discretion

/ˌdɪˈskreʃn̩//dɪˈskreʃn̩/

معنی: نظر، رای، احتیاط، بصیرت، صلاحدید، حزم
معانی دیگر: اختیار، قدرت تصمیم گیری، آزادی عمل، (قدیمی) صواب دید، داوری، دقت، پیرانگری، پرواگری، درایت

جمله های نمونه

1. discretion is the better part of valor
بهترین بخش شجاعت احتیاط است،آدم دلیر باید محتاط باشد

2. at the discretion of
به صلاحدید،به داوری،به اختیار،به میل

3. use care and discretion in your choice of an assistant!
در گزینش معاون خود دقت و احتیاط به کار ببر.

4. you have been given the discretion to choose your own staff
به شما اختیار داده شده است که کارمندان خود را شخصا انتخاب کنید.

5. the age (or years) of discretion
سن کمال،سنین تجربه و پختگی

6. you can spend the money at your own discretion
شما می توانید پول را به صلاحدید خود خرج کنید.

7. it is a matter that i cannot leave to anyone else's discretion
این چیزی است که من نمی توانم به داوری کسی دیگری واگذار کنم.

8. The awards are made at the discretion of the committee.
[ترجمه گوگل]جوایز به تشخیص کمیته انجام می شود
[ترجمه ترگمان]این جوایز به صلاحدید کمیته ساخته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When exercising its discretion, the court will have regard to all the circumstances.
[ترجمه گوگل]دادگاه هنگام اعمال صلاحدید خود به همه شرایط توجه خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]دادگاه وقتی به صلاحدید خود عمل می کند در تمام شرایط حاضر خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The school governors have absolute discretion over which pupils they admit.
[ترجمه سید امین جهان بخت] مدیران مدرسه در پذیرش دانش آموزان خود اختیار تام دارند
|
[ترجمه گوگل]مدیران مدارس در مورد پذیرش دانش‌آموزان اختیار مطلق دارند
[ترجمه ترگمان]مدیران مدرسه باید احتیاط مطلق خود را نسبت به آن ها ثابت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Discretion is not Jeremy's strong point.
[ترجمه Hamid] احتیاط نقطه قوت جرمی نیست
|
[ترجمه گوگل]احتیاط نقطه قوت جرمی نیست
[ترجمه ترگمان]اینکه حق با \"احتیاط\" نیست حق با \"جرمی\" نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Leon is the very soul of discretion.
[ترجمه گوگل]لئون همان روح احتیاط است
[ترجمه ترگمان]لئون خیلی احتیاط می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The judge exercised his discretion rightly to admit the evidence.
[ترجمه گوگل]قاضی به درستی از صلاحدید خود برای اعتراف شواهد استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]قاضی خیلی احتیاط کرده بود تا مدارک را بپذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Promotions are left to the discretion of the supervisor.
[ترجمه گوگل]ترفیعات به صلاحدید ناظر واگذار می شود
[ترجمه ترگمان]promotions برای مراقبت از سرپرست باقی موندن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Discretion in speech is more than eloquence.
[ترجمه گوگل]تدبیر در گفتار بیش از فصاحت است
[ترجمه ترگمان]بینش و بینش در سخنرانی بیش از فصاحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. You must use your own discretion.
[ترجمه گوگل]شما باید از اختیار خود استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]باید از احتیاط خودت استفاده کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نظر (اسم)
sight, verdict, view, advice, regard, opinion, look, viewpoint, thought, slant, discretion, observation, gander, esteem, ken, waff

رای (اسم)
dictum, sentence, verdict, judgment, opinion, award, vote, discretion, poll, suffrage

احتیاط (اسم)
reserve, nicety, vigilance, reservation, caution, guard, precaution, prudence, discretion, forethought, circumspection

بصیرت (اسم)
knowledge, intuition, insight, vision, foresight, discernment, discretion, clairvoyance, ken

صلاحدید (اسم)
government, discretion

حزم (اسم)
precaution, prudence, discretion

تخصصی

[فوتبال] تشخیص-صلاحدید
[حقوق] صلاحدید، صوابدید، تشخیص، تدبیر
[ریاضیات] احتیاط، رعایت

انگلیسی به انگلیسی

• caution, wisdom, careful judgment
discretion is the quality of not causing embarrassment or difficulties when dealing with secret or private matters.
discretion is also the ability to judge a situation and to take suitable decisions or actions.
if a decision is at the discretion of someone in authority, it depends on them and not on a fixed rule.

پیشنهاد کاربران

اعمال سلیقه
Discretion
آزادی عمل ( در متون حقوقی )
exercise / use discretion
درایت به خرج دادن
مصلحت اندیشی، مصلحت ورزی، مصلحت بینی، مصلحت سنجی
احترام و یا نزاکت و یا ادب.
With the greatest discretion
رازداری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : discretion
✅️ صفت ( adjective ) : discreet / discretionary
✅️ قید ( adverb ) : discreetly
[حقوق]
اختیار و قدرت دادگاه برای انجام کارها یا قبول ادله و شواهد یا رد آنها بر حسب اقتضا و دادگاه های تجدیدنظر تمایلی ندارند که این موضوعات را مورد تجدیدنظر قرار دهند ( بسیاری از قواعد دادرسی مربوط به ادله اثبات دعوی از این قبیل هستند و دادگاه می تواند آنها را نپذیرد حتی اگر دارای اثر بر منصفانه بودن رسیدگی باشد )
...
[مشاهده متن کامل]

مثال : Discretion is the power of officials to act according to the dictates of their own judgment and conscience

دوراندیشی
۱ - بویژه در هنگام سخن گفتن:
نزاکت
ملاحظه گری
رعایت ادب
نگهداشتن زبان

• holding ( restraining ) tongue
• preserving prudent silence
• showing discernment or good judgment in conduct especially in speech
...
[مشاهده متن کامل]

• cautious reserve in speech
I long to share my stories with her, but discretion holds my tongue and silence feeds my loneliness.
۲ - اختیار، آزادی عمل یا انتخاب free will
At one's discretions

صلاحدید ، نظر
at someone discretion
با صلاحدید کسی
discretion ( noun ) = رازداری، احتیاط، صلاحدید، اختیار، آزادی عمل
معنی دیگر>>> درایت
Definition =حق یا توانایی تصمیم گیری در مورد چیزی/حق انتخاب یا حق انتخاب براساس قضاوت/حق انتخاب کاری یا انجام دادن انتخاب کاری ، با توجه به آنچه در شرایط خاص مناسب تر است/
...
[مشاهده متن کامل]

at sb's discretion = به صلاحدید شخصی
leave it ( up ) to somebody's discretion = آن را به اختیار شخصی بسپار ( واگذار کن )
broad/complete/considerable discretion = اختیار یا آزادی عمل گسترده/کامل/قابل توجه
examples:
1 - Students can be expelled at the discretion of the principal ( = if the principal decides it ) .
دانش آموزان را می توان به صلاحدید مدیر اخراج کرد ( = اگر مدیر تصمیم بگیرد ) .
2 - I leave the decision to your discretion ( = for you to decide ) .
تصمیم را به اختیار شما می سپارم ( = شما تصمیم می گیرید ) .
3 - She knew she could rely on his discretion.
او می دانست که می تواند به رازداری او اعتماد کند.
4 - You decide what is best. Use your discretion
شما تصمیم می گیرید که صلاح چیست. از اختیار خود استفاده کنید.
5 - Troopers have discretion in deciding whom to stop for speeding.
سربازان در تصمیم گیری در مورد توقف سرعت غیر مجاز آزادی عمل دارند.
6 - Whether or not to hold the meeting is at the discretion of the president ( = a decision to be made by the president ) .
برگزاری یا عدم برگزاری جلسه به صلاحدید رئیس جمهور است ( = تصمیمی که رئیس جمهور باید اتخاذ کند ) .
7 - at the discretion of somebody Payment in lieu of notice to redundant workers is at the company's discretion.
به صلاحدید شخصی پرداخت وجه به جای اخطار کارگران اخراجی به اختیار شرکت است.
8 - use ( your ) discretion Economic and institutional constraints can make it difficult for senior managers to exercise discretion in their decisions.
از آزادی عمل خود استفاده کنید محدودیت های اقتصادی و رسمی می تواند برای مدیران ارشد اختیار عمل در تصمیم گیری ها را دشوار کند.
9 - leave it ( up ) to the discretion of somebody, Top - up insurance cover is left to the discretion of individuals and firms.
آن را به صلاحدید شخصی بسپارید ، پوشش بیمه تکمیلی به اختیار افراد و شرکتها سپرده می شود.
10 - Bankruptcy managers have discretion to decide disputes.
مدیران ورشکسته اختیار تصمیم گیری در مورد اختلافات را دارند.
11 - Sales staff were given discretion to offer customers a 10% discount.
به کارکنان فروش اختیار ( آزادی عمل ) داده شد تا 10٪ تخفیف به مشتریان ارائه دهند.

مصلحت ، پَروانِگری ، پیرانگری
انجام کاری که هم اکنون درست است بدون نگاه به آینده
🗣️دیٖس کِرِشِن
✓ صلاحدید - صوابدید - حق اعمال قضاوت شخصی
💠 If readings are outside the permitted tolerances, it will be at the discretion of the COMPANY and Commissioning Engineer to decide and inform the Construction if they are to be considered acceptable.
...
[مشاهده متن کامل]

✓ احتیاط
We conduct ourselves with dignity and discretion
با همدیگه با کرامت و احتیاط رفتار می کنیم
✓ اختیار - قدرت تصمیم گیری - آزادی عمل
You need to remember that the court has a very wide discretion in such cases

احتیاط در سخن
ملاحظه، ملاحظات
1. اختیار، تصمیم
2. احتیاط
i'll leave it to your discretion
اختیارش با خودت
به صلاحدید و اختیار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس