تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

این سری/ این بار/ این دفعه ( وقتی میخوای کاری رو نسبت به دفعه ی قبلی متفاوت تر انجام بدی ) . . This time around, I paid attention to everything

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

در ذهن یا حافظه ی کسی حک شدن Back then I didn't pay much attention to it, though some moments are burned into my memory.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

۱ - گفتن همزمان دو چیز متضاد ( که نمیتونه هر دوتاش درست باشه ) . saying opposite things at the same time My boss praised my presentation but in the ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کند و سست انجام دادن امری، وظیفه ای ، کاری تعلل کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جلد کاغذی روی کتاب که آن را در مقابل خراشیدگی، صدمات یا گرد و غبار محافظت می کند. The title only fed my curiosity. So I turned to the dust jacket f ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بریده ی روزنامه Year after year all seven scrapbooks stood ready to be perused or pored over by old close . friends of the family and casual visit ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

مداقه کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

:Slang خاورمیانه Middle East" as an allusion to desert areas"

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

Prepare Set ready آمادگی ذهنی دادن ( از قبل ) ؟؟ مقدمات گفتن چیزی را فراهم کردن؟؟ ذهن کسی را برای قبول کردن موضوع خاصی آماده کردن/سوق دادن؟؟ القاء ک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

تیر کسی به سنگ خوردن نرسیدن به هدف مورد نظر ناکام ماندن از هدف بازماندن در تلاش خود موفق نشدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Embrrassing

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

"It's spelled "precursor

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

همهمه Her latest Instagram upload has sent her fans in a tizzy

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Kiss up Bootlick Nose brown

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

تشدید کردن؟؟

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

در جای خود میخکوب شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

کاملا بی حرکت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

کمیاب و در نتیجه خیلی گران In Hong Kong few residents own vehicles since buildings with places to park are at a premium

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

نظر و عقیده ی خود را راجع به موضوعی گفتن مثلا: من گفتنیا رو گفتم While you might think making a will is all about divvying up your possessions, oth ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

بدریخت The phrase is correct but a bit clunky

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

کسی که حواسش جمع هست حواسش به همه چی هست هوشیار هست آیئخ ( به ترکی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

To have brass neck رو دادشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

بی مورد The traditions involved a lot of blood and gratuitous violence, so don’t try this at home.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Dimple Butt chin Cleft chin

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Dimple Butt chin Cleft chin

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

شنگول شاد و شنگول Lighthearted, high sprited and cheerful

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بیگانگی؟؟

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

شکست سنگین heavy defeat کتک سنگین severe beating To give/take a licking Our team is going to give a hell of severe licking to the opponents in to ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

یه جا ( همه ) باهم At the same time Two days off in one go

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

مثلا وقتی میگیم: �من دنبال یه چیزی میگردم بذارم زیر این قابلمه و طرف مقابلم میگه�: *ببین این خوبه؟ *ببین این به درد میخوره؟ * این کارت رو راه میندازه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Trippingly به راحتی بصورت روان به آسانی The newly coined term doesn't roll trippingly off the tongue

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

به جای دیگران مسئولیت را پذیرفتن ( به عنوان یک عمل شرافتمندانه )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

پائیدن حواست به کسی یا چیزی باشه There's nothing annoying more than keeping tabs on where the dog is and what it’s doing at . all times as opposed ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

ریاست جلسه ای را بر عهده داشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

در آستانه یا شرف مواجهه با چیزی بودن ( معمولا حادثه یا اتفاق بد یا منفی ) یقینا منتظر یه ( اتفاق، حادثه . پیش آمد و معمولا منفی ) بودن/ شدن You’re ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

بی اندازه کوچک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

چرب زبانی زبانی که مار رو از لانه اش میکشه بیرون The ability to speak confidently, glibly, fluently, articulately and persuasively To speak with ele ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

رستوران مجلل

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

ناامید شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

یکه خوردن تعجب کردن جا خوردن شوکه شدن Another friend told me she was taken aback when her daughter informed that their religion . was a cult

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

زننده زشت غیر اخلاقی ناپسند نامتعارف

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

To go scot free To go unpunished

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در مبارزه ی انتخاباتی شرکت کردن Campaign to

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

- گرفتار شدن - درگیر شدن - شدیدا مشغول انجام کاری/چیزی شدن It's so easy to get bogged down in small and trivial stuff

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

رسم و رسوم/آداب و رسوم نانوشته و غیر رسمی پذیرفته شده و حاکم بر یک جامعه Informal and unwritten social norms specific to a society

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

کشش/تمایل/گرایش ناآگاهانه ی غالباً ناعادلانه به سمت یا بر علیه شخص، گروه یا عقیده ای که بر روند تصمیم گیری و اعمال ما تاثیر می گذارد. In other word ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مسلط تسلط A commanding position: موقعیتی که از طریقش تسلط و احاطه دارید به بقیه ی نقاط

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

فرمانده فرمانده یگان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

جاهل نادان ابله احمق عقب مانده ی فکری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

بسنده کردن