم
کسی را در اطلاع موضوعی قرار دادن.
منتظر بودن
وقتتو صرف انجام کار غیر مهمی کردن وقتی درحال صبر کردن هستی
پر کردن - تکمیل کردن - جایگزین کردن
Fill in پر کردن جاهای خالی میتونه مثلا در فرم جایی باشه
همچنین معنای جانشین:replace
و همینطور دوستان گفتن در جریان قرار دادن کسی هم هست:update
Fill out یعنی کامل پرکردن فرم تکمیل کردن:complete
Fill me in
من رو در جریان بزار
جای خالی رو پر کردن
فرم پر کردن
please fill in the form
پر کردن
to tell what has happened
شرح اوضاع و احوال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس