تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بفرمائید. . میتونید صحبت کنید! You can talk now You may speak now

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Verb: - کنجکاوانه برای دیدن حادثه ای، صحنه ای سرت رو دراز کنی - کاستن از سرعت درهنگام رانندگی در بزرگ راهها و جاده ها برای دیدن صحنه تصادف Whe ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

- To set priority To do things that are most important before - doing other things به عبارتی: اولویت بندی کارها و مسائل و انجام دادن اونها بر اس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Synonym ۱ - Freak out ، Flip out ؛ دیوونه شدن، قاطی کردن، به هم ریختن، ۲ - Go wild، Go crazy، به فنا رفتن، نابود شدن، به هم ریختن، از کنترل خارج شدن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Synonym: Make a pass at someome گفتن چیزایی یا انجام کارایی برای شروع یک رابطه رومانتیک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

۱ - مایع کیک که بعد از مخلوط کردن آرد، تخم مرغ، شکر و سایر مواد کیک بدست میاد ۲ - پشت سر هم زدن As the pack of dogs started chasing me, the only t ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

موجود، فراهم، آماده، در دسترس Unclaimed Available claimed by nobody

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

:bring someone down to earth کسی را متوجه واقعیت کردن چشم کسی را به روی حقیقت باز کردن بیدار کردن آگاه شدن باعث بشی/کمک کنی کسی واقعیت رو ببینه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خودستایی کردن “I’m Not One to Toot My Own Horn, But…” حمل بر خودستایی نباشه. . اما. .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

گوشه تا شده کتاب که معمولا یا به منظور پیدا کردن صفحه خاصی تا میشه یا در اثر استفاده زیاد و کهنگی به مرور زمان اتفاق میفته. • tiny, dog - eared not ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

تند تند ورق زدن to quckly turn the pages of a book خواندن چیزی با سرعت to read something quickly

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جیب خود رو پر کردن/پول درآوردن ( از راههای غیر قانونی، غیر اخلاقی و نادرست ) To make large amount of money through immoral, illegal, or dishonest w ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Magnate Mogul A wealthy, influencial, and powerful businessman This word comes from the japanees word taikun which means great leader

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

کسی که همش حرفای بی معنی، تو خالی, بی مایه، بی ارزش و بیهوده میزنه. حراف و زیاده گویی که حرفای بی معنی و چرت و پرت زیاد میگه Synonym: windbag A p ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Quip Wisecrack Gibe ore jibe

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

با دست حمل کردن، بویژه چیزهای سنگین Carry by hand especially heavy things He happily toted the camare along on more family outings.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Also: root about گشتن دنبال چیزی میان چیزهای دیگر زیر ورو کردن Synonym: Scrounge

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

نهایتا بالاخره آخرش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بعنوان معرف

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱ - پیش پرداخت کردن to pay in advance before gooda or services are rendered ۲ - پول قرض دادن to lend money It has been almost 2 months since I fro ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

عملی کردن ( قول، وعده، پیمان )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

ایشالا امیدوارم که. . With ( any ) luck the boss won't go back on his word and will hire you.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

To break one's promise Opposite: make good on one's promise, keep promise Renege Break one's promise Fail to keep one's promise

پیشنهاد
٨

The/stacks/odds/decks are against someone شانس/بخت با کسی یار نبودن، شرایط بر علیه کسی بودن موانع و مشکلات زیادی سر راه کسی بودن بدبیاری آوردن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

کار مهمتر/واجبتری برای انجام داشتن ( در مقایسه با مسائل کم اهمیت تر ) To have more pressing things to attend to in coparision to other current trivi ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

فیصله دادن قال قضیه رو کندن یه بارکی تموم کردن When it comes to cutting out a bad habit or a vice, some people tend to go cold turkey and get it ov ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در بین همهمه و شلوغی گم شدن/مورد توجه واقع نشدن/فراموش شدن not noticed

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

Muster the discipline عزم خود را جزم کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

همه چی همه ماجرا Everything, all the things But, of course, this isn't the whole enchilada اما این همه ماجرا نیست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به کسی نگفتن مخفی نگهداشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Restablish/restore friendly relations To reconcile after an argument آشتی کردن روابط را بهبود دادن دوباره ارتباط برقرار کردن This phrase comes fro ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

در موقعیت برتری/بهتری قرار دادن To give an advantage Edge: یه امتیاز یا برتری بویژه مختصر و کوچولو a minor advantage

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

آشنا، آگاه، مطلع،

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

بدون قید شرط باور کردن مطلقا درست انگاشتن/پذیرفتن To believe/accept as absolute truth • I don't want to take one Google hit as gospel

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

تند و با ولع خوردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

شیب دار کردن قسمت انتهایی گوشه دار یک تخته To cut to a sloping edge

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

ضایعاتی نمکی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

خدمتکار خونه Domestic worker Home help House maid A worker who is paid to carry out housework/ chores/cleaning in a house

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

سقلمه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

End up

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

setting, environment, cicumstances, and surrounding in which something happens or develops synonym: milieu

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

قالب کردن گنجشک رو رنگ کردن به جای قناری فروختن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

محکم بگیر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

کفری شدن عصبانی شدن To start to become angry, crzay, upset

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

تکان دهنده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

مثل Proverb

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

مطمئن قابل اعتماد Reliable Dependable Sure fire

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

نشئه تحت تاثیر مواد مخدر Under the influence of nacotics

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

یه روز خوب یه روز بد