تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

To give one's word of promise قول شرف دادن In the evening the senior prisoner gave his word of honor that he would hang us if he finds hidden money

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

* کسی که از هر چیزی ایراد بنی اسرائیلی میگیره. * کسی که همیشه مته به خشخاش میذاره. * کسی که بیش از حد حساس هست و هر جا بره یه ایرادی می گیره هر چند ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

شکی درش نیست.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرفتاریها دردسرها

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

ورودی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1 - نیکی کردن 2 - لطف کردن برای کسی • favor • Good deed To do someone a good turn To do something good/kind/helpful to sombody else . Maybe one day ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

کوله پشتی که سربازان برای حمل وسایل خود استفاده می کنند و معمولا یک بند دارد و روی سانه قرار داده میشود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

In slang: secret information اطلاعات واقعی و درست از چیزی یا کسی که خیلیا ازش بی خبرند. Here is the skinny To get the skinny on He wanted to get t ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

برخلاف انتظار؟؟؟

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

انتقاد شدید دیگران را باعث شدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مایه ی افتخار ( جنبه ی منفی )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

جوابِ ( توهین یا انتقاد ) کسی را تند و سریع کف دستش گذاشتن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٥

To have no scruples ابائی از انجام کاری ( معمولا غیر اخلاقی ) نداشتن . They had lost all scuples in their fight for existence آنهادر مبارزه برای ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

To eat well

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٨

نقش بسزایی داشتن He was instrumental in causing enormous suffering and much bloodshed in this world.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

To give sb willies عصبان، ناراحت و مضطرب کردن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

کسی که خیلی در موردش جوک میسازن سوژه ی خنده و مضخکه ی دیگران

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

گویای خیلی چیزها بودن Things That Speak Volumes About Another Person

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

شد همان آش و همان کاسه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

وقتی یه چیزی مشکوک میزنه میگیم: جریان چیه؟ چه کلکی تو کاره؟ چه کاسه ای زیر نیم کاسه است؟

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٩

??What's the catch جریان چیه؟ قضیه چی؟ وقتی یه چیزی مشکوک میزنه میگیم.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

پخمه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Desultory quite rhyms with its persian meaning "همینطوری "

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دلیل یا توضیح قانع کننده ای برای من نیست. باب میل من نیست؟؟؟ رضایت خاطر من رو جلب نمیکنه؟؟؟ چنگی به دل نمیزنه؟ the material explanation that th ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

یه آدم قابل اتکا و قابل اعتماد که خیلی خوب از پس کارها برمیاد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

به خاطر آوردن به یاد چیزی افتادن/انداختن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حیوان باری/بارکش Any domesticated animal used by humans to carry goods and materials.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پولک ( با پولک ) تزئین شدن spangled with The grass was spangled with flowers.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مشخص معین از پیش تعیین شده Some predetermined dining - out habits

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

توهین آمیز و قدیمی: سیاه پوست آفریقایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غیر معمول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جیرینگ جیرینگ سکه The prosperous chink of money

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هر آنچه در توان داشت را رو کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قانون بی چون و چرا قانون لایتغیر The iron law of the game.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

@ محسن بنی طبا چون stubborn هم معنی میده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Impression of hunger فشار ( ناشی از ) گرسنگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کاملا جدید به تازگی/جدیداً به بازار آمده Referes to the newness of an object

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

An internet slang to say f**k

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Struggling with

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اعتراف کردن to admit/ confess تسلیم شدن to surrender اجازه خواستن برای پرسیدن سوال to ask a question or to answer it بالا بردن دست به نشانه ی حاضر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

Specifics= جزئیات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

علاقه ی خیلی شدید و بی دلیلی به چیزی داشتن I have a thing for world flags.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

A small statue تندیس کوچک ( انسان، حیوان یا الهه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Figurine

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

الکی وقت را گذراندنto wadte time مسخره بازی درآوردن fool around

پیشنهاد
١

To laugh hystrically In stiches . That joke had me in stiches

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

• طوفانی شروع کردن • ( کاری را ) با قاطعیت انجام دادن • با قاطعیت و جدیت ( و پشتکار ) واکنش نشان دادن/ مبارزه کردن/ هدف را دنبال کردن/ شروع کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Break a case is correct not break the case. معمایی را حل کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ماهر حاذق توانمند بی نقص

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Edible خوراکی خوردنی