تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

۱ - کاملا سوخته، جزغاله شده ( , related to food also objects and places ) completely or significantly burned, overcooked • The turkey burnt to a cr ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

درِ پیت الکی آبکی سست و لرزان شکننده سرهم بندی شده بی مایه So old, in poor condition or built poorly that is falling apart • Flimsy houses • Fli ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

شبیه سبک/مد پیشین، قدیمی similar to a style or fashion from the past A style from the past

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Everywhere همه جا A way to refer to large area They baptized far and near, and yet taught nowhere what was the formal, material, efficient, and fi ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

• The act of naming after • An eponym is a person after whom something has been named فکر کنم یه اصطلاحی هست در فارسی: نام این مکان از موسس آن وام ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

تک خوری کردن؟؟ با خودخواهی فقط برای خود برداشتن To keep for yourself selfishly instead of sharing with others

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

To be a thing Synonym: to catch on پدیده اجتماعی/عقیده/اصلی که معروف میشه، یا به اصطلاح امروزی ها ترند میشه Of an opinion, phenomenon, principle, ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

A bit of a stretch Quite a stretch غلو، بزرگنمایی Synonym: A big leap Quite a leap

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بسیار عصبانی خشمگین Furious Very angry In my opinion this idiom alludes to the fact that extremely angry people get so violent and uncontrolable t ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

:Just somewhat related Teepee fire Pit fire Campfire Bonfire Open fire

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

ایده آل Flawless Ideal Perfect Social media sites are picture - perfect places to show off everything with over the top texts to match the photos

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

عواطف/احساسات عمیق کسی را برانگیختن کسی را از نظر احساسی منقلب کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

( روز، موقعیت، لحظه، تصمیم ) تعیین کننده/سرنوشت ساز - ترکی: اولدی وار دوندی یوخ! A situation in which you have to take great risks or you will los ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

عمیق، • . . . she felt so tired, so bone - deep weary and sad My interest in archaeology is so bone - deep • that it feels like a part of me.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

۱ - بی رحم، سنگدل Evil , Cruel ۲ - تپه hill ۳ - گذشته افتادن، انداختن Fell and grim inside but wery

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خسته، کلافه، بی حوصله شدن, دلزده شدن از چیزی I have grown weary of long trekings/drives/ constant travels Parva let out a weary sigh Her weary loo ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

To work a second job ( که الزاما شبانه نیست اما اغلب شب انجام میشود ) To work at another job To have a second job in addition to one's full time job

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

یکم خل و چل میزنه قاطی داره دیوونه است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱ - حمله ور شدن ( ناگهانی، یهویی ) یورش بردن یوگورماخ ( به ترکی ) But there was that dog growling and lunging between the two guys. ۲ - یک نوع ح ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Flatline ۱ - در حد کم و ثابت باقی ماندن to stay at a low and steady level ۲ - مردن ۳ - از دست دادن محبوبیت، شهرت Especially in the US, the financi ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

معمولی، عادی، رایج Usual Ordinary Commonplace Normal Average Common Everyday

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گوش بری، شیادی، دغل بازی، با زبان بازی سر کسی رو شیره مالیدن، حقه، حیله Grift Swindle Con Scam Scheme Confidence trick Swindling peope out of mone ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

Be a handful بلا/شیطون/وروجک بویژه در مورد بچه ها که نمیشه کنترلشون کرد • incredibly difficult to handle • not easy Grandchildren are a handful ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Sisterly :The clerk gave me a sororal smile and said

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Teeny tiny

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

آغل Pen A temprary enclosure/confinemebt for cattle

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

انتقاد سخت و کوبنده، شدید اللحن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱ - بدور از واقعیت offtarget اشتباه wrong نادرست errant, inacurate غلط incorrect ۲ - نامربوط، نابجا، irrelevent • My educated guess was pretty o ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

با کسی ( با لحن ) تند و بد حرف زدن If you snap at someone, you say something quickly, meanly. Usually it’s been building up . inside of you for a ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

۱ - بویژه در هنگام سخن گفتن: نزاکت ملاحظه گری رعایت ادب نگهداشتن زبان • holding ( restraining ) tongue • preserving prudent silence • showing d ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

اپراتور اورژانس، آتشنشانی و غیره

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Anxious Tense عصبی مضطرب نگران پریشان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

۱ - Also: coming right up الساعه ( معمولا توسط گارسونها گفته میشه موقع گرفتن سفارش ) ۲ - سر راست، مستقیم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Keep to a minimum به حداقل رساندن در حداقل ( ممکن ) نگه داشتن در کمترین میزان نگهداشتن District nurces play a vital role in keeping the hospital ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

اوقات ( خوش ) کسی رو تلخ کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Falling back: کشیدن ساعت به عقب در اول پاییز که برعکشس میشه: • Spring forward : اول بهار که ساعتها رو یک ساعت جلو می کشن DST ( daylight saving tim ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

Political sway قدرت/نفوذ/ کنترل/سلطه سیاسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

نمونه بارز نمونه عینی شخصی ( فرد بالغ، نه کودک ) که نمونه عینی، بارز و کامل یک عقیده، نظر، پدیده یا ویژگی هست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

ناروا ناحق ساختگی To concoct/invent an excuse/explanation Trumped up accusations/charges

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

آفتابی Sunny Sun - kissed summer

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

معنیش اینه که به این معناست که A meaning that can be infered from an ambiguously/vaguely expressed statement

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رگ به رگ کوفتگی عضلانی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Very informal and kids slang مال من! مال منه!! To call dibs To have dibs on To call shotgun ادعای مالکیت, کنترل یا تقسیم چیزی را داشتن To c ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

of/on one's own accord Also, of one's own free will به خواست خود به اختیار خود voluntarily سرخود خودش without outside intervention or being asked ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

هیچی معلوم نیست It's not clear to say how a particular situation is • going to turn out. • Predictions are no reliable • the situation is so uncert ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

یه حس بد حس نا امیدی یه حس دلهره و اضطراب Deep down, we have a sinking feeling that his mom didn’t take the time to teach him public transportat ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

Buzzkill A person or thing that kills the joy of something. Makes it less enjoyable Spoils/ruins the peopl's feeling of fun or pleasure

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Get lost Beat it

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

نسل بعدی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

تک، بی نظیر، فوق العاده Bee's knees